خداوند راضی، ولی خلفا نادم و پشیمان ؟!
احادیث فراوان بیانگر آن است که ابوبکر و عمر در حالی که به عقیده اهل تسنن برترین مردم بعد از پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) بودند، به عللی که خود بهتر میدانستند به هنگام مرگ صریحا و علنا آرزو میکردند که ای کاش انسان نبودند، بلکه گیاه یا حیوان بودند، تا مورد بازخواست خداوند قرار نگیرند. لیکن حضرت علی (علیه السلام) کلام آخرشان اعلام رستگاری بود.
پایگاه جامع فرق، ادیان و مذاهب_ اهل سنت با استناد به آیه «وَالسَّابِقُونَ الْأَوَّلُونَ مِنَ الْمُهاجِرينَ وَ الْأَنْصارِ وَالَّذينَ اتَّبَعُوهُمْ بِإِحْسانٍ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُمْ وَرَضُوا عَنْهُ وَأَعَدَّ لَهُمْ جَنَّاتٍ تَجْري تَحْتَهَا الْأَنْهارُ خالِدينَ فيها أَبَداً ذلِكَ الْفَوْزُ الْعَظيم. [التوبة /100] پيشگامان نخستين از مهاجرين و انصار، و افرادى كه به نيكى از آنها پيروى كردند، خداوند از آنها خشنود گشت، و آنها (نيز) از او خشنود شدند و باغهايى از بهشت براى آنان فراهم ساخته، كه نهرها از زير درختانش جارى است جاودانه در آن خواهند ماند و اين است پيروزى بزرگ»، ادعا مىكنند كه پيشىگيرندگان مهاجر و انصار، که در رأس آنها ابوبکر و عمر هستند، به طور قطع بهشتى هستند و خداوند براى هميشه از آنها راضى است.
اما با نگاهی گذرا به منابع روایی اهل سنت، درمىيابيم كه خودشان از آيه مورد نظر، اين مطلب را استفاده نكرده و به بهشتى بودن و رضايت خداوند از اعمال و كردارشان اطمينان نداشتهاند.
سؤالی که از برادران اهل سنت میپرسیم این است که مگر شما نمیگویید که خداوند از همه صحابه راضی و خشنود است، پس چرا جناب ابوبکر و عمر در طول دوران زندگی شان ابراز ندامت و پشیمانیهای فراوان دارند؟
قبل از اینکه به موارد ابراز ندامت حضرات اشاره کنیم، خوب است که ابتدا در مورد آیه مذکور توضیحی داده شود و این شبهه برطرف گردد.
در مورد این آیه چند پاسخ میتوان داد:
1) اصلا مقصود از سابقون چیست؟
سید مرتضی در این مورد میفرماید: «اقتضاى ظاهر آيه اين است كه مقصود از سبقت، سبقت در اظهار ايمان و اسلام و پيروى از پيامبراكرم (صلى الله عليه و آله و سلم) نیست؛ زيرا كلمه و لفظ (السابقون) معناى مشتركى دارد و به موضوع معينى اختصاص ندارد. و از طرفى مىشود گفت مقصود از سبقت، سبقت در اطاعت و پيروى است، زيرا گاهى به افرادى كه امتيازى در خوبیها و اعمال خير دارند گفته مىشود او بر ديگران سبقت گرفته و مقدم است»[1] پس مراد از سبقت، سبقت در اظهار اسلام نیست بلکه مراد سبقت در اطاعت و بندگی است.
2) رضايت دائم، با آيات ديگرقرآن در تضاد است
نکته دیگری که قابل بیان است این است که اگر رضايت خداوند از آنها، مقيد به عمل صالح نباشد و آنها بدون قيد و شرط به بهشت بروند، آيات بسيارى از قرآن كريم تكذيب خواهد شد. مثلا خداوند در قرآن مىفرمايد: «وَ مَن يَعْمَلْ مِثْقَالَ ذَرَّةٍ شَرًّا يَرَه.[زلزال/ 8]هر كس هموزن ذرّهاى كار بد كرده آن را مىبيند». اگر ادعاى اهل سنت پذيرفته شود، بايد بگوييم كه تمامی مردم، نتيجه اعمال بد خود را خواهند ديد، مگر آنهايى كه با پيامبر هجرت كردهاند و اعمال بد آنها حساب نشده و رضايت خداوند از آنان دائمى است! و اين مطلب با اين آيه و آيات ديگر قرآن در تضاد است. اصلاً گناه افرادى كه بعدها به دنيا آمدهاند چيست كه بايد ذره ذره اعمالشان، محاسبه شده و در برابر آنها حسابرسى شوند؛ اما «السابقون الأولون» فقط به اين دليل كه در صدر اسلام زندگى مىكردند، هيچ يك از گناهانشان محسوب نشده و بیحساب به بهشت بروند؟! و نيز خداوند در سوره حجرات مىفرمايد: «إِنَّ أَكْرَمَكُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقاكُمْ إِنَّ اللَّهَ عَليمٌ خَبير.[الحجرات/13] گرامىترين شما نزد خداوند با تقواترين شماست خداوند دانا و آگاه است.»
