بیان مواردی در مظلومیت امیرمؤمنان
پایگاه جامع فرق، ادیان و مذاهب_ در دوران بنی امیه، نه تنها خود بنی امیه امیرمؤمنان (علیه السّلام) را در منبرها و خطبههای نماز جمعه لعن میکردند؛ بلکه حتی اگر کسی از این کار امتناع میکرد و به آن حضرت ناسزا نمیگفت، او را مورد اذیت و آزار قرار میدادند؛ تا جاییکه در بسیاری از موارد به قیمت جان وی تمام میشد. در این مقاله بر آنیم تا با ذکر برخی از این موارد بیشتر به مظلومیت اوّل مظلوم عالم امیرمؤمنان علی (علیه السّلام) پی ببریم:
الف) تازیانه در زمان معاویه برای هر که امیرمؤمنان (علیه السّلام) را سب نکند؛
داستان تازیانه خوردن به خاطر دشنام ندادن به امیرمؤمنان (علیه السّلام) در دوران معاویه از امور متداول آن زمان گردیده بود: «ابو حصین گوید: حجّاج بن یوسف ثقفی عبد الرحمن بن ابی لیلی را به منصب قضاوت گمارد؛ سپس به خاطر این که او امیرمؤمنان (علیه السّلام) را سبّ و دشنام نمینمود عزل نمود و به همین جرم او را تازیانه زد.»[1]
ب) شکستن منبر حاکم نیشابوری به جرم نقل فضایل امیرمرمنان (علیه السّلام)؛
منبری که حاکم نیشابوری ـ شخصیت برجسته اهلسنّت و صاحب کتاب «المستدرک علی الصحیحین» ـ بر فراز آن فضایل امیرمؤمنان (علیه السّلام) را نقل کرده بود، شکستند و او را خانه نشین کردند: «ابو عبد الرحمن سلمی گوید: در حالیکه حاکم نیشابوری در حصر خانگی بود از ترس یاران عبدالله بن کرام نمیتوانست در مسجد حاضر گردد به منزل وی رفتم؛ یاران عبدالله بن کرام منبر او را شکسته و او را خانه نشین ساخته بودند. از او خواستم تا درباره معاویه سخنی بگوید و از این همه رنج و مشقّت خارج گردد؛ امّا او در پاسخ من دو مرتبه گفت: «اینگونه سخنان درباره معاویه از قلب من بر نمیآید.»[2]
ج) بیان فضایل امیرمؤمنان (علیه السّلام) در پستو و تاریکخانهها؛
مغیره بن سعید به صعصعه بن صوحان یار خاص امیرمؤمنان (علیه السّلام) چنین هشدار میدهد: «مبادا به گوش من برسد که مطلبی در مذمت عثمان و فضیلت علی (علیه السّلام) نقل کرده باشی! هر آنچه تو بخواهی در اینباره بگویی ما خود شنیده و میدانیم، ولی نمیتوانیم از ترس سلطان بیان کنیم. ما از طرف حاکم مأموریم تا درباره علی (علیه السّلام) بد و درباره عثمان چیزهایی که وجود ندارد، بگوییم تا بدین وسیله جان خود را حفظ کنیم. اگر بخواهی فضیلتی از علی (علیه السّلام) نقل کنی بین خودت و یارانت در داخل خانه و پشت درهای بسته و مخفیانه نقل کن؛ امّا اگر بخواهی علنی بگویی، خلیفه چنین فرصتی به تو نمیدهد و عذر ما را هم نمیپذیرد.»[3]
د) روایت دروغ علیه امیرمؤمنان (علیه السّلام) برای حفظ جان؛
از وی روایت شده که به او گفتند: «این سخن از تو که ضدّ علی بن ابیطالب (علیه السّلام) نقل میکنند، چیست؟ او گفت: پسر برادرم! خون من تاکنون از شمشیر ستمگران بنی امیه در امان مانده، اگر چنین نبود که خون من به پای سبزهزاران ریخته بود.»[4]
ه) نقل حدیث از امیرمؤمنان (علیه السّلام) با نامها و کنیههای دیگر؛
