بیسوادی صحابه، توجيهی غيرقابل قبول در منع از نوشتن حدیث
پایگاه جامع فرق، ادیان و مذاهب_ یکی از توجیهاتى که براى منع تدوین حدیث ذکر شده، این است که صحابه و تابعین بىسواد بودند و نوشتن را نمىدانستند و از این جهت این کار را نکردند. ابن قتیبه مىگوید: «... من الصحابة أميين لايكتب منهم إلا الواحد والاثنان وإذا كتب لم يتقن ولم يصب التهجي فلما خشي عليهم الغلط، فيما يكتبون نهاهم.[1] صحابه بىسواد بودند و از میان آنان جز یک نفر یا دو نفر کسى چیزى نمىنوشت و درست هجّى نمىکرد، و پیامبر که میترسید غلط بنویسند، از نوشتن حدیث آنان را نهی نمود.» و ابن حجر مىگوید: «بدان که احادیث پیامبر در عصر صحابه و تابعین بزرگ در کتب حدیث تدوین و مرتّب نشده بود... چرا که آنان آشنا به نوشتن نبودند.»[۲]
این توجیه از جهاتى غیر قابل قبول مىباشد:
اوّلاً: خودِ نهى از نوشتن اگر صحیح باشد، اقتضاء دارد که این توجیه و این دلیلى که تراشیده شده است، باطل گردد؛ چرا که شخص بىسواد نوشتن را نمىداند و معقول نیست که با عبارتى همچون «ننویس!» مورد خطاب قرار گیرد.
ثانیاً: نوشتن پیش از اسلام هر جایگاهى که داشته است، با آمدن اسلام از جمله مهمترین توجّهات رسول خدا گردید و ایشان به طرق مختلف از هیچ کوششى در ترغیب تمامى مسلمین به این کار کوتاهى ننمود، تا آنجا که در حوزه سیاسى نیز آن حضرت این کوشش را به کار بست. پیامبر اکرم خون بهاى اسیران باسواد جنگ بدر را چنین قرار داد که هر یک از آنان ده کودک را در مدینه نوشتن و خواندن بیاموزد.[۳]
این به تنهایى دلیلى است بر نهایت اهمیّت ریشهکنى بىسوادى در اسلام و نهایت احترام اسلام به فرهنگ و فرهیختگان و کوشش اسلام در ترویج فرهنگ، و شاید این اوّلین مدرسهاى است که در آغاز تاریخ اسلام برپا شده است، و رسول خدا جمعى از صحابه را به منظور نوشتن قرآن تعیین فرمود، به گونهاى که «در شماره كاتبان وحی اختلاف نظر بسیار است. ابن عساكر در تاریخ دمشق 23 نفر را یاد میكند. ابن عبدالبر 25 نفر را ذكر میكند. برهان الدین حلبی 43 نفر را ذكر میكند و مجتهد زنجانی نیز همین عدد را نقل میكند.»[4]
در رد گفتار ابن قتیبه میتوان گفت: چگونه با حدود چهل نفر کاتب وحى، و افراد دیگرى که سایر امور نوشتنى پیامبر را عهدهدار بودهاند؛ ابن قتیبه میگوید: در میان صحابه جز یک نفر یا دو نفر کسى چیزى نمىنوشت. و ما نمىتوانیم معتقد به اندک بودن افراد باسواد و مسلّط بر امر نوشتن در صدر اسلام باشیم؛ بنابراین عمومیّت دادن بىسوادى توسّط ابن قتیبه بدون دلیل است.
