بررسی آیات پایانی سوره لیل

  • 1394/11/18 - 12:55
یکی از دلایلی که بر خلافت ابوبکر اقامه شده آیات پایانی سوره «لیل» می‌باشد. اما به راستی اگر این آیه در شأن ابوبکر نازل گردیده، چرا در سقیفه که شدیدترین نزاع‌ها و درگیری‌ها بین مهاجر و انصار بر سر خلافت پس از پیامبر (صلّی الله علیه و آله و سلم) صورت گرفت و هر دو گروه به شدّت نیازمند احتجاج به دلایلی در شایستگی خود بودند؛ هیچ‌کس به این آیات استناد نکرد؟

پایگاه جامع فرق، ادیان و مذاهب_ یکی از دلایلی که بر شایستگی ابوبکر برای خلافت اقامه شده آیات پایانی سوره مبارکه «لیل» می‌باشد: «وَ سَيُجَنَّبُهَا الْأَتْقَا * الَّذي يُؤْتي مالَهُ يَتَزَکَّي * وَ ما لِأَحَدٍ عِنْدَهُ مِنْ نِعْمَةٍ تُجْزي * إِلاَّ ابْتِغاءَ وَجْهِ رَبِّهِ الْأَعْلي * وَ لَسَوْفَ يَرْضي [لیل/17 ـ 21] همان کسی که مال خود را (در راه خدا) می‌بخشد تا پاک شود. و هیچ کس را نزد او حق نعمتی نیست تا بخواهد او را جزا دهد. بلکه تنها هدفش جلب رضای پروردگار بزرگ اوست. و به زودی راضی و خشنود می‌شود!»
برخی مفسّران اهل‌سنت و مورد قبول وهّابیت، شأن نزول آیات مورد اشاره را «ابوبکر» دانسته و گفته‌اند این آیات به خاطر خرید تعدادی از غلامان از جمله بلال حبشی، توسط ابوبکر و آزاد کردن آنها در راه خدا نازل گشته؛ به عنوان نمونه در تفسیر چنین آمده: «گفته شده این آیات درباره ابوبکر نازل شده؛ چرا که او بلال را از امیه بن خلف در ازای عبایی از جنس برد و ده ورق خریداری نمود و او را آزاد نمود.»[1] پس از آن از این آیات برای شایستگی ابوبکر برای خلافت استفاده کرده‌اند؛ به عنوان نمونه فخر رازی در «التفسیر الکبیر» آورده: «دلالت عقلی بر این است که مراد از این آیه ابوبکر است؛ چرا که مراد از با تقواترین، شایسته‌ترین خلق است و حال که چنین است باید مراد ابوبکر باشد. با توجه به این دو مقدمه می‌گوییم: هنگامی‌که این دو مقدمه صحیح بود مقصود نیز حاصل گردیده؛ به همین‌رو، می‌گوییم: به دلیل آیه «إِنَّ أَكرَمَكُم عِندَ اللَّهِ أَتقاكُم.[حجرات/13] مسلماً گرامی‌ترین شما نزدخدا پرهیزکارترین شماست» مراد از با تقواترین، با فضیلت‌ترین است و با کرامت‌ترین مردم، شایسته‌ترین آنهاست؛ پس آیه مورد بحث دلالت می‌کند که هرکس با تقواترین است باید شایسته‌ترین برای خلافت نیز باشد.»[2]
پاسخ:
الف) تعارض با ادّعای کلامی وهّابیت؛
