مخالفتهای برخی صحابه پس از غدیر
پایگاه جامع فرق، ادیان و مذاهب_ دو ماه پس از واقعه غدیر بود که پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) در بستر بیماری افتاد و روزهای پایانی حیات خویش را سپری میکرد. در همان روزها آن حضرت درخواست نوشتن وصیت فرمود؛ امّا آیا صحابهای که گرداگرد بستر حضرت را گرفته بودند این دستور را عملی کردند؟ در روایتی که در سهجا از کتاب بخاری و دو جا از کتاب مسلم آمده، میخوانیم: «ابن عبّاس گوید: هنگامی که بیماری پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) شدّت یافت، حضرت فرمود: برایم کاغذی بیاورید تا وصیتی بنویسم که هرگز گمراه نگردید. عمر بن خطاب در این هنگام گفت: «کتاب خدا ما را بس است.» با این سخن، میان صحابه اختلاف ایجاد شد و گفتارهای نادرست زیادی زده شد. پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود: نزاع نزد من شایسته نیست؛ برخیزید و از جلوی چشمم دور شوید!»[1]
روایتی که در بند پیش از کتاب بخاری گذشت، در کتاب مسلم به صورت تندتری روایت شده، چرا که در آن، نسبت هذیان گویی به پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) داده شده: «ابن عباس در حالی که اشک از چشمانش جاری بود گفت: روز پنجشنبهای! رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود: کتف (استخوان شانه گوسفند) و دوات و یا لوح و دواتی بیاورید تا برای شما نوشتهای بنویسم که هرگز پس از آن گمراه نشوید، امّا برخی گفتند: پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) هذیان میگوید.»[2] از بس این سخن زشت و زننده است برخی به انکار چنین نسبتی به عمر بن خطّاب روآورده و میگویند، در روایت آمده «برخی چنین گفتند»، از کجا معلوم آن شخص عمر بن خطّاب بوده باشد؟
در ماجرای درخواست دوات و قلم، برخی از صحابه که نام عمر بن خطّاب در میان آنها تصریح شده، درخواست پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) برای نوشتن وصیت را به خاطر شدّت بیماری دانستند: «هنگامی که پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) در بستر احتضار بود، گروهی از جمله عمر بن خطاب نزد حضرت، حاضر بودند. پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود: بشتابید تا مطلبی برایتان بنویسم که پس از آن، هرگز گمراه نشوید! عمر بن خطّاب که در آن جمع حاضر بود، گفت: بیماری بر پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) غلبه کرده، قرآن میان شما هست و همان برای ما کافی است. حاضران، در این موضوع اختلاف نموده و سخنان ضد و نقیض گفتند. برخی با عمر موافقت و برخی مخالفت کردند و چون اختلاف بالا گرفت، پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود: برخیزید و از جلوی چشمم دور شوید!.»[3] از مجموع روایاتی که در موضوع درخواست دوات و قلم از سوی پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) بیان شد به خوبی میتوان پی برد که سر دسته مخالفینی که در حضور پیامبر به نزاع پرداخته و مانع نوشتن وصیت حضرت شد عمر بن خطّاب بوده که پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) را همچون سایر بیماران پنداشته و با نسبتی ناروا به آن حضرت، مانع از این اقدام حضرت گردید و موجبات گمراهی ابدی امّت را فراهم ساخت. به خاطر دردآور بودن بیان اینگونه روایات، تنها سخنی که در اینجا میتوان گفت، تکرار این آیه شریفه قرآن است: «ما لَهُمْ بِهِ مِنْ عِلْمٍ وَ لا لِآبائِهِمْ کَبُرَتْ کَلِمَةً تَخْرُجُ مِنْ أَفْواهِهِمْ إِنْ یَقُولُونَ إِلاَّ کَذِباً [کهف/5] نه آنها (هرگز) به این سخن یقین دارند، و نه پدرانشان! سخن بزرگی از دهانشان خارج میشود؛ آنها فقط دروغ میگویند». این فاجعه به حدّی سنگین و تأثیرگذار بوده که ابن عباس در اینباره میگوید: همه مصیبتهای جهان اسلام از همان زمان آغاز شد که صحابه نگذاشتند پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) وصیت خود را بنویسد.»[4]
پینوشت:
[1]. صحیح بخاری، بخاری، دار ابن کثیر، بیروت، ج 1، ص 54.
[2]. صحیح مسلم، مسلم، دار إحیاء التراث العربی، بیروت، ج 3، ص 1259.
[3]. صحیح بخاری، بخاری، دار ابن کثیر، بیروت، ج 6، ص 2680.
[4]. صحیح بخاری، بخاری، دار ابن کثیر، بیروت، ج 1، ص 54.
افزودن نظر جدید