پشت پرده جریان شورای شش نفره بعد از مرگ خلیفه ثانی

  • 1394/10/07 - 00:35

در منابع تاریخی و روایی، درباره شورای شش نفره برای تعیین خلافت بعد از مرگ خلیفه ثانی، مطالب بسیار زیادی آمده است و ما شنیدیم و خواندیم. اما پشت پرده‌ی این شورا چه اتفاقاتی افتاده است و چه دست‌هایی بوده که باعث شد خلافت برای سومین بار از جایگاه اصلی خود خارج گشته و عثمان به عنوان خلیفه سوم انتخاب گردد؟ تا پیش از این...

پایگاه جامع فرق، ادیان و مذاهب_ در منابع تاریخی و روایی، درباره شورای شش نفره برای تعیین خلافت بعد از مرگ خلیفه ثانی، مطالب بسیار زیادی آمده است و ما شنیدیم و خواندیم. اما پشت پرده‌ی این شورا چه اتفاقاتی افتاده است و چه دست‌هایی بوده که باعث شد خلافت برای سومین بار از جایگاه اصلی خود خارج گشته و عثمان به عنوان خلیفه سوم انتخاب گردد؟
تا پیش از این، انتخاب خلیفه به این صورت بود که پس از رحلت پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) عده‌ای از اصحاب در سقیفه جمع شدند و بدون توجه به آنچه در غدیر روی داد، ابوبکر را به خلافت برگزیدند و از مردم بیعت گرفتند. استدلال آنان این بود که امر انتخاب خلیفه به مردم واگذار شده و آنان باید درباره امام خود اظهارنظر کنند؛ اما ابوبکر در اواخر عمر خود در این باره تغییر رویه داد و بدون آنکه نظر مردم را در این امر دخالت دهد، عمر بن خطاب را به جانشینی خویش منصوب کرد.
عمر بن‌ خطاب دو روش سابق را کنار گذاشت و روش دیگری در پیش گرفت و با اعتراف به اینکه انتخاب ابوبکر با نظر مسلمانان نبود و از این پس باید با مشورت آنان باشد،[1] شورایی متشکل از ۶ نفر را انتخاب کرد تا یکی را از میان خود به عنوان خلیفه برگزینند. چرا که پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) تا آخر عمر از این شش نفر راضی بود. این شش نفر عبارت بودند از، حضرت علی( علیه السلام) طلحه، زبیر، عبدالرحمان بن عوف، عثمان و سعد بن ابی وقاص. آنگاه ابوطلحه انصاری با پنجاه نفر از انصار را مأمور کرد که پشت درب خانه شورا بایستد و منتظر اقدامات آنها باشد. اگر پس از سه روز، پنج نفر بر یکی توافق کردند، گردن نفر مخالف را بزنید و اگر دو نفر مخالفت کردند گردن هر دو را بزنید و اگر سه نفر بر یکی و سه نفر بر دیگری توافق کردند، با کسی بیعت کنید که عبدالرحمان با او بیعت کرده است.[2]
پس از سه روز از قتل خلیفه دوم شورای شش نفره شکل گرفت.
«نکته قابل توجه اینکه چگونه گروهی که بعد از رحلت پیامبراکرم(صلی الله علیه و آله و سلم) حتی به اندازه یک ساعت حاضر نبودند امت اسلامی بدون خلیفه و رهبر بماند، بعد از سه روز از مرگ خلیفه دوم، به تعیین خلیفه پرداختند؟ آیا نمی‌توان گفت که واقعه سقیفه طراحی فتنه گرانی بود که نمی‌توانستند خود را تحت حکومت و سیطره حضرت علی(علیه السلام) ببینند؟»
ابتدا تشکیل شورا، عبدالرحمان گفت: «برای اینکه میان مسلمین تفرقه نیفتد، لازم است ما با موافقت یکدیگر، یکی را از بین خود به عنوان خلیفه مسلمین انتخاب کنیم. حال هرکس که دیگری را از خود شایسته تر می‌داند، رأی خود را به او بسپارد و به نفع او کنار برود و من خود طمع خلافت ندارم.[3]