همچنین در رد گفتار ابن قتیبه مىتوان گفت: عمده دلیل در ثبوت نهى حدیث ابوسعید خُدرى است و آنچه از آن حدیث فهمیده میشود این است که او کسانی را که از نوشتن حدیث نهى نموده است، به نوشتن قرآن اجازه داده است؛[5] بنابراین اگر علّت نهى از نوشتن، بیم خطا نوشتن بود، چگونه ابوسعید اجازه نوشتن قرآن را داده است؟ اگر کسانىکه نوشتن را مىدانستند، در ابتداى ظهور اسلام و پیش از هجرت اندک بودند، مسلمین به مجرّد اینکه در مدینه مستقر شدند، وضع و حالشان تغییر کرد و کاتبان در میان آنان رو به فزونى گذاشت؛ پیامبر به عبدالله بن سعید بن عاص، که کاتب بسیار خوبى بود، فرمان داد تا در مدینه نوشتن را آموزش دهد.[6]
جاى بسی شگفتى است که بر عالم رجالى و مورخی مانند ابن حجر عسقلانى این حقیقت روشن، مخفى مانده است که مىگوید: «زیرا آنان نوشتن را نمىدانستند.» و منظورش همه آنهاست! چنانکه از گفتارش این طور به ذهن مىرسد؛ و شاید سیوطى متوجّه این لغزش در کلام ابن حجر شده است و عبارت وى را تغییر داده و مىگوید: «كانوا نهوا أولاً عن كتابتها كما ثبت في صحيح مسلم ... ولأن أكثرهم كان لا يحسن الكتابة.[7] صحابه نهی شدند از کتابت حدیث، ... چون اکثر آنان خوب نمىتوانستند، بنویسند.»
ثالثاً: این دلیل، مانع از نوشتن چیزهایى که در شریعت نوشتنش لازم است، نیست، چرا که افراد باسواد به این امر پرداخته و آنچه نوشتنش واجب است، نوشته مىشود. همچنین کسانى که به یک علم میپردازند، در تمامى عصرها افراد اندکى را تشکیل مىدهند، به خصوص متخصصان علوم دینى و علم حدیث در تمام دورهها اندک اند، در این حال آیا باید توقّع داشت که اکثریت مردم آشنا به نوشتن بوده و خوب بنویسند، تا اینکه امرى مهم و ضرورى مثل نوشتن حدیث انجام گیرد؟! و دیده میشود که صحابه از نوشتن قرآن منع نشدند، در حالىکه قرآن کلام خداوند متعال است، پس چگونه مىتوان تصوّر کرد که این دلیل مانع آنان از نوشتن حدیث مىشده است، که کلام رسول خدا است و مرتبه آن پایینتر از قرآن مىباشد؟!
بنابراین سؤال اساسى از سبب منع است، که چرا تدوین حدیث منع شد؟ و این پاسخ درست نیست که «عدم آشنایى اکثر صحابه با نوشتن» دلیل آن باشد؛ چون ادّعا نشده است که اکثریت صحابه حدیث مىنوشتهاند، تا چنین پاسخى داده شود، بلکه سؤال این است که چرا خلیفه دوم کسانى را که با نوشتن آشنایى داشتند، از تدوین حدیث منع نمود؟
پینوشت:
[1]. تأویل مختلف الحدیث، ابن قتیبه، بیروت: دار الكتب العلمية، ص266.
[۲]. هدی الساری مقدمه فتح الباری، ابن حجر، بیروت: دارالمعرفة، ص4.
[۳]. مسند احمد، احمد بن حنبل، بیروت: دارصادر، ج1، ص247.
امتاع الاسماع، مقریزی، بیروت: دار الكتب العلمية، 1420ق، ج1، ص119.
[۴] . تاریخ قرآن، محمود رامیار، تهران: امیركبیر، 1380ش، ص262-261.
[5]. مسند احمد، احمد بن حنبل، بیروت: دارصادر، ج۳، ص۱۲؛ و ص21؛ و ص39؛ و ص56.
صحیح مسلم، مسلم نیشابوری، بیروت: دارالفکر، ج8، ص229.
المستدرک، حاکم نیشابوری، ج1، ص127.
[6]. الاستیعاب، ابن عبدالبر، بیروت: دارالجیل، 1412ق، ج3، ص920.
[7]. تدریب الراوى، سیوطی، ریاض: مكتبة الرياض الحديثة، ج۱، ص88.
افزودن نظر جدید