مُردن بدون شناخت امام، مرگ جاهلی است

  • 1394/10/15 - 09:23
یکی از مهم‌ترین روایاتی که دلالت بر امامت و خلافت امیرمؤمنان (علیه السّلام) می‌کند روایت «مَن مات و لَم یَعرف إمامَ زمانِه» می‌باشد. که این روایت در کتاب مسلم بدین شکل آمده: «هر کس بمیرد و بیعت امامی را به گردن نداشته باشد، مرگش مرگ جاهلیت است.» وهابیت نمی‌تواند مصداق این حدیث را بیعت با حاکم جامعه در هر زمانی همچون حکّام و رؤسای کشورهای خود...

پایگاه جامع فرق، ادیان و مذاهب_ یکی از مهم‌ترین روایاتی که دلالت بر امامت و خلافت امیرمؤمنان (علیه السّلام) می‌کند روایت «مَن مات و لَم یَعرف إمامَ زمانِه» می‌باشد. که این روایت در کتاب مسلم بدین شکل آمده: «و من مات و لیس فی عنقه بیعة مات میتة جاهلیة[1] هر کس بمیرد و بیعت امامی را به گردن نداشته باشد، مرگش مرگ جاهلیت است.» وهابیت نمی‌تواند مصداق این حدیث را بیعت با حاکم جامعه در هر زمانی همچون حکّام و رؤسای کشورهای خود بداند؛ چرا که لازمه این سخن «اولی الأمر» دانستن افرادی همچون «صدام»، «حسنی مبارک»، «قذافی»، «جرج بوش»، «اوباما» و دیگر حاکمان ظالم و ستمگر است. از نکات جالب این روایت، راوی آن عبدالله بن عمر است که خود، راوی بیش از نود و پنج درصد از روایات این باب است، امّا خود او از بیعت با امیرمؤمنان (علیه السّلام) و امام حسن (علیه السّلام) سر باز زد و از مدافعان یزید در برابر شورش مردم مدینه علیه یزید گردید و همو در دوران عبدالملک، از خلفای بنی‌امیه، برای عمل به همین حدیث، شبانه نزد حجّاج بن یوسف ثقفی (فرمانروای برگزیده از سوی عبدالملک) رفت تا با وی بیعت کند. حجّاج گفت: برای چه آمده‌ای؟ گفت: دیشب به یاد روایتی از پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) افتادم که فرمود: کسی که بدون بیعت با امام زمان خویش از دنیا برود، به مرگ جاهلیت مرده. به همین روی، ترسیدم امشب مرگ من فرا رسد و با امام زمان خود، بیعت نکرده باشم؛ حجّاج برای تحقیر او (به خاطر این اعتقادش)، در حالی که خوابیده بود گفت: در حال حاضر دستم مشغول است برای بیعت، دستت را به پای من بکش و برو.» جالب‌تر این که طبق روایتی که بخاری در کتاب خود آورده همین آقای عبدالله بن عمر که چنین تعبّدی در عمل به این روایت داشته، ادّعا می‌کند ما در زمان پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) هرگاه سخن از جانشینان و خلفای پس از آن حضرت می‌آمد نام ابوبکر، عمر و عثمان را می‌آوردیم و پس از عثمان نام کس دیگری (امیرمؤمنان (علیه السّلام)) در میان نبود: «عن إبن عمر قال کنّا فی زمن النبیّ (صلی الله علیه و آله و سلم) لا نعدل بأبی بکر أحدا ثمّ عمر ثمّ عثمان ثمّ نترک أصحاب النبیّ (صلی الله علیه و آله و سلم) لا نفاضل بینهم.[2] ما در زمان رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) کسی را بر ابوبکر ترجیح نمی‌دادیم، پس از او عمر، پس از او عثمان و پس از این سه نفر، همه اصحاب پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) یکسان بودند و دیگر کسی را بر کسی ترجیح نمی‌دادیم.»