طلحه رأی خود را به عثمان سپرد و به نفع او کنار رفت و سعد بن ابی وقاص خود را به نفع عبدالرحمان کنار کشید و زبیر نیز حق خود را به حضرت علی(علیه السلام) سپرد.[4]
طبری علت مخالفت نکردن سعد با عبدالرحمان و مخالفت نکردن عبدالرحمان با عثمان را رابطه خویشاوندی آنها دانست و می‌گوید: سعد با پسر عمویش عبدالرحمان هرگز مخالفت نمی‌کرد و عبدالرحمان که داماد عثمان بود نیز با او مخالفتی نداشت. یا عثمان عبدالرحمان را به خلافت بر می‌گزید یا عثمان عبدالرحمان را.[5]
حضرت علی نیز با درایتی که داشت بر این امر واقف بود و می‌دانست که عبدالرحمان جانب خویشاوندی را رعایت می‌کند لذا وقتی عثمان به ایشان پیشنهاد نمود که خوب است هردویمان به عبدالرحمان وکالت دهیم تا هر چه او صلاح دید اقدام نماید، حضرت مخالفت کرد و حاضر نبود عبدالرحمان را وکیل خویش کند و فرمود: «من به شرطی که عبدالرحمان جانب خویشاوندی را نادیده بگیرد و مصلحت امت را در نظر بگیرد، او را وکیل خویش می‌کنم و او را به حکمیت می‌پذیرم».[6]
از طرفی خلیفه دوم تهدید کرده بود که کسی حق مخالفت ندارد و عثمان چون مخالفت علی (علیه السلام) را دید به ایشان گفت: «یا علی مخالفت جایز نیست و بنابر وصیت خلیفه هر کس مخالفت کند جز کشته شدن راه دیگری ندارد. پس تو نیز عبدالرحمان را به حکمیت برگزین» که حضرت از روی ناچاری تن به این حکمیت داد.
عبدالرحمان مردم را در مسجد جمع کرد تا در حضور مهاجرین و انصار نظر خود را اعلام کند و به ظاهر از بزرگان امت مشورت بگیرد.
در مسجد برخی از بزرگان صحابه مانند عمار، مقداد و یاسر، موقعیت ممتاز حضرت علی( علیه السلام) و اهل بیت پیامبر(علیهم السلام) را بیان کردند و از عبدالرحمان خواستند که حضرت علی(علیه السلام) را به عنوان خلیفه مسلمین انتخاب کند.[7]
آنگاه عبدالرحمان برای اینکه تظاهر به بی‌طرفی کند، ابتدا به سوی حضرت علی( علیه السلام) رفت و گفت: «یا علی من هم مصلحت را در آن می بینم که امروز همه مسلمین با تو بیعت کنند ولی شما هم به شرط اینکه طبق دستور خدا و سنت پیامبر و روش خلفای سابق حکومت کنید».[8]
حضرت علی(علیه السلام) فرمود: «من به دستور الهی و روش پیامبر و اجتهاد خود که همان رضای خدا و پیامبر است عمل می‌کنم نه به روش دیگران».[9]
آنگاه عبدالرحمان به سمت عثمان رفت و همان جملات را تکرار کرد و عثمان نیز پذیرفت و سپس عبدالرحمان دست بیعت به عثمان داد و او را به خلافت برگزید و سایر اعضای شورا به غیر از امیرالمومنین(علیه السلام) به تبعیت از او، با عثمان بیعت کردند.[10]
(نکته لازم به ذکر این که عثمان چه خوب برعهد خود بود و به روش خلفای پیشین عمل کرد؟! به گونه ای که همین صحابه‌ای که با بیعت کردند به قتل او همت گماردند). عبدالرحمان رو به حضرت علی(علیه السلام) کرد و گفت: «یا علی بیعت کن و الا طبق دستور خلیفه فقید گردنت زده خواهد شد».
حضرت رو به عبدالرحمان کرد و فرمود: «بخشیدی مدتی از زمان حکومت را. این اولین باری نیست که علیه ما کار می‌کنید. جز صبر راه دیگری را در پیش نمی‌گیرم و خدا را کمک می‌گیرم به آنچه شما نسبت می‌دهید. به خدا قسم تو عثمان را به حکومت برنگزیدی مگر اینکه بعد از او حکومت به تو بازگردد و خداوند هر روز در کار جدیدی است».[11]

