وجوب فقهی و وجوب کلامی
پایگاه جامع فرق، ادیان و مذاهب_ چرا شیعیان کارهای خدا را محدود دانسته، میگویند: خدا از باید و نبایدها پیروی میکند؟
وهابیون میگویند: یکی از اشکالات عقیدتی شیعیان این است که خدا را محدود میدانند و میگویند که خدا نمیتواند هر کاری خواست، انجام بدهد، و به جای اینکه قوانین را با خدا تطبیق کنند، خدا را با قوانین تطبیق میکنند و به عنوان مثال میگویند: «فرستادن امام برای راهنمایی مردم، بر خدا واجب است!» در واقع خود را قانونگذار و خدا را مأمور اجرای آن میدانند.
پاسخ:
این شبهه در واقع مغالطهای است که از به کار رفتن کلمه «وجوب» در دو اصطلاح «وجوب فقهی» و «وجوب کلامی» با وجود اختلاف معنی آنها نشأت گرفته است؛ در وجوب فقهی سه طرف وجود دارد:
۱. شخص دستور دهنده و طلب کننده (آمر)؛
۲. کسی که باید وظیفه را انجام دهد (مأمور)؛
۳. کاری که باید انجام شود (مأمورٌ به).
شخص دستور دهنده در اینجا وظیفه و ضابطهای را تعریف میکند و شخص مأمور باید به آن ضابطه (مأمورٌ به) عمل کند.
در طرف مقابل اصطلاح وجوب فقهی، حرمت است که دستور دهنده، شخصی را از انجام کاری باز میدارد. اما در وجوب کلامی تنها دو طرف داریم:
۱. فاعل؛
۲. فعل.
و مقصود از وجوب در اینجا، همان لزوم و قطعی یا ضروری بودن انجام کار است؛ یعنی انجام شدن این کار از این شخص (به خاطر خصوصیات ذاتی آن شخص) قطعی و ضروری است، پس در این اصطلاح برای وجوب، نه طرف دستور دهنده (آمر) وجود دارد و نه قانون و ضابطه محدود کننده شخص، تا ادعا شود که شیعه خدا را محدود به قوانین خود کرده است!
در واقع معنی وجوب کلامی، حتمی بودن تحقق کار از شخص است و طرف مقابل وجوب در علم کلام، محال بودن است، نه حرمت!
به عنوان مثال: خصوصیت آتش، گرمابخشی است، و این ناشی از طبیعت و ذات آتش است؛ یعنی اگر به صورت طبیعی نسبت بین آتش و گرمابخشی را بسنجیم، تحقق گرمابخشی از آتش قطعیت و ضرورت دارد، نه اینکه شخصی قانونی برای آتش تدوین کرده است که آتش باید به آن عمل کند و اگر عمل نکند، توبیخ میشود! به این ضرورت در علم کلام «وجوب» گفته میشود.
خدای متعال، در جای جای قرآن کریم، از لزوم انجام کارهای مختلفی به دست خود سخن گفته است. مانند:
۱. إِنَّ عَلَیْنا لَلْهُدی[لیل/۱۲] همانا هدایت بر ما (لازم) است.» در این آیة شریفه، خداوند متعال هدایت را بر خود لازم بیان کرده و قطعاً در طرف مقابل، گمراه ساختن از او محال است؛ زیرا در فرض لزوم هدایت، دیگر گمراه کردن ناممکن است.
۲. وَ عَلَی اللَّهِ قَصْدُ السَّبِيلِ [نحل/ ۹] و نمودن راه راست بر عهده خداست.»؛ یعنی خدا بر خود لازم کرده است که راه راست را در اختیار بندگانش قرار دهد.
۳. «کَتَبَ رَبُّکُمْ عَلی نَفْسِهِ الرَّحْمَةَ [انعام/ ۵۴] پروردگارتان رحمت (کردن) را بر خود حتمی میداند.»
۴. «وَ أَنَّ عَلَیْهِ النَّشْأَةَ الْأُخْرى [نجم/ ۴۷] و هم پدیدآوردنِ [عالَمِ] دیگر بر او (لازم) است.»
۵. «وَ ما مِنْ دَابَّةٍ فِی الْأَرْضِ إِلَّا عَلَی اللَّهِ رِزْقُها [هود/ ۶] و هیچ جنبندهای در زمین نیست، مگر [اینکه] روزیاش بر خدا (لازم) است.»
۶. «وَ کانَ حَقًّا عَلَیْنا نَصْرُ الْمُؤْمِنِينَ [روم/ ۴۷] و یاری کردن مؤمنان بر ما فرض (واجب) است.»
۷. «کَذلِکَ حَقًّا عَلَیْنا نُنْجِ الْمُؤْمِنِينَ [یونس/ ۱۰۳] اين چنین بر ما فرض است که مؤمنان را نجات دهیم.»
۸. «إِنَّ عَلَیْنا جَمْعَهُ وَ قُرْآنَهُ ... ثُمَّ إِنَّ عَلَیْنا بَيانَهُ [قیامت/۱۷-۱۹] گرد آوردن و خواندن آن بر ما (لازم) است ... سپس توضیح آن [نیز] بر عهده ماست.»
و موارد بسیار دیگر.
بنابراین در برخی از آیات قرآن کریم، کارهایی بر خداوند لازم و واجب شمرده شده و تمام این موارد، کارهایی است که از خدای متعال صادر میشود، مثل: هدایت خلایق، رحمت بر خلق، آفریدن قیامت و صحنه پاداشدهی به انسانها، روزی دادن موجودات، نصرت و یاری مؤمنین و نجات آنان، انزال و بیان وحی و... که همگی وجوب کلامی هستند و به فعلی تعلّق میگیرند که ناشی از اوصاف کمالی فاعل است و وجوب بر خدا به معنی ملازمه قطعی بین کمال در مرحله ذات و کمال در مرحله فعل است.