در کتاب «مناقب أبی حنیفه» از موفق خوارزمی آمده است: زمانی یکی از حکّام اموی، ابوحنیفه را برای پرسیدن مسألهای فقهی فراخواند؛ ابوحنیفه گوید: «کلمه استرجاع «انّا لله و انّا الیه راجعون» را با خود زمزمه کردم؛ چرا که باید از قول علی (علیه السّلام) مطالبی را نقل کنم و به این وسیله دین خود را به خدا ادا کنم؛ اما چگونه باید این کار را انجام میدادم (که جانم حفظ شود)؟ و این بدان سبب بود که بنیامیه اجازه سخن گفتن از علی (علیه السّلام) را نداده و به سخنان نقل شده از وی ترتیب اثر نمیبخشیدند. ابوحنیفه گوید: به هر حال تصمیم گرفتم تا نزد حاکم رفته و با صداقت سخن گفته و دین خود در پیشگاه الهی ادا کنم ـ تا آنجا که گوید ـ در این زمانه نامی از علی (علیه السّلام) بر زبانها نمیآید و علامت و نشانی که میتوان به کنایه از او سخن گفت این است که بگویند: «شیخ» این گونه گفته است. حسن بصری نیز با تعبیر «ابو زینب» از علی (علیه السّلام) یاد میکرد.»[5]
پینوشت:
[1]. «روی عن أبی حصین أنّ الحجّاج استعمل عبد الرّحمن بن أبی لیلی علی القضاء ثمّ عزله ثمّ ضربه لیسبّ أبا تراب رضی الله عنه و کان قد شهد النّهروان مع علیّ.» سیر أعلام النبلاء، ذهبی، مؤسسة قرطبه، مصر، ج 4، ص 267.
[2]. «سمعت أبا عبد الرّحمن السّلمی یقول: دخلت علی الحاکم و هو فی داره لا یمکنه الخروج إلی المسجد من أصحاب أبی عبد الله بن کرام و ذلک أنّهم کسّروا منبره و منعوه من الخروج فقلت له او خرجت و أملیت فی فضائل هذا الرّجل حدیثا لأسترحت من المحنة فقال: لا یجیء من قلبی لا یجیء من قلبی، یعنی معاویة.» سیر أعلام النبلاء، ذهبی، مؤسسة قرطبه، مصر، ج 17، ص 175.
[3]. «إیّاک أن یبلغنی عنک أنّک تعیب عثمان عند أحد من النّاس و إیّاک أن یبلغنی عنک أنّک تظهر شیئا من فضل علیّ علانیة! فإنّک لست بذاکر من فضل علیّ شیئا أجهله، بل أنا أعلم بذلک ولکن هذا السّلطان قد ظهر و قد أخذنا بإظهار عیبه للنّاس، فنحن ندع کثیرا ممّا أمرنا به و نذکر الشّئ الّذی لا نجد منه بدا ندفع به هؤلاء القوم عن أنفسنا تقیّة، فإن کنت ذاکر فضله فاذکره بینک و بین أصحابک و فی منازلکم سرّا و أمّا علانیّة فی المسجد فإنّ هذا لا یحتمله الخلیفة لنا و لا یعذرنا فیه.» تاریخ طبری، طبری، دار الکتب العلمیة، بیروت، ج 3، ص 182.
[4]. «ما هذا الّذی یقال عنک أنّک قلته فی علیّ؟ فقال: یا بن أخی أحقن دمی من هؤلاء الجبابرة ـ یعنی بنی أمیة ـ لو لا ذلک لسالت بی أعشب.» تاریخ طبری، طبری، دار الکتب العلمیة، بیروت، ج 3، ص 397.
[5]. «فاسترجعت فی نفسی، لأنّی أقول فیها بقول علیّ ـ رضی الله عنه ـ و أدین الله به، فکیف أصنع؟ قال: ثمّ عزمت أن أصدّقه و أفتیه بالدّین الّذی أدین الله به، و ذلک أنّ بنی أمیة کانوا لا یفتون بقول علیّ و لا یأخذون به ـ إلی أن یقول ـ و کان علیّ لا یذکر فی ذلک العصر بإسمه، و العلامة عنه بین المشایخ أن یقولوا: قال الشّیخ، و کان الحسن البصریّ یقول فیه: أخبرنا أبو زینب.» الإمام الصادق و المذاهب الأربعة، أسد حیدر، ج 1، ص 396؛ به نقل از کتاب مناقب أبی حنیفه از موفق خوارزمی.
افزودن نظر جدید