پی‌نوشت:

[1]. «کانت بیعه الناس لابی بکر فلته من فلتات الجاهلیه» الطبقات الکبری، ابن سعد، دارالفکر، بیروت: ج 3، ص 245
[2]. تاریخ طبری، محمد بن جریر طبری، دارالفکر، بیروت: ج 5، ص 77
الطبقات الکبری، این سعد، دارالفکر، بیروت: ج 3 ص 247
انساب الاشراف، بلاذری، دارالفکر، بیروت: ج 5، ص
تاریخ المدینة، ابن شبه، موسسه نشر معارف اهل بیت، قم، ح1481
[3]. «أیکم یطیب نفسا أن یخرج نفسه من هذا الأمر و یولیه غیره؟» تاریخ طبری، محمد بن جریر طبری، دارالفکر، بیروت: ج 5، ص 83
عقد الفرید، ابن عبد ربه، دار صادر، بیروت: ج 4، ص 99
[4]. تاریخ طبری، محمد بن جریر طبری، دارالفکر، بیروت: ج 5، ص 79
[5]. همان
[6]. «أعطنی موثقاً لتوثرون الحق و لا تتبع الهوی و لا تخص ذا رحم...»تاریخ طبری، محمد بن جریر طبری، دارالفکر، بیروت: ج 5، ص 79
الکامل فی التاریخ، ابن اثیر، دار الفکر، بیروت: ج 3، ص462
التاریخ الاسلامی، محمود شاکر، المکتب الاسلامی، بیروت: ج 3، ص 219
[7]. تاریخ طبری، محمد بن جریر طبری، دارالفکر، بیروت: ج 5، ص 83
[8]. «هل أنت یا علی مبایعی علی کتاب الله و سنة نبیه و فعل أبی‌بکر و عمر؟» تاریخ طبری، محمد بن جریر طبری، دارالفکر، بیروت: ج 5، ص 84
عقدالفرید، ابن عبد ربه، دار صادر، بیروت: ج 4، ص 100.
تاریخ الخلفاء، سیوطی، دارمنهاج، بیروت: ص 154.
[9]. «اللهم لا، ولکن علی جهدی من ذلک و طاقتی» همان.
[10]. «أللهم إنی قد جعلت ما فی رقبتی من ذاک فی رقبة عثمان، و ازدحم الناس یبایعون عثمان...» تاریخ طبری، محمد بن جریر طبری، دارالفکر، بیروت: ج 5، ص 84
[11]. «لیس هذا أول یوم تظاهرتم فیه علینا فصبر جمیل والله المستعان علی ما تصفون و الله ما ولیت عثمان إلا لیرد الأمر إلیک. و الله کل یوم فی شأن» الکامل فی التاریخ، ابن اثیر، دار الفکر، بیروت: ج 3، ص 307
تاریخ طبری، محمد بن جریر طبری، دارالفکر، بیروت: ج 5، ص 81.
شرح نهج البلاغة، ابن ابی الحدید، مکتبه اسماعیلیان، ایران: ج 12، ص 264

نویسنده: محمد یاسر بیانی

تولیدی

افزودن نظر جدید

CAPTCHA
لطفا به این سوال امنیتی پاسخ دهید.
Fill in the blank.