اختلافات رفتاری و اعتقادی خلفا
پایگاه جامع فرق، ادیان و مذاهب_ یکی از احادیثی که نزد معتقدان خلافت ابوبکر به حدّ شهرت رسیده؛ حدیثی است که بر اساس آن معتقدند پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) امر فرموده مردم پس از وفاتش به ابوبکر و عمر اقتدا کنند. که در پاسخ میگوییم: بر فرض این حدیث از سوی پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) صادر شده و بناست به ابوبکر و عمر اقتدا کنیم؛ حال با توجه به اختلافات فراوانی که آندو در بسیاری از موارد با یکدیگر داشتهاند به کدام یک اقتدا کنیم؟ چرا که بسیاری از رویکردها و رفتارهای آندو با یکدیگر متناقض بوده و نمیتوان به هر دوی آنان اقتدا کرد؛ به نمونههایی از اختلافات رفتاری و اعتقادی ابوبکر و عمر اشاره میکنیم:
الف) عمل کردن ابوبکر و دخترش به متعه و مخالفت عمر؛ ابوبکر قائل به جواز متعه بود و دخترش «اسماء» به آن عمل میکرد، امّا عمر بن خطّاب با بدعتی که گذارد آن را تحریم نمود. ابوجعفر طحاوی، دانشمند شهیر و نامدار اهلسنت و مورد قبول وهّابیت در کتاب «شرح معانی الآثار» مینویسد: «از عبدالله بن زبیر شنیدم که سخنرانی میکرد و به ابن عباس کنایه میزد و نظر او در مورد متعه را به عنوان عیبی از او بیان میکرد. ابن عباس گفت: اگر راست میگوید از مادرش بپرسید! او نیز از مادرش پرسید. مادرش (اسماء دختر ابوبکر) گفت: ابن عباس راست میگوید، چنین است! ابن عباس نیز گفت: اگر بخواهم، میتوانم نام مردانی از قریش را ببرم که همگی از متعه به دنیا آمدهاند.»[1] در حالی که عمر به خطّاب با متعه مخالف بود و از آن نهی و تهدید به مجازات مینمود؛ مسلم در صحیح خود روایت کرده: «جابر بن عبدالله انصاری گوید: «در دوران حیات پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) و خلافت ابوبکر با مشتی خرما و آرد ازدواج موقّت مینمودیم تا این که عمر بن خطّاب آمد و به خاطر ماجرای عمرو بن حریث آن را ممنوع نمود.»[2] سرخسی، فقیه مشهور حنفی، در کتاب المبسوط مینویسد: «در خبر صحیح از عمر بن خطّاب وارد شده که از ازدواج موقّت منع مینمود و میگفت: دو متعه در زمان پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) حلال بود و به آن عمل میشد، ولی من آندو را نهی میکنم، یکی ازدواج موقّت و دیگر حج تمتع.»[3]
ب) بدعت عمر در نماز «تراویح» و عمل نکردن ابوبکر به آن؛ عمر بن خطّاب، نماز تراویح را در دین بدعت گذارد در حالی که ابوبکر به آن قائل نبود؛ چنان که بخاری در کتاب خود روایت کرده: «عمر گفت: نظر من این است برای این نمازگزاران امام جماعتی قرار دهم؛ سپس تصمیم خود را عملی کرد و ابی بن کعب را به امامت جماعت گمارد. راوی گوید: شبی همراه عمر بیرون آمده و مردم را دیدم که پشت سر یک شخص نماز میخوانند. عمر گفت: این کار [نماز تراویح] عجب «بدعت» خوبی است...»[4]
ج) تحریم حجّ تمتع از سوی عمر و عمل کردن ابوبکر به آن؛ عمر بن خطّاب، حجّ تمتع را نهی نمود، در حالی که ابوبکر به آن معتقد بود؛ چنان که بخاری در کتاب خود روایت میکند: «آیه حج تمتع در زمان پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) نازل شد و ما به آن عمل میکردیم و آیهای هم بر حرمت آن نازل نگردید و پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) هم تا پایان حیات خویش آن را منع نفرمود؛ امّا مردی با رأی و میل خود هر چه خواست گفت. محمد (بخاری) گفته: این شخص عمر بن خطاب بود.»[5]
پینوشت:
[1]. حدّثنا صالح بن عبد الرّحمن قال ثنا سعید بن منصور قال ثنا هشام قال أخبرنا أبو بشر عن سعید بن جبیر قال سمعت عبد الله بن الزّبیر یخطب و هو یعرّض بإبن عبّاس یعیب علیه قوله فی المتعة فقال بن عبّاس یسأل أمّه إن کان صادقا فسألها فقالت صدق بن عبّاس قد کان ذلک فقال بن عبّاس لو شئت لسمّیت رجالا من قریش ولدوافیها. شرح المعانی الآثار، طحاوی، دار الکتب العلمیة، بیروت، ج 3، ص 1.
[2]. حدّثنی محمّد بن رافع حدّثنا عبد الرّزّاق أخبرنا بن جریح أخبرنی أبو الزّبیر قال سمعت جابر بن عبد الله یقول کنّا نستمتع بالقبضة من التّمر و الدّقیق الأیام علی عهد رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) و أبی بکر حتّی نهی عنه عمر فی شأن عمرو بن حریث. صحیح مسلم، مسلم، دار إحیاء التراث العربی، بیروت، ج 2، ص 1023.
[3]. و قد صحّ أنّ عمر نهی النّاس عن المتعة فقال: متعتان کانتا علی عهد رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) و أنا أنهی النّاس عنهما؛ متعة النّساء، و متعة الحجّ. المبسوط، سرخسی، دارالمعرفة، بیروت، ج 4، ص 27.
[4]. عن عبد الرّحمن بن عبد القاریّ... فقال عمر أنّی أری لو جمعت هؤلاء علی قارئ واحد لکان أمثل. ثمّ عزم فجمعهم علی أبیّ بن کعب، ثمّ خرجت معه لیلة أخری، و النّاس یصلّون بصلاة قارئهم، قال عمر نعم البدعة هذه... صحیح بخاری، بخاری، دار ابن کثیر، بیروت، ج 2، ص 707.
[5]. حدّثنا مسدّد حدّثنا یحیی عن عمران أبی بکر حدّثنا أبو رجاء عن عمران بن حصین قال أنزلت آیة المتعة فی کتاب الله ففعلناها مع رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) و لم ینزل قرآن یحرّمه و لم بنه عنها حتّی مات قال رجل برأیه ما شاء قال محمّد یقال إنّه عمر. صحیح بخاری، بخاری، دار ابن کثیر، بیروت، ج 4، ص 133.
نویسنده: طه محسن
افزودن نظر جدید