استدلال به این آیات با مبنای کلامی اهل سنّت و وهّابیت در تعارض است که می‌گویند: «هیچ نصّی برای اثبات خلافت پس از پیامبر (صلّی الله علیه و آله و سلم) برای هیچ‌کس وجود ندارد؛ نه برای ابوبکر آن‌گونه که گروهی از رافضیان (شیعیان) پنداشته‌اند.»[3] بخاری و مسلم از عبدالله بن عمر روایت می‌کنند: «به عمر گفته شد: چرا برای پس از خود خلیفه تعیین نمی‌کنی؟ عمر در پاسخ گفت: اگر خلیفه تعیین کنم، کار کسی بهتر از خود ابوبکر را کرده‌ام و اگر خلیفه تعیین نکنم، کار انسانی بهتر از خود، یعنی پیامبر (صلّی الله علیه و آله و سلم) را انجام داده‌ام.»[4] نووی شارح صحیح بخاری در شرح این روایت گفته: «این حدیث دلیلی است بر این‌که رسول خدا (صلّی الله علیه و آله و سلم) بر هیچ خلیفه‌ای برای پس از خود نصّ و تصریحی نداشته و همین نظر اهل سنت نیز می‌باشد.»[5] نظر ابن کثیر هم در نوع خود جالب به نظر می‌رسد؛ وی می‌گوید: «رسول خدا (صلّی الله علیه و آله و سلم) هیچ نصّی برای جانشینی پس از خود نداشته، نه آن‌گونه که گروهی از اهل سنّت برای ابوبکر می‌پندارند و نه آن‌گونه که برخی شیعیان برای علی (علیه السلام) می‌پندارند.»[6]
ب) عدم استناد در سقیفه؛
به راستی اگر این آیه در شأن ابوبکر نازل گردیده، چرا در سقیفه که شدیدترین نزاع‌ها و درگیری‌ها بین مهاجر و انصار بر سر خلافت پس از پیامبر (صلّی الله علیه و آله و سلم) صورت گرفت و هر دو گروه به شدّت نیازمند احتجاج به دلایلی در شایستگی خود بودند و استناد به این آیات می‌توانست دعوای شدید بین طرفین را فیصله داده و طرف مقابل را مجاب سازد؛ هیچ‌کس به این آیات استناد نکرد؟ درگیری و جنجال در سقیفه به قدری بود که سعد بن عباده رئیس قبیله خزرج که به خاطر بیماری، او را به صورت خوابیده و بر تختی آورده بودند، نزدیک بود زیر دست و پا له شود: «نزدیک بود سعد بن عباده زیر دست و پا له شود. یکی از یاران سعد گفت: مراقب او باشید! عمر گفت: بکشید او را خدا مرگش دهد! سپس عمر، بالای سر سعد ایستاد و گفت: می‌خواستم چنان تو را زیر لگد له کنم که تمام اعضای بدنت متلاشی گردد. سعد ریش عمر را گرفت و کشید. عمر گفت: به خدا سوگند اگر یک مو از ریشم کنده شود یک دندان، برایت سالم نمی‌گذارم! ابوبکر گفت: ای عمر! آرام باش. مدارا در این‌جا بهتر است. سعد گفت: به خدا سوگند اگر بیمار نبودم، چنان بلایی به سرت می‌آوردم که آوازه‌ آن در شهرها و کوچه‌ها بپیچد و چون شیر، تو و یارانت را ببلعد. به خدا سوگند نمی‌گذاردم در مدینه بمانی و به آن‌جایی می‌فرستادمت که در آن زاده شدی و دنباله‌رو بودی و کسی به تو محلّی نمی‌گذارد. سعد این بگفت و از یارانش خواست تا او را به منزل بازگردانند.»[7]
ج) تعارض با ادّعای عایشه؛
براساس روایتی که در صحیح‌ترین کتاب اهل سنّت و مورد قبول وهّابیت پس از قرآن کریم آمده می‌توان نتیجه گرفت این‌گونه آیاتی که بخواهد به عنوان فضیلت و منقبت ابوبکر مورد استناد قرار گیرد جعلی و خلاف واقع می‌باشد؛ چرا که بخاری از عایشه روایت کرده است: «هیچ آیه‌ای از قرآن کریم درباره خاندان ما نازل نشد، مگر آیه‌ای که پاکدامنی مرا (نسبت به اتهام زنا) بیان داشته است.»[8]

