تصوف شاخه ای از عرفان اسلامی است نه عین آن
پایگاه جامع فرق، ادیان و مذاهب_ نگاهی اجمالی به قرآن کریم و تعالیم ائمه اطهار بیانگر این نکته است که تعالیم بسیار بلند و ژرفی در قلمرو عرفان و آداب و دستورالعملهای سیر و سلوک آمده است. آیات مربوط به توحید ذات و صفات و افعال، سوره توحید، ابتدای سوره حدید و آیات پایانی سوره حشر نشان دهنده بعضی از تعالیم عرفانی است. همچنین آیاتی که بر آداب و سنن ویژهای توجه داده است و میتوان آنها را سیر و سلوک اسلامی خواند مانند آیات تفکر و تأمل، ذکر و توجه دائمی، سحرخیزی و شب زندهداری، روزهداری، سجده و تسبیح در شب، خضوع، خشوع و… سخنان ژرف و بلندی که از ائمه اطهار منقول است میتواند اصالت عرفان اسلامی را نشان دهد.
جماران- رضا نهضت: بدون تردید عرفان امام خمینی (ره) متأثر از مکتب عرفان نظری ابن عربی است. علاقه امام به محیی الدین تا اواخر عمرش نیز ادامه پیدا کرد؛ به طوری که در نامه معروفش به گورباچوف سخن از وی و تعالیم وی به میان آورد و او را ستود. وجود اصطلاحات خاص ابن عربی از قبیل فیض اقدس، فیض مقدس و اعیان ثابته به خوبی در همه آثار عرفانی امام خمینی قابل مشاهده است. با این وجود، امام سعی میکند که آراء عرفانی خویش را مستند به احادیث و روایات اهل بیت کند و در این راه نیز البته موفق است. امام اما پیرو مکتب فلسفی – عرفانی ملاصدرا نیز هست؛ به همین دلیل است که بعضی از آراء خاص ملاصدرا در نظرات امام تأثیر گذاشته است.
اما عرفان نزد امام چه معنایی داشته است؟ در این قسمت ضمن بررسی دو معنای دیگر، به بررسی رابطهی تصوف با عرفان اسلامی میپردازیم.
عرفان به معنای جهان بینی
در این معنا، عرفان به نوعی خاص از جهان بینی اطلاق میشود. عارف در اثر تجربه عرفانی و شهود، نسبت تازهای با متعلق تجربه پیدا میکند. البته این متعلق تجربه در عرفانهای دینی خدا نام میگیرد. عارف، در هنگام تجربه، از توصیف آن چه که با آن رو به رو گشته است ناتوان و عاجز است؛ اما بعد از اتمام و زائل شدن تجربه عرفانی، عارف به تفکر و اندیشه پیرامون آن میپردازد و سعی میکند آنچه را که حس نموده است درقالب عبارات بگنجاند و دیگران را از کیفیت آن حال آگاه نماید؛ اما چه میتوان کرد که این تجربهها متنقاض نما و پارادوکسیکال هستند و عارف را به گرفتاریای عظیم میاندازند. او نمیتواند آنچه را که در عالم تجربه یافته است در قالب جملات و گزارهها بگنجاند. چرا که این جملات و گزارهها توان حمل معانی تجربه عرفانی را ندارند. مگر نه اینکه فهم عرفی [1] مأنوس و مطابق با قوانین منطقی است و عالم تجربه هیچ نسبتی با قوانین منطقی ندارد؟[2]
عارف پس از تجربه میکوشد ویژگیهای متعلق تجربه را بر اساس درک خویش وصف نماید. لذا به خداشناسی [3] جدیدی دست پیدا خواهد کرد که شاید با آن چه که در میان دیگران رواج دارد متفاوت است. همچنین از آنجا که خود عارف، به عنوان یک انسان واجد این تجربه گردیده است، درک و فهم تازهای از انسان به دست میدهد و انسانشناسی [4] تازهای را بنیان مینهد. دیگر آنکه سعی میکند جایگاه جهان هستی را در این میان بررسی نماید؛ بنابراین