غلو کردن اهل حدیث و ساخت فضیلت برای علی بن موفق

  • 1394/10/26 - 08:27
اهل حدیث در مورد بزرگان خود غلو کرده و با احادیث جعلی قصد بزرگ نمودن آنان را دارند؛ آنان از قول علی بن موفق گفته‌اند در مناجاتی به خدا عرض کردم: خدایا! اگر به خاطر ترس از جهنم، عبادتت می‌کنم، مرا در آتش جهنم عذابم کن. اگر به خاطر طمع نسبت به بهشت، تو را عبادت می‌کنم، مرا از بهشت محروم کن، پس اجازه بده یک بار به روی تو نگاه کنم!

پایگاه جامع فرق، ادیان و مذاهب_ علی بن موفق از عالمان اهل حدیث، پس از این‌که شصت بار به حج رفت، خطاب به خداوند گفت: «خدایا! اگر به خاطر ترس از جهنم، تو را عبادت می‌کنم، مرا در آتش جهنم عذابم کن. اگر به خاطر طمع نسبت به بهشت، تو را عبادت می‌کنم، مرا از بهشت محروم کن. خدایا تو می‌دانی که من به خاطر دوست داشتن و علاقه نسبت به دیدار روی تو، تو را می‌پرستم. پس اجازه بده یک بار به روی تو نگاه کنم و پس از آن هر بلایی می‌خواهی بر سرم بیاور.»[1]
این مطلب مخلوطی از مطالب صحیح و نادرست است، اما قبل بررسی عبارت، باید یادآور شویم که این مطلب جهت نشان دادن معرفت به خدا و حب الهی، برای یکی از شخصیت‌های اهل حدیث، از مطالب عارفان اخذ شده و به او نسبت داده شده است، وقتی خداوند در صفحات قبلی کتاب طبقات الحنابله، خود را در خواب به او نشان داده، و گفته است که او را دوست دارد،[2] دیگر احتیاجی به این ظاهرسازی، برای فضیلت سازی وجود ندارد. در صفحات پیشین نقل شده که او خداوند را در خواب دیده است؛ اکنون می‌گوید که من برای رفتن به بهشت و دوری آتش جهنم، عبادت نمی‌کنم، بلکه فقط می‌خواهم در قیامت یک بار تو را ببینم، و بعد هر بلایی می‌خواهی بر سر من بیاور.
این سخنان قسمت‌هایی از مناجات امیرالمؤمنین و کلام حضرت شعیب است، که اهل حدیث بدون اشاره به اصل سخن و منبع آن، به نام علمای خود ثبت نموده‌اند.
امیرالمؤمنین در دسته‌بندی عبادت اشخاص می‌فرماید: «عده‌ای برای رسیدن به بهشت عبادت می‌کنند، که این عبادت، عبادت تاجران است، عده‌ای برای ترس از آتش جهنم، عبادت می‌کنند، که این نوع عبادت، عبادت برده‌هاست، گروهی دیگر خداوند را به جهت شکرگزاری عبادت می‌کنند، که این عبادت، عبادت آزادگان است؛ من خداوند را از روی طمع به بهشت، و ترس از عذاب، عبادت نمی‌کنم، بلکه خداوند را شایسته بندگی کردن یافتم، و به این خاطر او را عبادت می‌کنم.»[3]
و در روایت نبوی هم نقل شده که حضرت شعیب، به علت عبادت و گریه بسیار، چند مرتبه نابینا شد، و شفا یافت، و در پاسخ خداوند عرض نمود، که این عبادات من نه از شوق بهشت، است و نه به خاطر ترس از آتش، بلکه برای دوستی توست، و پس از آن خداوند به دلیل این عمل او، حضرت موسی کلیم الله را خادم او گرداند.[4]
شاید هم مشاهده مقام و جایگاه معروف کرخی در بهشت، باعث شده است تا علی بن موفق خداوند را این‌گونه خطاب قرار داده و چنین تقاضایی داشته باشد، که این مطلب دروغ هم به علی بن موفق نسبت داده شده است.
او می‌گوید: «در خواب دیدم که وارد بهشت شده‌ام. در بهشت با سه نفر مواجه شدم، ... یکی از آنان در وسط بهشت ایستاده بود و با دقت به عرش نگاه و خداوند را نظاره می‌نمود؛ از رضوان پرسیدم: اینان چه کسانی هستند؟ پاسخ داد: ... شخصی که وسط بهشت ایستاده و به خداوند نگاه می‌کند، معروف کرخی است. او به امید نظر نمودن به خداوند، خدا را عبادت کرد و در این‌جا به آرزوی خود رسیده است.»[5] این خواب ساختگی هم متضمن همین اباطیل است.
و در راستای به هدف رساندن جعلیات، این خواب را که مکمل ساخته‌های قبلی است، پس از مرگ ابن موفق دیده‌اند، که از احمد بن عبدالله بن حفار، نقل شد که او احمد بن حنبل را در خواب دیده و از وضعیت او سؤال می‌کند. احمد بن حنبل می‌گوید: خداوند مرا مورد لطف قرار داده و هر آن‌چه می‌‌خواستم به من داد. مرا نزدیک خود فرا خوانده و نزدیک خود اسکان داد. سپس احمد بن عبدالله بن حفار از وضعیت علی بن موفق سؤال می‌کند. احمد بن حنبل جواب می‌دهد: «همین الان از علی بن موفق جدا شدم. او قصد رفتن به عرش را داشت.»[6]
او به خاطر رؤیت خدا عبادت کرد، در بهشت هم به خواسته‌اش رسید، و به عرش خدا رفت. مطالبی را برای عالمان خود جعل نموده‌اند و آن را غلو نمی‌دانند، و به دیگران نسبت غلو می‌دهند. از اشتباهات این مطالب دیدن خدا در خواب، یا در قیامت است، که چنین چیزی امکان ندارد و تمام فرقه‌های اسلامی خود را از تشبیه و تجسیم خداوند مبرا دانسته، و آن را اتهام دیگران به خود می‌دانند.

