آرزوهای دست نایافتنی

  • 1394/09/30 - 18:19
معمولاً انسان‌ها در ساعات پایانی عمر خویش تصویری از آنچه در گذشته خویش انجام داده‌اند را پیش روی خود مجسّم می‌بینند که برای انجام برخی از آنها نادم و برای انجام ندادن برخی دیگر متاسف‌‌اند. در این باره به مواردی از این قبیل اشاره می‌کنیم. ابوبکر می‌گوید: ای کاش به خانه حضرت زهرا حمله نبرده بودم؛ ابو عبید قاسم بن سلام در کتاب «الأموال» و دیگران از عبدالرّحمن بن عوف...

پایگاه جامع فرق، ادیان و مذاهب_ معمولاً انسان‌ها در ساعات پایانی عمر خویش تصویری از آنچه در گذشته خویش انجام داده‌اند را پیش روی خود مجسّم می‌بینند که برای انجام برخی از آنها نادم و برای انجام ندادن برخی دیگر متاسف‌‌اند. در این باره به مواردی از این قبیل اشاره می‌کنیم:
- ابوبکر می‌گوید: ای کاش به خانه حضرت زهرا حمله نبرده بودم؛ ابو عبید قاسم بن سلام در کتاب «الأموال» و دیگران از عبدالرّحمن بن عوف روایت کرده‌اند: «حميد بن عبدالرحمن بن عوف، عن ابيه عبدالرحمن: قال: دخلت علي ابي‏‌بکر اعوده في مرضه الذي توفّي فيه، فسلمت عليه و قلت: ما اري بک باسا والحمدلله ولا تاس علي الدنيا، فوالله ان علمناک الا کنت صالحا مصلحا، فقال: اما اني لا آسي علي شي، الا علي ثلاث فعلتهم، وددت اني لم افعلهم، و ثلاث لم افعلهم وددت اني فعلتهم، و ثلاث وددت اني سالت رسول‏ لله صلي الله عليه و آله عنهم. اما الثلاث التي فعلتها ووددت اني لم افعلها، فوددت اني لم اکن فعلت کذا و کذا لخله ذکرها. قال ابوعبيد: «لااريد ذکرها» و وددت اني يوم «سقيفه بني ساعده» کنت قذفت الامر في عنق احد الرجلين عمر او ابي عبيده[1] در بیماری ابوبکر که منجر به مرگش شد به عیادت وی رفتم. پس از احوال‌پرسی به من گفت: در دوران زندگی خود بر سه کاری که انجام داده‌ام، سه کاری که انجام نداده‌ام و سه پرسشی که ای کاش از پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) پرسیده بودم، افسوس می‌خورم... یکی از سه‌کاری که نباید انجام می‌دادم این که ای کاش حرمت خانه فاطمه را نشکسته و به خانه او حمله نمی‌کردم... [نویسنده کتاب الاموال در این جا اضافه کرده:] من مایل به تکرار سخن ابوبکر نیستم... .» آیا روایت مورد بحث در پشیمانی ابوبکر از هتک حرمت خانه حضرت زهرا (علیها السّلام) ما را به یاد این آیه قرآن کریم نمی‌اندازد؟ «حَتّى إِذا جاءَ أَحَدَهُمُ الْمَوْتُ قالَ رَبِّ ارْجِعُون * لَعَلِّی أَعْمَلُ صالِحاً فِیما تَرَکْتُ کَلاّ إِنَّها کَلِمَةٌ هُوَ قائِلُها وَ مِنْ وَرائِهِمْ بَرْزَخٌ إِلى یَوْمِ یُبْعَثُونَ [مؤمنون/99-100] تا زمانی که مرگ یکی از آنان فرارسد، می‌گوید: «پروردگار من! مرا بازگردانید! شاید در آنچه ترک کردم (و کوتاهی نمودم) عمل صالحی انجام دهم!» (ولی به او می‌گویند:) چنین نیست! این سخنی است که او به زبان می‌گوید (و اگر بازگردد، کارش همچون گذشته است!) و پشت سر آنان برزخی است تا روزی که برانگیخته شوند!»