اگر قرار باشد كه پيشىگيرندگان مهاجر و انصار بدون قيد و شرط؛ چه تقواى الهى پيشه كنند و چه اعمال ناشايست انجام دهند؛ در عين حال گرامىترين افراد نزد خداوند باشند، اين آيه و بسيارى ديگر از آيات قرآن تكذيب خواهد شد! و نيز اگر رضايت خداوند در اين آيه مطلق باشد، بايد تمام آيات قرآن را كه درباره وعده و وعيد و جزا و پاداش نازل شده است، تخصيص بزنيم. يعنى از هر كسى گناهى سر بزند، مجازات خواهد شد؛ مگر (السابقون الأولون) كه آنها حتى اگر مرتد و يا منافق نيز بشوند، مجازات نخواهند شد.
و یا اینکه خداوند در قرآن آیاتی دارد که خطاب به پیامبران است خداوند پيامبران خود را تهديد مىكند كه اگر ذرهاى به خداوند شرك بورزند، تمام اعمال نيكى كه تا به حال انجام دادهاند، از بين خواهد رفت و از زيانكاران خواهند شد. خداوند در سوره انعام، پس از نام بردن هيجده نفر از پيامبران بزرگ خود، مىفرمايد: «وَلَوْ أَشرَْكُواْ لَحَبِطَ عَنْهُم مَّا كاَنُواْ يَعْمَلُون.[انعام/88] و اگر آنها مشرك شوند [مىشدند]، اعمال نيكى كه انجام دادهاند، نابود مىگردد». سؤال این است خداوندی که با پیامبران خود اینگونه با حساب و کتاب سخن میگوید، با افراد عادی بدون حساب عمل میکند؟
پس ازپاسخ به شبهه موجود در آیه نوبت به آن میرسد که به چند نمونه از ندامتهای خلفا را بیان کنیم:
همانطور كه مستشكل گفته، خليفه اول و دوم به طور قطع جزء «السابقون الأولون» بودهاند؛ ولى در طول دوران زندگى مخصوصا در واپسين لحظات زندگيشان آرزوهايى كردهاند كه نشان مىدهد از آينده خويش نگران بودهاند و اطمينانى به بهشتى بودن خودشان نداشتهاند.
1) محمد بن اسماعيل بخارى به نقل از عمر بن خطاب مىنويسد:«عمر گفت: اگر براى من زمين پر از طلا شود، پيش از ديدن عذاب الهى آن را براى نجات خويش خرج مىكردم.[2]
ابن حجر عسقلانى در توضيح اين روايت مىنويسد: «اين سخن را عمر به خاطر كوتاهیها در برآوردن حقوق مردم و هنگامى كه ترس بر او غلبه كرده بود گفته است».[3]
اگر واقعاً آن چه كه اهل سنت ادعا مىكنند صحت داشت، چه نيازى بود كه خليفه دوم ترس تمام وجودش را فرابگيرد و براى خلاصى از عذاب خداوند، فديه بدهد؟
2) جلال الدين سيوطى به نقل از عمر بن خطاب مىنويسد: اگر فريادگرى از آسمان فرياد زند: اى مردم همه شما بهشتى هستيد جز يك نفر، مىترسم آن يك نفر من باشم، و اگر فرياد كنندهاى فرياد زند و بگويد: همه شما جهنمى هستيد جز يك نفر، اميدوارم آن يك نفر من باشم.[4]
اين نشان مىدهد كه خود خليفه دوم استنباطى كه عالمان اهل سنت از آيه «السابقون الأولون» دارند، قبول نداشته و به بهشتى بودن خود اطمينان نداشته است.