اگر فاعل (خدای متعال) تمام صفات کمال را داراست، پس قطعاً افعالی که از این کمالات ناشی میشوند، با خصوصیات ذاتی او مناسبت دارند و همگی ناشی از رحمت، قدرت و علم بی نهایت او هستند. حال اگر شیعیان میگویند: راستگویی بر خدا واجب است، بدین معنا نیست که خدا تابع قوانینی است که ما تدوین کردهایم؛ بلکه مقصود آن است که از ذات خدا جز راستی صادر نمیشود! یا به عبارت دیگر: «واجب و ضروری است که خدا جز راست نمیگوید.»
یا وقتی گفته میشود: جایز نیست که خدا به مدعی دروغین نبوت معجزه بدهد، به این معنی نیست که اگر خدا به او داد، شخصی بالاتر از خدا وجود دارد که او را توبیخ میکند؛ بلکه یعنی «ذات پاک خدا که به دنبال هدایت تمام مردم است، به مدعی دروغین نبوت معجزه نمیدهد که اسباب گمراهی مردم را فراهم کند.»
یا وقتی گفته میشود: فرستادن امام و نبی بر خدا واجب است، کسی خدا را به این کار الزام نکرده؛ بلکه مقصود آن است که «ذات پاکی که به دنبال هدایت مردم است، اسباب هدایت را - که فرستادن امام و نبی است - برای آنها مهیا میکند.»
به همین دلیل «فخر رازی» در تفسیر خویش با تأیید نظر شیعه در مورد عدل خداوند، ذیل آیة «أَمْ نَجْعَلُ الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحَاتِ کَالْمُفْسِدِینَ فِی الْأَرْضِ أَمْ نَجْعَلُ الْمُتَّقِینَ کَالْفُجَّارِ [ص/28] يا [مگر] کسانی را که گرویده و کارهای شایسته کردهاند، چون مفسدانِ در زمین میگردانیم، یا پرهیزگاران را چون پلیدکاران قرار میدهیم؟» مینویسد: «به این آیات استدلال کردهاند تا بگویند ممکن نیست که خدای متعال گناهکاران را وارد بهشت کند و افراد مطیع را داخل دوزخ، و گفتهاند که خدا این سخن را در مقام استبعاد چنین کاری گفته است و اگر وارد کردن افراد مطیع در بهشت نزد عقل محال نبود، شایسته نبود خدای متعال چنین بگوید.»[1]؛ یعنی در واقع وی اعتراف میکند عقل انسان میتواند درک کند که از ذات پاک خداوند کارهای ناشایست سر نمیزند، و این همان معنی وجوب در علم کلام است.
اما سؤال ما: چرا علمای شما میگویند: ممکن است خدا به کسی که به دروغ ادعای نبوت کرده، معجزه بدهد؟ آیا چنین خدایی عادل است؟
علمای اهل سنت گفتهاند: عقلاً ممکن است که خدا به شخص دروغگو معجزه بدهد؛ اما در خارج چنین قضیهای اتفاق نیافتاده است! و دلیلی جز این برای صادر نشدن معجزه از دروغگو وجود ندارد. [2]
حال با این پیشفرض، اگر یک مسیحی ادعا کند که مسلمانان دلیلی برای راستگویی پیامبرشان ندارند، و مسلمان جواب دهند که: پیامبر ما معجزه جاودان (قرآن) دارد، آیا مسیحی میتواند بگوید که طبق نظر شما محال نیست خدا به یک دروغگو معجزه داده باشد، پس به چه دلیل باید سخن پیامبر شما را به عنوان ادعای نبوت بپذیریم؟!
اینجاست که هر کس طرفدار عقیده شیعه نباشد، در جواب دچار مشکل میشود و در این صورت، چنین خدایی که بین پیامبر راستین خود و شخص دروغگو فرق نمیگذارد، چگونه میخواهد بین بنده گناهکار و بنده مطیع فرق بگذارد؟ ممکن است هر دو را به جهنم ببرد یا هر دو را به بهشت؟! آیا چنین سخنی در مورد خدای متعال صحیح است؟!
پینوشت:
[1]. «و قوله: أَمْ نَجْعَلُ الَّذِینَ ءامَنُواْ وَعَمِلُواْ الصَّالِحَاتِ کَالْمُفْسِدِینَ فِی الاْرْضِ أَمْ نَجْعَلُ الْمُتَّقِینَ كَالْفُجَّارِ [ص/ ۲۸] و احتج القوم بهذه الآیة علی أنه لا یجوز من الله تعالی أن یدخل المطیعین فی النار، وأن یدخل المذنبین الجنة، وقالوا: انه تعالی ذکر ذلک علی سبیل الاستبعاد، ولولا أنه ممتنع فی العقول، والا لما حسن هذا الاستبعاد.» تفسیر کبیر، فخر الدین محمد بن عمر التمیمی رازی شافعی، دار الکتب العلمیة، بیروت، اول، ۱۴۲۱- ۲۰۰۰، ج ۹، ص ۶۱.
[2]. «و امتناع إظهار المعجزة علی ید الکاذب یدرک به مدرک آخر غیر القبح الذاتی. و ذلک لأنا نعلم امتناع المعجزة علی ید الکاذب بالعادة.» بیان المختصر، شرح مختصر ابن حاجب، أبوالثناء محمود بن عبد الرحمن بن أحمد الإصفهانی جامعة أم القری، مکه مکرمه، ۱۴۰۶ ق، ص ۱۶.
تهیه و تنظیم: حجه الاسلام محمد صادق محسن زاده
افزودن نظر جدید