اعتراضات خلفا نسبت به پیامبر (ص) غیر از واقعه غدیر

  • 1394/11/17 - 20:50
در تایید مخالفت‌هایی که پس از جریان غدیر رخ داد، قضیه‌ای که می‌توانست دورنمایی از معرفی امیرمؤمنان باشد، مخالفت‌هایی بود که خلفا قبل از غدیر نیز انجام داده بودند. یکی دستور به قتل ذوالثدیه و مخالفت ابوبکر و عمر؛ دیگری اعتراض عمر به پیامبر در صلح حدیبیه؛ سومی شک عمر در نبوت پیامبر؛ و ممانعت عمر از پیامبر برای نماز میّت.

پایگاه جامع فرق، ادیان و مذاهب_ از جمله مخالفت‌هایی که در جریان غدیر رخ داد و می‌توانست دورنمایی از معرفی امیرمؤمنان (علیه السّلام) در غدیر باشد مخالفت‌هایی بود که خلفا غیر از غدیر انجام دادند. که در این مقاله برای آگاهی بیشتر به برخی از این موارد اشاره می‌نماییم:
الف) دستور به قتل ذو الثدیه و مخالفت ابوبکر و عمر؛
ابویعلی و دیگران با سند صحیح روایت کرده‌اند: «انس بن مالک گوید: در زمان پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) شخصی بود [ذو الثدیه] که کوشایی او در عبادت، ما را به شگفت آورده بود. ما او را به حضرت معرفی نمودیم...، حضرت فرمود: چه کسی می‌رود تا او را بکشد؟ ابوبکر اعلام آمادگی کرد؛ امّا چون رفت و او را در حال نماز دید، گفت: سبحان الله آیا کسی را بکشم که به نماز ایستاده؟ پس از بازگشت ابوبکر، دوباره پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود: چه کسی می‌رود تا او را بکشد؟ عمر اعلام آمادگی کرد و رفت و او نیز چون آن شخص را در حال سجده یافت با خود گفت: ابوبکر که از من برتر است او را نکشت، من چگونه او را بکشم؟ او نیز بازگشت. پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) برای بار سوّم فرمود: چه کسی می‌رود تا او را بکشد؟ این بار امیرمؤمنان (علیه السّلام) اعلام آمادگی کرد. پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود: تو اگر او را بیابی می‌کشی. امیرمؤمنان (علیه السّلام) رفت، امّا آن شخص رفته بود و چون امیرمؤمنان (علیه السّلام) بازگشت و عرضه داشت که آن شخص رفته بود، پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود: اگر این شخص کشته می‌شد هیچ‌یک از افراد امّت من به اختلاف نمی‌افتادند.»[1]
ب) اعتراض عمر بن خطّاب به پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) در صلح حدیبیه؛
پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) برای زیارت خانه خدا به مکّه عازم شده؛ امّا مشرکان قریش از ورود پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) به شهر مکّه جلوگیری نمودند. نتیجه گفت‌وگوهای پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) با مشرکان، موجب امضاء صلحی به نام صلح حدیبیه گشت. عمر بن خطّاب نخستین کسی بود که در برابر پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) قرار گرفت و به حضرت، اعتراض نمود: «ابووائل گوید: در صفین بودیم که سهل بن حنیف برخاست و گفت: ای مردم! مواظب خودتان باشید، ما در حدیبیه با پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) بودیم و اگر بنا بود بجنگیم، می‌جنگیدیم؛ تا این که عمر بن خطّاب نزد پیامبر آمد و گفت: ای رسول خدا! مگر نه این است که ما بر حقیم و آنان بر باطل؟ پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود: آری. عمر گفت: مگر نه این است که کشته‌های ما بهشتی و کشته‌های آنان جهنمی هستند؟ حضرت فرمود: آری. عمر گفت: پس چرا باید با ذلّت بازگردیم و نباید خدا بین ما و آنان حکم نماید؟ پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود: مردک! این که با تو سخن می‌گوید پیامبر خداست و خلاف فرمان پروردگار کاری انجام نمی‌دهد.»[2]
ج) شک عمر بن خطّاب در نبوت پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم)؛
بسیاری از علمای اهل‌سنت به نقل از عمر آورده‌اند که پس از برخوردی که وی با پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) در ماجرای صلح حدیبیه داشت و در بند پیش به آن اشاره شد به خاطر این برخورد خود و شکّش در نبوت پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) بارها صدقه پرداخت تا کفاره عمل او گردد. به عنوان نمونه طبری، سیوطی و دیگران در تفاسیر خود ذیل نخستین آیه از سوره ممتحنه و ثعلبی، ثعالبی، بغوی و خطیب بغدادی ذیل آیه 25 از سوره فتح به این موضوع اشاره کرده‌اند: «عمر بن خطّاب گفت: به خدا سوگند از روزی که اسلام آوردم تا آن روز (صلح حدیبیه)، این چنین در نبوت پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) شک نکردم!»[3]
د) ممانعت عمر از پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) برای نماز میّت؛
بخاری در کتاب خود مخالفت دیگری از عمر بن خطّاب که بسیار تند و زننده‌تر است را روایت کرده: «هنگامی‌که پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) برای نماز بر جنازه عبد الله بن أبیّ، ایستاد عمر بن خطّاب، پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) را گرفت و کنار کشید و گفت: آیا خداوند تو را از نماز بر منافقین نهی نکرده؟»[4]
جسارت بزرگی است! آیا عمر، از دستورات خداوند آگاه‌تر است؟ آیا رفتار عمر به جز این معناست که او خود را نسبت به شریعت آگاه‌تر از پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) می‌دانست؟

