اعتراض به ممنوعیت نماز تراویح
پایگاه جامع فرق، ادیان و مذاهب_ به راستی چه بر سر امت اسلام آمد که در فاصلهای کوتاه این چنین بدعتهایی در دین اسلام وارد شده که نهتنها صدای اعتراضی از آنان برنخاست، بلکه فریاد اعتراض امیرمؤمنان (علیه السّلام) آن هم در دوران حکومتش را برنتافته و با فریاد «واعمراه» در برابر اقدامات اصلاحگرایانهی حضرت، مقاومت ورزیدند؟ «در کوفه گرد امیرمؤمنان (علیه السّلام) را گرفته و از حضرت خواستند که برای ایشان امامی قرار دهد تا نمازهای مستحب ماه رمضان را به او اقتدا کنند، امّا حضرت، آنان را از این کار منع کرد و فرمود که این کار خلاف سنت رسول خداست؛ مردم کوفه امیرمؤمنان (علیه السّلام) را رها کرده و خودشان گرد هم جمع شده و یکی را برای امامت جماعت جلو انداختند. امیرمؤمنان (علیه السّلام) برای نهی آنان از نماز تراویح، امام حسن مجتبی (علیه السّلام) را نزد ایشان فرستاد؛ حضرت، تازیانه به دست، وارد مسجد شد؛ مردم تا امام حسن (علیه السّلام) را دیدند در حالیکه فریاد میزدند «واعمراه» (وای سنّت عمر از دست رفت) پا به فرار گزاردند!»[1]
همین مطلب در کتب شیعی نیز اینچنین روایت شده: «هنگامیکه امیرمؤمنان (علیه السّلام) به کوفه آمد به فرزندش امام حسن (علیه السّلام) دستور داد تا میان مردم ندا دهد که در مساجد نماز تراویح نخوانند؛ امام مجتبی (علیه السّلام) نیز دستور را اجرا کرد، ولی چون مردم این صدا را شنیدند، فریادشان به هوا خاست که «وای عمر! وای عمر!» چون امام حسن (علیه السّلام) نزد پدر بازگشت و ماجرا را بازگو کرد، حضرت فرمود: بگذار بخوانند!.»[2]
آری، با چنین وضعیتی طبیعی است که علمای اهلسنت به سرپوشگذاری بر این بدعت عمر بن خطّاب روآورند و در یکی از توجیهاتشان کار زشت عمر را تقسیم بدعت به «حسنه» و «سیئه» بدانند: «چه بسیار بدعتهایی که «پسندیده» است؛ مانند آنچه دربارهی به جماعت خواندن نماز تراویح گفته شده که بدعتهای نوع «پسندیده» عمر بن خطّاب میباشد.»[3]
در حالیکه بدعت، نه تنها نوع «پسندیده» ندارد؛ بلکه پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) به طور مطلق، هرگونه بدعتی را «گمراهی محض» نامیده است: «بهترین هدایتها، هدایت محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) است و بدترین چیزها، بدعت است و هر بدعتی گمراهی است.»[4]
هنگامیکه پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) به طور مطلق، همه بدعتها را مایه گمراهی بداند، آیا جایی برای اجتهاد در مقابل نص باقی میماند؟
و یا صنعانی یکی دیگر از علمای بزرگ اهلسنت به روشنی تصریح میکند: «به خوبی مشخص میگردد عمر، (نخستین) کسی بود که دستور داد نماز تراویح را به جماعت بخوانند و خود او آن را بدعت نامید و گفت: «چه بدعت پسندیدهای» در حالیکه اصلاً «بدعت پسندیده» وجود ندارد و هر بدعتی گمراهی است.»[5]
آری، طبیعی است که با چنین بدعتهایی چندی نپاید که به قدری جامعه دستخوش تحریف و بدعت در دین گردد که چون امیرمؤمنان (علیه السّلام) در بصره به نماز میایستد، صحابهای که نمازهای پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) را شاهد بودند به یاد نمازهای آن حضرت افتاده و بگویند به جز جهت قبله همه چیز دچار بدعت و دستکاری خلفا قرار گرفت!
پینوشت:
[1]. «و قد روی أّنّ أمیر المؤمنین رضی الله عنه لمّا إجتمعوا إلیه بالکوفة، فسألوه أن ینصب لهم إماما یصلّی بهم نافلة شهر رمضان، زجرهم و عرّفهم أنّ ذلک خلاف السنّة، فترکوه واجتمعوا لأنفسهم، و قدّموا بعضهم، فبعث إلیهم إبنه الحسن رضی الله عنه، فدخل علیهم المسجد، و معه الدّرّة، فلمّا رأوه تبادروا الأبواب، و صاحوا: «واعمراه».» شرح نهجالبلاغة، ابن أبی الحدید مدائنی، دار الکتب العلمیة، بیروت، ج 12، ص 178.
[2]. «عن أبی عبدالله (علیه السّلام) قال: سألته عن الصّلاة فی رمضان فی المساجد فقال: لمّا قدم أمیر المؤمنین (علیه السّلام) الکوفة أمر الحسن بن علیّ أن ینادی فی النّاس: لا صلاة فی شهر رمضان فی المساجد جماعة فنادی فی النّاس الحسن بن علیّ بما أمره به أمیرالمؤمنین (علیه السّلام) فلمّا سمع النّاس مقالة الحسن بن علیّ (علیهما السّلام) صاحوا: واعمراه واعمراه، فلمّا رجع الحسن إلی أمیرالمؤمنین (علیه السّلام) قال له: ما هذا الصّوت؟ قال: یا أمیرالمؤمنین! النّاس یصحیون: واعمراه واعمراه فقال أمیرالمؤمنین (علیه السّلام): قل لهم صلّوا.» وسائل الشیعة، شیخ الحر العاملی، مؤسسة آل البیت، قم، ج 5، ص 192.
[3]. «فکم من محدث حسن کما قیل فی إقامة الجماعات فی التراویح إنّها من محدثات عمر و أنّها بدعة حسنة.» إحیاء علوم الدین، غزالی، دار المعرفة، بیروت، ج 1، ص 276.
[4]. «و خیر الهدی هدی محمّد و شرّ الأمور محدثاتها و کلّ بدعة ضلالة.» صحیح مسلم، مسلم، دار إحیاء التراث العربی، بیروت، ج 2، ص 592.
[5]. «إذا عرفت هذا عرفت أنّ عمر هو الذی جعلها جماعة علی معین و سمّاها بدعة و أمّا قوله نعم البدعة فلیس فی البدعة ما یمدح بل کلّ بدعة ضلالة.» سبل السلام شرح بلوغ المرام، صنعانی، دار إحیاء التراث العربی، بیروت، ج 2، ص 10
افزودن نظر جدید