- ابوبکر می‌گوید: ای کاش... بودم و بشر نبودم؛ «ابن ابی شیبه»، «ابن عساکر»، «سیوطی» و دیگران به نقل از ابوبکر روایتی را نقل کرده‌اند که گفت: «والله لوددتُ أني كنتُ شجرةً إلى جانتِ الطريق فمر عليَّ بعير فأخذني فأدخلني فاه فلاكني ثم إزدردني ثم أخرجني بعراً ولم أكن بشراً[2] به خدا سوگند دوست داشتم درختی در کنار راهی بودم و شتر رهگذری مرا می‌خورد و... و من هرگز بشر نبودم.»[به خاطر زشتی روایت از آوردن آن به طور کامل معذوریم] تعجب این‌جاست که با وجود چنین تعبیرات تند و زننده‌ای در منابع و متون روایی اهل‌سنت و مورد قبول وهابیت، چرا شیعه همواره متّهم به اهانت به خلفای مورد قبول آنان می‌گردد؟
- عمر می‌گوید: ای کاش برای فرار از عذاب خداوند...؛ در صحیح بخاری که در دیدگاه وهّابیت، صحیح‌ترین کتاب پس از قرآن کریم به شمار می‌آید از ابن عباس و مسور بن مخرمه روایت نموده: «لمّا طعن عمر جعل یألم... و قال: والله لو أن لي طلاع الأرض ذهبا لافتديت به من عذاب الله عز وجل قبل أن أراه[3] هنگامی که عمر با خنجر، ضربه خورد ابن عبّاس به عیادت او رفته و او را پریشان و در حال جزع و فزع یافت... [کلماتی بین آن‌دو ردّ و بدل شد تا آن‌جا که] عمر گفت: اگر به اندازه تمام زمین، طلا داشتم پیش از آن که خداوند را ملاقات کنم، همه را به خاطر ترس از عذاب خداوند فدیه می‌دادم.» همین سخن را با این آیه قرآن مقایسه نمایید: «وَلَوْ أَنَّ لِلَّذِينَ ظَلَمُوا مَا فِي الْأَرْضِ جَمِيعاً وَمِثْلَهُ مَعَهُ لَافْتَدَوْا بِهِ مِن سُوءِ الْعَذَابِ يَوْمَ الْقِيَامَةِ وَبَدَا لَهُم مِّنَ اللَّهِ مَا لَمْ يَكُونُوا يَحْتَسِبُونَ [زمر/47] اگر ستمکاران، تمام آنچه روی زمین است را مالک باشند و همانند آن بر آن افزوده شود، حاضرند همه را فدا کنند تا از عذاب شدید روز قیامت رهایی یابند و از سوی خدا برای آنها اموری ظاهر می‌شود که هرگز گمان نمی‌کردند!»
- عمر می‌گوید: ای کاش... بودم و بشر نبودم؛ در بسیاری از منابع اهل‌سنت و مورد قبول وهابیت، روایت زیر به عنوان یکی از آرزوهای عمر بن خطّاب نقل شده: «عن جویبر بن الضحاک قال : قال عمر : یا لیتنی کنت کبش أهلی سمنونی ما بدا لهم ، حتى إذا کنت أسمن ما أکون زارهم بعض من یحبون فجعلوا بعضی شواء وبعضی قدیدا ثم أکلونی فأخرجونی عذرة ولم أکن بشرا[4] عمر بن خطاب گفت: ای کاش من قوچ خانواده خویش بودم و آن قدر مرا می‌پروراندند که چاق‌ترین آنها می‌شدم و چون دوستانشان به دیدارشان می‌آمدند مقداری از مرا می‌پختند و مقدار دیگر را سرخ می‌کردند؛ سپس مرا می‌خوردند و... .» [به خاطر زشتی روایت از آوردن آن به طور کامل معذوریم] شاید برخی در صدد توجیه این سخن برآمده و بگویند این سخنان نشانگر زهد و تواضع می‌باشد. می‌پرسیم آیا زهد و تواضع می‌تواند مجوّز صدور کلماتی مخالف عزّت نفس انسانی، اهانت به نفس و یأس از رحمت الهی باشد؟

پی‌نوشت:
[1]. الأموال أبو عبید القاسم بن سلام، دارالفکر، بیروت، ج 1، ص 174.
[2]. مصنّف ابن أبی شیبة، إبن ابی شیبة، مکتبة الرشد، ریاض، ج 7، ص 91و
[3]. صحیح بخاری، بخاری، دار ابن کثیر، بیروت، ج 3، ص 3489.
[4]. الزهد، هناد بن السری الکوفی، دار الخلفاء للکتاب الإسلامی، کویت، ج 1، ص 258.

تولیدی

افزودن نظر جدید

CAPTCHA
لطفا به این سوال امنیتی پاسخ دهید.
Fill in the blank.