طلب مرگ فرزند، جهت رهایی از تشنگی جهنم
پایگاه جامع فرق، ادیان و مذاهب_ ابراهیم حربی از عالمان حنبلی معاصر احمد بن حنبل، فرزندی داشت که در یازده سالگی، تمام قرآن را حفظ کرده بود و بسیاری از مسائل فقه را یاد گرفته بود؛ اما آرزوی مرگ این طفل را کرده بود، و او هم مرده بود.[1] وقتی علت این آرزو را از ابراهیم حربی میپرسند، میگوید: «خواب دیدم قیامت برپا شده است. بچههایی را مشاهده کردم، که ظرفهایی از آب در دست داشتند و به بعضی آب میدادند. روز بسیار گرمی بود. به یکی از این بچهها گفتم: کمی آب میخواهم. نگاهی به من کرد و گفت: تو پدر من نیستی. به تو آب نمیدهم. پرسیدم: شما کیستید؟ گفت: ما بچههایی هستیم که زودتر از پدرانمان از دنیا رفتهایم و الان منتظر آنان هستیم، تا بیایند و به آنان آب بدهیم. من نیز آرزو کردم که ای کاش فرزندم زودتر از من بمیرد.»[2]
این الگویی است که حنابله و اهل حدیث او را به عنوان عالم مذهب خود ستوده و همین قضایا را از کرامات و فضایل او میدانند. حنابله در مورد زندگی ابراهیم حربی، او را زاهد و اهل قناعت میدانند.
او با وجود احتیاج شدیدی که در زندگی داشت، هدایای خلیفه عباسی، «معتضد»، را نپذیرفت، و با اینکه او را امیرالمؤمنین میخواند، آن اموال را برای تقسیم بین فقرا و همسایگان نیز نپذیرفت، و به خود و عیالش سخت میگرفت، طوریکه آنان به شدت از فقر ترسیده و ابراهیم را به گرفتن هدیه خلیفه تشویق میکردند؛ او لباسهایش را هر چهار ماه یکبار میشست و اگر کثیف میشد، تا چهار ماه، باید برای شستن آن صبر مینمود.[3]
او که نظرش این بود که مرد باید غمهای خود را در درون خود نگه دارد و به دیگران منتقل نکند، و چهل و پنج سال سردرد شدید خود را به هیچکس خبر نداد، و ده سال بود یک چشمش نابینا بود ولی کسی چیزی نفهمید؛ مدتها گرسنگی و تشنگی را تحمل مینمود، یک ماه را با یک درهم و چهار و نیم دانق سپری نمود که دو دانق آن پول، صابونی بود که برای حمام خریده شده بود.[4]
اما وقتی در خواب از تشنگی قیامت مطلع میگردد، و تنها راه را برای رفع تشنگی روز قیامت، این میبیند که فرزندش باید در کودکی از دنیا برود، و در قیامت، با لیوان آب منتظر او باشد، آرزوی مرگ این فرزند را مینماید که حافظ قرآن است و در کودکی مسائل فقهی آموخته است.
او حاضر است برای راحتی خود در قیامت، آرزو کند فرزندش بمیرد؛ اما خداوند راههایی قرار داده است، که احتیاج نیست، مسلمانی برای رفع تشنگی قیامت چنین کند؛ ابراهیم حربی میتوانست با اموالی که معتضد برای او میفرستاد، به فقرا کمک نماید و به این وسیله رفع تشنگی روز قیامت را برای خود تضمین کند.
پینوشت:
[1]. «قال محمد بن خلف وکیع: كان لإبراهيم الحربي ابن، وكان له إحدى عشرة سنة قد حفظ القرآن، ولقنه من الفقه شيئاً كثيراً، قال: فمات، فجئت أعزيه، قال: فقال لي: كنت أشتهي موت ابني هذا.» تاریخ بغداد، خطیب بغدادی، بیروت: دارالكتب العلمية، 1417ق، ج6، ص35.
طبقات الحنابلة، ابن ابی یعلی، بیروت: دارالمعرفة، ج1، ص90.
[2]. «قال محمد بن خلف وکیع: قلت: يا أبا إسحاق أنت عالم الدنيا تقول مثل هذا في صبي قد أنجب، ولقنته الحديث والفقه؟ قال: نعم، رأيت في النوم كأن القيامة قد قامت، وكأن صبياناً بأيديهم قلال فيها ماء يستقبلون الناس يسقونهم، وكأن اليوم يوم حار شديد حره، قال: فقلت لأحدهم: اسقني من هذا الماء، قال: فنظر إلي وقال: ليس أنت أبي. فقلت: فإيش أنتم؟ قال: فقال: نحن الصبيان الذين متنا في دار الدنيا، وخلفنا آباءنا نستقبلهم فنسقيهم الماء، قال: فلهذا تمنيت موته.» تاریخ بغداد، خطیب بغدادی، بیروت: دارالكتب العلمية، 1417ق، ج6، ص35.
طبقات الحنابلة، ابن ابی یعلی، بیروت: دارالمعرفة، ج1، ص90.
[3]. «زهد و قناعت بیش ازحد ابراهیم حربی، و کتمان آن از دیگران»
[4]. «الرجل هو الذي يدخل غمه على نفسه ولا يغم عياله. كان بي شقيقة خمساً وأربعين سنة ما أخبرت بها أحداً قط! ولى عشر سنين أبصر بفرد عين، ما أخبرت به أحداً، وأفنيت من عمري ثلاثين سنة برغيفين، إن جاءتني بهما أمي أو أختي أكلت، وإلا بقيت جائعاً عطشان إلى الليلة الثانية، وأفنيت ثلاثين سنة من عمري برغيف في اليوم والليلة، إن جائتني امرأتي أو إحدى بناتي به أكلته، وإلا بقيت جائعاً عطشان إلى الليلة الأخرى، والآن آكل نصف رغيف وأربع عشرة تمرة إن كان برنيا، أو نيفا وعشرين إن كان دقلاً، ومرضت ابنتي فمضت امرأتي فأقامت عندها شهراً، فقام إفطاري في هذا الشهر بدرهم ودانقين ونصف! ودخلت الحمام واشتريت لهم صابوناً بدانقين، فقام نفقة شهر رمضان كله، بدرهم وأربعة دوانق ونصف.» تاریخ بغداد، خطیب بغدادی، بیروت: دارالكتب العلمية، 1417ق، ج6، ص30.
طبقات الحنابلة، ابن ابی یعلی، بیروت: دارالمعرفة، ج1، ص87.
سیر اعلام النبلاء، ذهبی، بیروت: مؤسسة الرسالة، 1413ق، ج13، ص367.
افزودن نظر جدید