ابویعلی در طبقات الحنابله و ذهبی در سیر اعلام النبلاء آورده‌اند که علی بن جعد پس از بیان حدیث فرزند عمر در مجلس خود گفت: «انظروا إلی هذا الصّبّی هو لم یحسن أن یطلّق إمراته یقول کنّا نفاضل...[3] به این بچه (عبدالله بن عمر) که هنوز نمی‌داند چگونه همسر خود را طلاق دهد بنگرید، آن‌گاه می‌گوید: ما این گونه ترجیح می‌دادیم!» یعنی اینکه اصلا تو چه کسی هستی که بخواهی از ترجیح برای خلافت سخن بگویی؟ و اساسا تو در زمان پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) چه سنّتی داشتی که بخواهی بگویی ما چنین می‌گفتیم؟ تو کی هستی که بخواهی درباره خلیفه پس از رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) و تعیین آن سخن بگویی؟ با نگاهی به روایات بخاری ماجرای بی‌خبری وی از طلاق همسرش آشکار می‌شود: از احکام رایج زمان جاهلیت که اسلام نیز بر آن صحّه گذارده این است که زن را نمی‌توان در ایام حیض، طلاق داد؛ امّا طبق روایتی در کتاب بخاری که خود عبدالله بن عمر نیز راوی آن است او چنین کاری کرده و همسرش را در حال حیض طلاق داده و چون خبر این کار وی توسط پدرش به پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) رسید، آن حضرت از این کار وی خشمگین گردید و فرمود باید همسرش به او بازگشته، سپس بعد از دو بار حیض و پاکی اگر خواست دوباره طلاق دهد.[4] روایت دیگری در کتاب بخاری جایگاه و ارزش عبدالله بن عمر برای چنین حرفی (تعیین و یا ترجیح خلیفه پس از رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) را بیشتر مشخص می‌کند: «و رأی ابن مسعود صورة فی البیت فرجع و دعا بن عمر أبا أیّوب فرأی فی البیت سترا علی الجدار فقال إبن عمر غلبنا علیه النساء فقال من کنت أخشی علیه فلم أکن أخشی علیک والله لا أطعم لکم طعاما فرجع.[5] ابن مسعود به خانه عبدالله بن عمر رفت تا ابو ایوب انصاری را برای عروسی پسرش دعوت کند در آنجا پرده‌ای را دید که در خانه عبدالله آویزان است؛ گفت: این پرده چیست؟ عبدالله بن عمر در پاسخ گفت: زنم بر من مسلّط شده و مرا مجبور ساخته تا آن را به دیوار بزنم. او گفت: هر کسی را احتمال می‌دادم که این خصوصیت را داشته باشد جز تو، ولی از این به بعد تو را نیز همچون دیگران می‌بینم و حیف آن ولیمه عروسی که به تو بدهم. این را بگفت و بازگشت.» حال، آیا چنین کسی که نمی‌تواند حرف خودش را در خانه به کرسی بنشاند، در حدّ و قواره‌ای هست که بخواهد از به کرسی نشاندن خلیفه پس از رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) سخن بگوید؟

پی‌نوشت:
[1]. صحیح مسلم، مسلم، دار إحیاء التراث العربی، بیروت، ج 3، ص 1478.
[2]. صحیح بخاری، بخاری، دار ابن کثیر، بیروت، ج 3، ص 1352.
[3]. تاریخ بغداد، خطیب بغدادی، دار الکتب العلمیة، بیروت، ج 11، ص 363.
[4]. صحیح بخاری، بخاری، دار ابن کثیر، بیروت، ج 4، ص 1864.
[5]. صحیح بخاری، بخاری، دار ابن کثیر، بیروت، ج 5، ص 1986.

تولیدی

افزودن نظر جدید

CAPTCHA
لطفا به این سوال امنیتی پاسخ دهید.
Fill in the blank.