3) علی بن جعد در مسندش مىنويسند: «فرزند عمر مىگويد: سر پدرم در وقت بيماریاش كه در همان بيمارى از دنيا رفت، روى زانويم بود، گفت: سرم را روى زمين بگذار، سپس گفت: واى بر من و بر مادرم، اگر خدا بر من رحم نكند.[5]
4) در چند کتاب معتبر اهل سنت به نقل از هناد بن سرى متوفای 243 هـ كه از راويان بخاري، مسلم و بقيه صحاح سته اهل سنت است، به نقل از ضحاك آمده است: «ابوبكر از جايى مىگذشت، پرندهاى را ديد كه بر شاخه درختى نشسته است، گفت: خوشا به حالت، بر شاخه درخت مىنشينی، از ميوه درخت مىخوری، پرواز مىكنى و هيچ حساب و كتابى نداری، اى كاش من هم مثل تو بودم، به خدا سوگند، دوست داشتم خدا مرا بسان درختى بر كناره راه مىآفريد تا شترى از كنار من مىگذشت و مرا در دهانش مىگرفت و مىجويد و مىبلعيد سپس به صورت پشگل از شكمش خارج مىكرد؛ ولى انسان نبودم. عمر نيز گفته است: اى كاش قوچ خاندانم بودم تا در حد توانشان چاقم مىكردند و بعضى از بدنم را كباب و بعضى را خشك مىكردند و مىخوردند، سپس به صورت عذره دفع مىكردند و انسان آفريده نمىشدم.»[6]
7) همچنين محمد بن سعد زهری به نقل از عبد الله بن عامر بن ربيعه مىنويسد: «عبد الله بن عامر بن ربيعه مىگويد: عمر پر كاهى از زمين برداشت و گفت: اى كاش من اين پر كاه بودم، اى كاش به دنيا نمىآمدم، اى كاش هيچ نبودم، اى كاش مادرم مرا نمىزائيد، اى كاش فراموش شده بودم.»[7]
در میان سیل ندامتهای خلفا، یکی بیش از بقیه قابل تامل است وآن حمله به خانه فاطمه زهرا(سلام الله علیها) بود که در چند منبع مهم اهل سنت موجود است
ابوبکر در لحظات آخرعمرش گفت: «... فوددت أنی لم أكن كشفت بيت فاطمة وتركته، وأن أغلق علی الحرب، ووددت أنی يوم سقيفة بنی ساعدة كنت قذفت الأمر فی عنق أحد الرجلين: أبیعبيدة أو عمر...[8] ایکاش به خانه فاطمه (سلام الله علیها) حمله نمیکردم. ایکاش در سقیفه بنی ساعده خلافت را نمیپذیرفتم وخلافت را به عهده عمر بن خطاب و ابوعبیده جراح قرارمیدادم و من وزیر میشدم.»
به طور خلاصه این احادیث بیانگر آن است که ابوبکر و عمر در حالی که به عقیده اهل تسنن برترین مردم بعد از پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) بودند، به عللی که خود بهتر میدانستند به هنگام مرگ صریحا و علنا آرزو میکردند کاه در خشت یا موی بدن مومن یا درخت سر راه یا قوچ خانواده بودند ولی انسان نبودند. این اظهارات عجیب و غریب خلفا در لحظات آخر مرگشان در حالی است که امیرالمومنین اسدالله الغالب حیدر کرار علی مرتضی (علیه السلام) به اعتراف مورخ شهیر ابنقتیبه و دیگران در لحظهای که ابن ملجم به آن حضرت حمله کرد و شمشیر بر فرق مبارکش وارد کرد فرمود: «فزت و رب الکعبه» به خدای کعبه رستگار شدم.[9]
پینوشت:
[1]. «إن ظاهر هذه الآية لا تقتضي أن السبق المذكور فيها إنما هو السبق إلى اظهار الإيمان والاسلام واتباع النبي صلى الله عليه وآله، لأن لفظ ( السابقين ) مشتركة غير مختصة بالسبق إلى شئ بعينه. وقد يجوز أن يكون المراد بها السبق إلى الطاعات، فقد يقال لمن تقدم في الفضل والخير: سابق ومتقدم.» رسائل، سید مرتضی، دارالقرآن الکریم، قم: ج3، ص88.
[2]. «عَنِ الْمِسْوَرِ بْنِ مَخْرَمَةَ... قَالَ: [عمر] وَاللَّهِ لَوْ أَنَّ لِى طِلاَعَ الأَرْضِ ذَهَبًا لاَفْتَدَيْتُ بِهِ مِنْ عَذَابِ اللَّهِ عَزَّ وَجَلَّ قَبْلَ أَنْ أَرَاهُ» صحیح بخاری، محمد بن اسماعیل بخاری، دار ابنکثیر، بیروت: ج4، ص201، کتاب فضائل الصحابة، باب6، مناقب عمربن الخطاب، ح3692.