پی‌نوشت:
[1]. «عن أنس بن مالک: قال کان فی عهد رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) رجل یعجبنا تعبده و اجتهاده قد عرّفناه لرسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) باسمه... فقال رسول الله (صلی الله علیه و آله و ُلم) من یقتل الرّجل؟ فقال أبوبکر: أنا، فدخل علیه فوجده یصلّی. فقال سبحان الله أقتل رجلا یصلّی؟... قال (صلی الله علیه و آله و سلم): من یقتل الرّجل؟ قال عمر: أنا، فدخل فوجده واضعا وجهه قال عمر: أبوبکر أفضل منّی فرج. فقال رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) مه. قال وجدته واضعا وجهه لله فکرهت أن أقتله. قال (صلی الله علیه و آله و سلم): من یقتل الرّجل؟ فقال علیّ: أنا قال أنت إن أدرکته. قال فدخل علیه فوجده قد خرج فرجع إلی رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) فقال له مه. قال وجدته قد خرج. فقال لو قتل ما اختلف من أمّتی رجلان...» مسند أبی یعلی، أبو یعلی، دار المأمون للتراث، دمشق، ج 7، ص 168.
[2]. «عن أبی وائل، قال کنّا بصفّین فقام سهل بن حنیف فقال: أیّها النّاس اتّهموا أنفسکم فإنّا کنّا مع رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) یوم الحدیبیة، و لو نری قتالا لقاتلنا، فجاء عمر بن الخطّاب فقال یا رسول الله، ألسنا علی الحقّ و هم علی الباطل فقال: بلی. فقال ألیس قتلانا فی الجنّة و قتلاهم فی النّار قال: بلی. قال فعلی ما نعطی الدّنیّة فی دیننا؟ إذا قال أیّها الرّجل إنّه لرسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) و لیس یعصی ربّه...» صحیح بخاری، بخاری، دار ابن کثیر، بیروت، ج 3، ص 1162.
[3]. «فقال عمر: والله ما شککت منذ أسلمت إلی یومئذ، فأتیت النّبیّ (صلی الله علیه و آله و سل) قلت: ألست رسول الله؟ قال: بلی. قلت: ألسنا علی الحقّ و عدوّنا علی الباطل؟ قال: بلی. قلت: فلم نعطی الدّنیّة فی دیننا إذا؟» الکشف و البیان، ثعلبی، دار إحیاء التراث العربی، بیروت، ج 9، ص 60.
[4]. «فلمّا أراد أن یصلّی علیه جذبه عمر فقال ألیس الله نهاک أن تصلّی علی المنافقین.» صحیح بخاری، بخاری، دار ابن کثیر، بیروت، ج 1، ص 427.

تولیدی

افزودن نظر جدید

CAPTCHA
لطفا به این سوال امنیتی پاسخ دهید.
Fill in the blank.