انتخابی یا انتصابی بودن خلافت بعد پیامبر
پایگاه جامع فرق، ادیان و مذاهب_ اهلسنت معتقد است که رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) هیچ کس را برای جانشینی خود معین نکرده وعلاوه بر آن کسی را لایق این مقام ندانسته و این امر جانشینی را، به مردم واگذار کرده است، و مردم پس از رحلت پیامبر، ابوبکر را به عنوان خلیفه انتخاب کردند.
اما شیعیان کاملا اعتقادشان در مقابل اهلسنت است، شیعیان بر این عقیدهاند که مگر امکان دارد رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) به این امر بسیار مهم اهمیت ندهند چرا که این کار، بیتوجهی رهبر یک امت نسبت به امت را میرساند. با اینکه پبامبر فردی بسیار عالم و صالح بوده و از طرف خدا مامور به انجام این امر بوده است؛ پس طبق نظر شیعیان، اگر پیامبر جانشینی را تعیین نکند امری نادرست است؛ چرا که رهبر هر امت نسبت به امت خود مسئولیت پذیر است.
حال به بیان دلیل اینکه چرا شیعه این عقیده را دارد میپردازیم:
دلیل عقلی شیعه:
شیعه انتخابی بودن خلافت را عقلا محال میداند، چرا که چگونه میشود پس از انجام یک ماموریت بزرگ، و تلاش بی وقفه در نابودی جهل، نادانی و بت پرستی بلافاصله پس از آن، ماموریت را نیمه تمام رها کرد؛ بالاخره بر رهبر امت نیاز است که مردم خود را سامان بخشیده و آنها را به دور از شرک و جهل قرار دهد.
با این اوصاف ببینیم مگر میشود شخصی که دارای یک زمین وسیع کشاورزی است و تمام عمر، وقت خود را صرف آن کرده و سالها از آن مراقبت میکرده، بعد از مدتی آن را رها کند تا از بین برود؟ بلکه این شخص ثمرهی خود را به کسانی بعد خود واگذار میکند که شایستگی نگهداری آن را داشته باشد؛ چرا که این شخص نمیخواهد ثمرهی یک عمر خود را از میان ببرد. حال با این مثال، امکان دارد پیامبری که تمام عمر خود را وقف اسلام و مسلمانان کرد و باعث نجات امت خود شد، حال به همین راحتی امت خود را رها کند؟ کدام عقل سلیمی این امر را قبول میکند؟
پیامبری که چندین و چند سال زحمت کشید و سختیهای زیادی را تحمل کرد قطعا برای بعد از خود کسی را که شایستگی داشته است را برگزیده، چرا که محال است رسول خدا امت خود را سرگردان وا بگذارد. با این اعتقاد شیعه، میتوان گفت که پیامبر بسیار نگران امت خود بوده و قطعا این امت را رها نکرده، بلکه جانشینهایی را از بعد خود قرار داده بود، همانگونه که دیگر پیامبران، جانشین برمیگزیدند. حال به سخنانی از بزرگان اهلسنت پرداخته تا روشن شود که آنها چگونه این اصول عقلائی را زیر پا نهادهاند:
ذهبی یکی از عالمان اهل سنت میگوید: «پیامبر اسلام هیچ کس را برای جانشین خود انتخاب نکرده است، بلکه آن را به مردم واگذار کرده است.»[1]
دلیل ذهبی بر این مطلب را ابن خلدون ذکر میکند: «و انما هی من المصالح العامة المؤضة الی نظر الخلق،[2] همانا مسئلهی امامت و سیاستگذاری جامعه امر مهمی نیست و این مسئله به خود مردم واگذار شده است.»
خود ابن خلدون نیز میگوید: «وصیتی از پیامبر بر مسئلهی خلافت ذکر نشده و بر خلافت ابوبکر هم مردم اجماع کردند.»[3]
محی الدین ابن عربی هم میگوید: «مات رسول الله صلی الله علیه و سلم و ما نص بخلافة عنه الی احد ولا عیّنه،[4] رسول خدا رحلت کرد و به خلافت احدی تصریح نکرد و نصی را نیز بر این مسئله بر جای نگذاشت.»
دلیل ابن عربی بر این است: «لعلمه أن فی امّته من یأخذ الخلافة عن ربه فیکون خلیفة عن الله مع الموافقة فی الحکم المشروع،[5] چون میدانست که بین بندگان خدا کسی است که خلافت را از پروردگارش میگیرد (یعنی ابوبکر) و او خلیفة الله است و (آنچه به او وحی میشود و از خدای میگیرد) با حکم شرعی موافق است.»
