دشمنی بنی‌امیه با امیرمؤمنان علی (ع)

  • 1394/09/15 - 07:44
موضوع سبّ و دشنام به امیرمؤمنان علی (علیه السّلام) از سوی معاویه و دستگاه او به گونه‌ای است که تحریف کنندگان تاریخ کوشیده‌اند برای سرپوش گذاردن به بخشی از فضاحت معاویه در این موضوع از تصریح به نام معاویه خودداری نمایند؛ به همین رو، بسیاری از روایاتی که در این باب وارد شده را به نام بنی‌امیه آورده‌اند تا شاید قدری از فضاحت کار وی کاسته شود، غافل از...

پایگاه جامع فرق، ادیان و مذاهب_ موضوع سبّ و دشنام به امیرمؤمنان علی (علیه السّلام) از سوی معاویه و دستگاه او به گونه‌ای است که تحریف کنندگان تاریخ کوشیده‌اند برای سرپوش گذاردن به بخشی از فضاحت معاویه در این موضوع از تصریح به نام معاویه خودداری نمایند؛ به همین رو، بسیاری از روایاتی که در این باب وارد شده را به نام بنی‌امیه آورده‌اند تا شاید قدری از فضاحت کار وی کاسته شود، غافل از این که سلسله جنبان این حرکت کسی جز معاویه نبود. بنابراین در این مقاله به مواردی از این روایات اشاره می‌کنیم:
- دشنام بنی‌امیه به امیرمؤمنان (علیه السّلام) به هنگام برخاستن؛ حافظ ابن عساکر، ابونعیم اصفهانی، و دیگران روایت کرده‌اند: «هرگاه فردی از بنی‌امیه از جای خویش برمی‌خاست، علی (علیه السّلام) را لعن می‌کرد.»[1] اگر می‌بینیم شیعیان به هنگام برخاستن «یا علی» می‌گویند، بازتاب چنین اقدامی است.
- ناسزاگویی بنی‌امیه به امیرمؤمنان (علیه السّلام) تا زمان عمر بن عبدالعزیز؛ بسیاری از تاریخ نویسان به این مطلب تصریح نموده‌اند که: «خلفای بنی‌امیه از سال 41 هجری که حسن بن علی (علیهما السّلام) از خلافت کناره‌گیری نمود تا سال 99 هجری، آغاز خلافت عمر بن عبد العزیز، همگی علی بن ابی طالب (علیه السّلام) را مورد سبّ و دشنام قرار می‌دادند.»[2] به نمونه‌های دیگری از این مطلب که در ادامه می‌آید توجه نمایید: محمد بن سعد در الطبقات الکبری می‌نویسد: «حاکمان بنی‌امیه تا پیش از عمر بن عبدالعزیز، به علی (علیه السّلام) دشنام می‌دادند، امّا چون وی به حکومت رسید از این کار دست کشیدند.»[3] شمس الدین محمد ذهبی در توصیف حاکمان بنی مروان آورده: «غیر از عمر بن عبدالعزیز، همه حاکمان بنی مروان دشمن علی (علیه السّلام) بودند.»[4] آلوسی، مفسر نام‌آور اهل‌سنت در تفسیر آیه «إنّ الله یأمر بالعدل و الإحسان» می‌نویسد: «بنی امیه که غضب خداوند بر آنها باد تا زمان عمر بن عبدالعزیز، در پایان خطبه‌‌های نماز جمعه به علی (علیه السّلام) ناسزا می‌گفتند.»[5] ابن خلدون در تاریخش تصریح می‌کند: «بنی امیه به علی (علیه السّلام) ناسزا می‌گفتند تا این که عمر بن عبدالعزیز به تمام سرزمین‌ها نامه نوشت و دستور به ترک آن داد.»[6] شهاب الدین احمد بن عبدالوهاب نویری در تاریخ خود آورده: «در تمام دوران بنی امیه، علی (علیه السّلام) بر فراز منبرها مورد سبّ قرار می‌گرفت، تا زمانی که عمر بن عبد العزیز به خلافت رسید. نخستین کار وی این بود که ناسزاگویی به آن حضرت را ترک کرد.»[7] شایسته است به این نکته نیز اشاره کنیم که دستور عمر بن عبد العزیز به ترک سبّ و دشنام به امیرمؤمنان (علیه السّلام) نه از روی محبت و دوستی آن حضرت بوده، بلکه طبیعی است که ده‌ها سال فشار بر جامعه اسلامی و دستور به سبّ و دشنام اوّل شخصیت جامعه اسلامی پس از رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) پایه‌های هر حکومتی را سست و ویران می‌کند؛ به همین منظور و برای جلوگیری از انفجار جامعه اسلامی این حکم را برداشت.
- مغیره بن شعبه و دشنام به امیرمؤمنان (علیه السّلام)؛ ابن خلدون در تاریخش می‌نویسد: «مغیره بن شعبه در زمان حکومتش در کوفه در خطبه‌ها و مجالسش از علی (علیه السّلام) بدگویی می‌کرد و برای عثمان تقاضای مغفرت می‌نمود.»[8] ذهبی از سیر اعلام النبلاء می‌نویسد: «مغیره در خطبه‌هایش از علی (علیه السّلام) بدگویی می‌کرد و خطیبانی را می‌گماشت که از آن حضرت بدگویی کنند.»[9]
- مروانیان و دشنام به امیرمؤمنان (علیه السّلام)؛ ابن عساکر در تاریخ مدینه دمشق می‌نویسد: «مروان بن حکم مدت شش سال بر ما حکومت کرد و هر جمعه در منبرش علی (علیه السّلام) را سبّ می‌کرد، سپس او را عزل کرده و دو سال سعید بن عاص را والی کردند؛ ولی چون او علی (علیه السّلام) را سبّ نمی‌کرد، از کار برکنار کرده و دوباره مروان را گماردند و سبّ علی (علیه السّلام) از سر گرفته شد. به امام مجتبی (علیه السّلام) می‌گفتند: مگر نمی‌شنوی که او چه می‌گوید؟ امام اعتنا نمی‌کرد. آن حضرت روز جمعه به مسجد می‌آمد و درون حجره پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) می‌رفت و همان جا می‌نشست و پس از اتمام خطبه بیرون آمد و نمازش را می‌خواند و به منزلش باز می‌گشت.»[10] فلذا آیا از چنین قوم (بنی‌امیه)، که رکن اساسی و پایه زیرین خلافت آنها دشمنی با امیرمؤمنان (علیه السّلام) بوده، می‌توان انتظار داشت موضوع غدیر و انتصاب امیرمؤمنان علی (علیه السّلام) از سوی پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) را پذیرفته و اجازه نقل حدیث غدیر و فضایل آن حضرت در جامعه را بدهند؟