[3]. «وإنَّما قال ذلك لِغَلَبةِ الخوفِ الذي وَقَعَ له في ذلكَ الوَقت مِن خَشيَةِ التَّقصير فيما يَجِبُ عَليه مِنَ حقُوقِ الرَّعيَة أو مِنَ الفِتنَة بِمَدحِهم» فتح الباری، ابنحجرعسقلاني الشافعي،دارالمعرفة، بیروت: ج 7، ص 43.
[4]. «عن عمرَ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ قَالَ: لَوْ نَادَى مُنَادٍ مِنَ السَّمَاءِ: يَا أَيُّهَا النَّاسُ إِنَّكُمْ دَاخِلُونَ الْجَنَّةَ كُلُّكُمْ أَجْمَعُونَ إِلاَّ رَجُلاً وَاحِدَاً لَخِفْتُ أَنْ أَكُونَ أَنَا هُوَ، وَلَوْ نَادَى مُنَادٍ: أَيُّهَا النَّاسُ إِنَّكُمْ دَاخِلُونَ النَّارَ إِلاَّ رَجُلاً وَاحِدَاً لَرَجَوْتُ أَنْ أَكُونَ أَنَا هُوَ» الجامع الاحادیث، جلالالدين عبدالرحمن بن أبیبكر سیوطی: ج 13، ص 318، ح 1240.
حلیة الأولیاء و طبقات الأصفیاء، أبونعيم اصفهانی، دارالکتب العربی،بیروت: ج 1، ص 53.
کنز العمال في سنن الأقوال والأفعال، متقی هندی، دار الکتب العلمیة، بیروت: ج 12، ص 277، ح 35916.
[5]. «عن ابن عمر: كان رأس عمر على فخذي في مرضه الذي مات فيه، فقال لي: ضع رأسي، قال: فوضعته على الأرض، فقال: ويلي وويل أمي إن لم يرحمني ربي». مسند ابنالجعد، جوهری البغدادی، موسسة نادر، بیروت: ج 1، ص 136.
حلية الأولياء وطبقات الأصفياء، ابونعیم اصفهانی،دارالکتب العربی، بیروت: ج 1، ص 52.
[6]. «عن الضحاك قال مر أبو بكر بطير واقع على شجرة فقال طوبى لك يا طير تقع علي الشجر وتأكل الثمر ثم تطير وليس عليك حساب ولا عذاب ياليتني كنت مثلك والله لوددت أن الله خلقني شجرة إلى جانب الطريق فمر بي بعير فأخذني فأدخلني فاه فلاكني ثم ازدردني ثم أخرجني بعرا ولم أك بشرا.قال وقال عمر يا ليتني كنت كبش أهلي سمنوني ما بدا لهم حتى إذا كنت أسمن ما أكون زارهم بعض ما يحبون فجعلوا بعضي شواء وبعضي قديدا ثم أكلوني فأخرجوني عذرة ولم أك بشرا قال وقال أبو الدرادء يا ليتني كنت شجرة تعضد ولم أك بشرا». کتاب الزهد، هناد بن السری، ص156، ح499
کنز العمال في سنن الأقوال والأفعال، متقی هندی، دار الکتب العلمیة، بیروت: ج12، ص528.
[7]. «لیتنی لم اک شیئا قط لیتنی کنت نسیا منسیا. قال: ثم اخذ کالتبنه او کالعود عن ثوبه. فقال:لیتنی کنت مثل هذا» طبقات الکبری، ابن سعد، دار صادر، بیروت: ج3، ص360
المصنف، ابن ابیشیبه، مکتبة الرشد، ریاض:ج7، ص98
تاریخ الاسلام، ذهبی، دارالکتب العربی، بیروت: ج3، ص 270
شعب الایمان، بیهقی، دارالکتب العلمیة، بیروت: ج1، ص486.
[8]. تاریخ طبری، محمد بن جریر طبری، دارالفکر، بیروت: ج3، ص430
میزان الاعتدال، ذهبی، دارالفکر، بیروت: ج3، ص109
لسان المیزان، ابن حجر، دارالفکر، بیروت:ج4، ص889
معجم الکبیر، طبرانی، دار احیاء التراث العربی، بیروت: ج1، ص62
[9]. الاستیعاب، ابن عبدالبر، دارالفکر، بیروت: ج3، ص1125
اسدالغابة، ابن اثیر، دارالفکر، بیروت: ج4، ص38
تاریخ مدینة دمشق، ابن عساکر، دار احیاء التراث، بیروت: ج42، ص561
انساب الاشراف، بلاذری، دار الفکر، بیروت: ج2، ص499
نویسنده: محمد یاسر بیانی
افزودن نظر جدید