اکنون که اهل سنت میگویند پیامبر جانشینی را انتخاب نکرد به این سؤالات پاسخ دهند:
1- اگر مسئلهی امامت امر مهمی نیست و به مردم واگذار شده است، پس چرا ابوبکر خلیفهی بعد از خود را تعیین کرد و اینکه چرا عمر مسئله را به شورای شش نفره داد؟ و چرا به پیامبر اقتدا نکردند؟
2- اگر ابوبکر بخاطر احساس مسئولیت خلیفهی بعد از خود را انتخاب کرد، چرا پیامبر احساس مسئولیت نکرد؟ یعنی آیا ابوبکر از پیامبر نسبت به مردم دلسوزتر بود؟ اگر پیامبر حق انتخاب نداشت پس ابوبکر این حق را از کجا آورده؟
3- اگر انتخاب کردن خلیفه یک امر مهم و از بین برندهی اختلافات و دوگانگی است که هر عاقلی این را قبول دارد، پس چرا دانشمندان اهلسنت میگویند رسول خدا وصی و جانشینی بعد خود انتخاب نکردند؟
4- طبق روایت وارده از عامه این را میرساند که پیامبر در جنگها یا هر وقت میخواستند از مدینه خارج شوند و لو کوتاه، کسی را بجای خود قرار میدانند، پس چگونه امکان دارد آن حضرت بیوصیت از دنیا رفته و جانشینی را تعیین نکرده؟
5- در اواخر عمر پیامبر توطئهی منافقان زیاد شده بود و آن حضرت میدانستند، پس چطور امکان دارد که به راحتی از میان آن گذشت و حتی چیزی را بیان نکند تا مردم را از سقوط احتمالی حفظ بدارد؟
6- کسی که بارها در خطر کشته شدن بود و نقشههای شوم منافقان را میدانست، چگونه از آیندهی امت خود و اختلافات آتی و تغییر سنتها و گذاشتن بدعتها با خبر نبود؟ آیا دادن چنین نسبتهای ناروا به پیامبر بزرگ اسلام خلاف انصاف و به دور از عقل و بیاحترامی به مقام بزرگ ایشان نیست؟
7- اگر فرض کنیم پبامبر بدون وصیت و انتخاب جانشین از دنیا رفته؛ طبق اقوال علمای اهلسنت که این امر را انتخابی میدانند، آیا بهتر نبود پیامبر در زمان حیات خود در این مورد سخنی میفرمودند که بعد از من خودتان خلیفهای را انتخاب کنید، تا به تمام این حرف و حدیثها و اختلافات پایان دهند؟ با اینکه تا بحال چنین حرفی را نشنیدهایم؟
8- چگونه میتوان گفت خدایی که حتی آداب غذا خوردن و خوابیدن و صدها مسائل اینگونه را بیان کرده، ار این مسئلهی امامت که بعد نبوت بسیار مهم بوده دریغ کرده باشد؟
9- آیا پیامبر به اندازهی عایشه هم نسبت به امتش دلسوز نبوده که عایشه به فکر امت بوده ولی پیامبر به فکر امت نبوده؟ چرا که عایشه به عبدالله بن عمر میگوید: «سلام مرا به عمر بن خطاب برسان و بگو: امت محمد را بدون سرپرست وامگذار و خلیفهای را معین کن، چون میترسم اگر در این امر کوتاهی کنی فتنهای به پا میخیزد.»[6]
10- آیا معاویه هم بیشتر از پیامبر نسبت به امت دلسوز بوده که بعد از خود یزید را خلیفه قرار میدهد ولی پیامبر به این امت توجهی نکرده؟ همهی این سوالات بجا بوده و باید آنانی که میگویند پیامبر جانشینی انتخاب نکرده بود به تمام این سوالات پاسخ دهند.
پینوشت:
[1]. ذهبی، شمس الدین، تاریخ اسلام، بیروت، دارالکتاب العربیة، ج2، ص584.
[2]. تاریخ ابن خلدون، ابن خلدون، مؤسسه الأعلمی للمطبوعات، بیروت، ج1، ص375.
[3]. همان.
[4]. ابن عربی، شیخ اکبر، فصوص الحکم، فص الداوودیة، ممدالهمم، ص409.
[5]. همان.
[6]. ابن قتیبه، عبدالله بن مسلم، الامامة و السیاسة، دارالاضواء، بیروت، ج1، ص23.
دیدگاهها
نگین
1400/09/27 - 01:32
لینک ثابت
سلام
افزودن نظر جدید