پی‌نوشت:
[1]. تاریخ مدینة دمشق، ابن عساکر، دارالفکر، بیروت، ج 50، ص 96.
[2]. المختصر فی أخبار البشر، أبو الفداء، دارالنشر، ج 1، ص 139.
[3]. الطبقات الکبری، بصری زهری، دار صادر، بیروت، ج 5، ص 393.
[4]. سیر أعلام النبلاء، ذهبی، مؤسسه الرسالة، بیروت، ج 5، ص 113.
[5]. روح المعانی، آلوسی، دار إحیاء التراث العربی، بیروت، ج 14، ص 220.
[6]. مقدمه تاریخ ابن خلدون، ابن خلدون، دار القلم، بیروت، ج 3، ص 94.
[7]. نهایة الأرب فی فنون الأدب، نویری، دار الکتب العلمیة، بیروت، ج 21، ص 216.
[8]. مقدمه تاریخ ابن خلدون، ابن خلدون، دار القلم، بیروت، ج 3، ص 13.
[9]. سیر أعلام النبلاء، ذهبی، مؤسسه الرسالة، بیروت، ج 3، ص 31.
[10]. تاریخ مدینة دمشق، ابن عساکر، دارالفکر، بیروت، ج 57، ص 243.

تولیدی

افزودن نظر جدید

CAPTCHA
لطفا به این سوال امنیتی پاسخ دهید.
Fill in the blank.