پی‌نوشت:
[1]. «قال علي بن الموفق: اللهم إن كنت تعلم أني أعبدك خوفاً من نارك، فعذبني بها، وإن كنت تعلم أني أعبدك حباً مني لجنتك وشوقاً مني إليها، فاحرمنيها، وإن كنت تعلم أني أعبدك حباً مني لك وشوقاً إلى وجهك الكريم، فأبحنيه مرة وأصنع بي ما شئت.» تاریخ بغداد، ابوبکر بغدادی، بیروت: دار الكتب العلمية، 1417ق، ج12، ص111.
[2]. «خدا دوست بدارد، به خانه‌اش دعوت می‌کند»
[3]. «وقال عليه السلام: ما عبدتك طمعاً في جنتك، ولا خوفاً من نارك، و لكن وجدتك أهلاً للعبادة، فعبدتك.» عوالی اللئالی، ابن ابی‌جمهوراحسائی، قم: سيد الشهداء، 1403ق، ج1، ص404.
« قال أميرالمؤمنين عليه السلام: إن قوماً عبدوا الله رغبة، فتلك عبادة التجار؛ وإن قوماً عبدوا الله رهبة، فتلك عبادة العبيد؛ وإن قوما عبدوا الله شكراً، فتلك عبادة الأحرار.» «وقال عليه السلام في موضع آخر: إلهي ما عبدتك خوفاً من عقابك ولا طمعاً في ثوابك، ولكن وجدتك أهل للعبادة فعبدتك.» بحارالانوار، علامه مجلسی، بیروت: دار إحياء التراث العربی، 1403ق، ج41، ص14.
[4]. « قال رسول الله صلى الله وآله وسلم: بكى شعيب (ع) من حب الله عزوجل حتى عمى، فرد الله عزوجل عليه بصره، ثم بكى حتى عمى، فرد الله عليه بصره، ثم بكى حتى عمى، فرد الله عليه بصره، فلما كانت الرابعة؛ أوحى الله  إليه: يا شعيب! إلى متى يكون هذا أبداً منك، إن يكن هذا خوفاً من النار فقد أجرتك، وان يكن شوقاً إلى الجنة، فقد أبحتك، قال: إلهي وسيدي أنت تعلم إني ما بكيت خوفاً من نارك ولا شوقاً إلى جنتك، ولكن عقد حبك على قلبی، فلست أصبر أو أراك، فأوحى الله جل جلاله إليه: اما إذا كان هذا هكذا فمن أجل هذا، سأخدمك كليمي موسى بن عمران.» علل الشرایع، شیخ صدوق، نجف: منشورات المكتبة الحيدرية ومطبعتها، 1385ق، ج1، ص57.
 [5]. «قال علي بن موفق: رأيت في النوم كأني أدخلت الجنة فرأيت رجلاً قاعداً على مائدة وملكان عن يمينه وشماله يلقمانه من جميع الطيبات وهو يأكل ورأيت رجلاً قائماً على باب الجنة يتصفح وجوه قوم فيدخل بعضاً ويرد بعضاً قال: ثم جاوزتهما إلى حظيرة القدس. فرأيت في سرادق العرش رجلاً قد شخص بصره، ينظر إلى الله عزوجل لايطرق. فقلت لرضوان: من هذا؟ فقال: هذا معروف الكرخي. عَبَدَالله عزوجل لاخوفاً من ناره ولاشوقاً إلى جنته. بل حباً له فأباحه النظر إليه عزوجل.» طبقات الحنابلة، محمد بن ابی‌یعلی، بیروت: دار المعرفة للطباعة والنشر والتوزيع، ج1، ص231.
سیر اعلام النبلاء، ذهبی، بیروت: مؤسسة الرسالة، 1413ق، ج11، ص349.
[6]. «وقال أحمد بن عبدالله الحفار رأيت أحمد بن حنبل في النوم فقلت: يا أباعبدالله! ما صنع الله بك؟ قال: حباني وأعطاني وقربني وأدناني. قال: قلت: علي بن الموفق، ما صنع الله به؟ قال: الساعة تركته في زلال، يريد العرش.» طبقات الحنابلة، محمد بن ابی‌یعلی، بیروت: دار المعرفة للطباعة والنشر والتوزيع، ج1، ص232.
تاریخ بغداد، ابوبکر بغدادی، بیروت: دار الكتب العلمية، 1417ق، ج12، ص112.

تولیدی

افزودن نظر جدید

CAPTCHA
لطفا به این سوال امنیتی پاسخ دهید.
Fill in the blank.