پی‌نوشت:
[1]. «قیل نزلت فی أبی بکر الصّدیق إشتری بلالا من أمیة بن خلف ببردة و عشر أوراق فأعتقه فأنزل الله تعالی «و اللّیل إذا یغشی... إنّ سعیکم لشتّی».» تفسیر البغوی، بغوی، دار المعرفة، بیروت، ج 4، ص 495.
[2]. «معنی «سیجنّبها» أی: سیبعّدها و یجعل منها علی جانب یقال: جنّبته الشّیء أی بعّدته و جنّبته عنه، و فیه مسألتان: ألمسألة الأولی: أجمع المفسّرون منّا علی أنّ المراد منه أبوبکر... أقیم الدّلالة العقلیة علی أنّ المراد من هذه الآیة أبوبکر و تقریرها: أنّ المراد من هذا الأتقی هو أفضل الخلق، فإذا کان کذلک، وجب أن یکون المراد هو أبو بکر، فهاتان المقدّمتان متی صحّتا صحّ المقصود، إنّما قلنا: إنّ المراد من هذا الأتقی أفضل الخلق لقوله تعالی: «إِنَّ أَكرَمَكُم عِندَ اللَّهِ أَتقاكُم» و الأکرم هو الأفضل، فدلّ علی أنّ کلّ من کان أتقی وجب أن یکون أفضل.» التفسیر الکبیر، فخر الدین محمد بن عمر التمیمی الرازی الشافعی، دار الکتب العلمیة، بیروت، ج 31، ص 185.
[3]. «لم ینصّ علی الخلافة عینا لأحد من النّاس، لا لأبی بکر کما قد زعه طائفة من أهل السّنّة، و لا یعلی کما یقوله طائفة من الرّافضة.» البدایة و النهایة، ابن کثیر، مکتبة المعارف، بیروت، ج 5، ص 250.
[4]. «عن عبدالله بن عمر قال قیل لعمر ألا تستخلف قال إن أستخلف فقد أستخلف من هو خیر منّی أبوبکر و إن أترک فقد ترک من هو خیر منّی رسول الله.» صحیح بخاری، بخاری، دار ابن کثیر، بیروت، ج 6، ص 2638.
[5]. «و فی هذا الحدیث دلیل علی النّبی (صلی الله علیه و آله و سلم) لم ینصّ علی خلیفة، و هو إجماع أهل السّنّة و غیرهم.» شرح النووی علی صحیح مسلم، نووی، دار إحیاء التراث العربی، بیروت، ج 12، ص 205.
[6]. «إنّ الرسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) لم ینصّ علی الخلافة عینا لأحد من النّاس، لا لأبی بکر کما قد زعمه طائفة من أهل السّنّة، و لا یعلیّ کما یقوله طائفة من الرّافضة.» البدایة و النهایة، ابن کثیر، مکتبة المعارف، بیروت، ج 5، ص 250.
[7]. «وکادوا یطؤون سعد بن عبادة فقال ناس من أصحاب سعد اتقوا سعدا لا تطؤوه فقال عمر أقتلوه قتله الله ثمّ قام علی رأسه فقال لقد هممت أن أطاک حتّی تندر عضدک فأخذ سعد بلحیة عمر فقال والله لو حصصت منه شعرة ما رجعت و فی فیک واضحة فقال أبوبکر مهلا یا عمر! ألرّفق هاهنا أبلغ فأعرض عنه عمر و قال سعد أما والله لو أنّ بی قوّة ما أقوی علی النّهوض لسمعت منّی فی أقطارها و سککها زئیرا یجحرک و أصحابک أما والله إذا لألحقنّک بقوم کنت فیهم تابعا غیر متبوع إحملونی من هذا المکان فحملوه فأدخلوه فی داره.» تاریخ طبری، طبری، دار الکتب العلمیة، بیروت، ج 2، ص 244.
[8]. «فقالت عائشة من وراء الحجاب ما أنزل الله فینا شیئا من القرآن إلّا أنّ الله أنزل عذری.» صحیح بخاری، بخاری، دار ابن کثیر، بیروت، ج 4، ص 1827.

تولیدی

افزودن نظر جدید

CAPTCHA
لطفا به این سوال امنیتی پاسخ دهید.
Fill in the blank.