میتوان جهانبینی عرفانی را در سه مؤلفهی خداشناسی، جهان شناسی [5] و انسان شناسی تبیین کرد و مباحثی از قبیل وحدت وجود، فلسفه و راز آفرینش، ابعاد و مراتب وجود انسان و … را مورد بررسی قرار داد. پس در این معنا عرفان عبارت است از تفاسیر و برداشتهایی که عارفان در باب نظام هستی ارائه دادهاند. درواقع همان طور که ما میتوانیم بر اساس علوم مختلف جهانبینیهای مختلف و متفاوت داشته باشیم؛ در عرفان نیز میتوانیم سخن از جهان بینی عرفانی به میان آوریم. در اینجا جهان بینی عرفانی در برابر سایر جهانبینیها از قبیل فلسفی، علمی و... قرار میگیرد.[6] سؤال مهمی که در اینجا میتواند مطرح گردد این است که چه کسانی میتوانند جهان بینی عارفانه داشته باشند؟ آیا داشتن تجربه عرفانی برای اعتقاد به جهان بینی عارفانه ضروری و لازم است؟ میتوان بیان داشت که حداقل دو دسته و گروه میتوانند واجد جهانبینی عارفانه باشند:
دسته اول خود عارفان هستند که صاحب تجارب عرفانی و شهودی بودهاند. آنان بر اساس شهود خویش، جهان بینی خاص و ویژهای را تدوین مینمایند. البته ممکن است جهان بینی تازهای را ارائه ندهند بلکه از میان جهانبینیهای عارفانه یکی را برگزینند و به شرح و بسط آن بپردازند. به عنوان مثال در جهان اسلام، دو مکتب عرفانی با خصوصیاتی متفاوت وجود داشته است: مکتب عرفان نظری و مکتب خراسان. ممکن است عارفی بعد از شهود و کسب تجربه عرفانی یکی از این دو مکتب را برگزیند و جهان بینی خویش را بر اساس آن تدوین نماید. البته ممکن است آراء متفاوتی نیز ارائه کند اما این تفاوت بیشتر مربوط به جزئیات است تا کلیات آن جهان بینی.
دسته دوم کسانی هستند که هیچ گونه سابقه کشف و شهودی نداشتهاند و حتی ممکن است اهل ریاضت و سلوک نیز نبوده باشند؛ اما از میان جهان بینی مختلف اعم از فلسفی، علمی، دینی و تاریخی، جهانبینی عارفانه را بیشتر بپسندند و دل در گرو آن سپارند و حتی به دفاع از آن بپردازند.
اما تفاوت جهان بینیهای عارفانه را چگونه میتوان توجیه کرد؟ مگر نه اینکه علم حضوری خطاناپذیر است و تجارب عرفانی در همه فرهنگها و سنن مشترک است؟ استیس با تفکیک میان خود تجربه و تفسیر آن به این پرسش پاسخ میگوید. به اعتقاد وی در اصل تجربه هیچ گونه خطا و اشتباهی رخ نمیدهد و تفاوتی میان تجارب عرفانی مختلف نیست؛ اما چه میتوان کرد که اصل تجربه هیچگاه قابل بیان نیست و در قالب عبارات و الفاظ درنمی آید. آن چه که در کسوت و پوشش الفاظ و زبان درمیآید همانا تفسیر تجربه است. درواقع عارف در مقام تفسیر از اعتقادات، مفاهیم و فرهنگ خویش بهره میگیرد و سعی میکند که آن تجربه را برای دیگران بیان نماید. از آنجا که این مفاهیم و اعتقادات متفاوت است لذا جهان بینیهای متفاوتی شکل میگیرد.
معنای چهارم
عرفان به عنوان یک رشتة علمی [7]
عرفان در این معنا به عنوان یک رشته علمی مطرح میشود. به این معنا که در این علم با یک سلسله گزاره سروکار پیدا میکنیم که با هم ربط و نسبت خاصی برقرار کردهاند. درواقع عرفان در این معنا در کنار رشتهای علمی دیگر از قبیل فیزیک، ریاضی، روان شناسی و… قرار میگیرد.[8] محقق عرفان به بررسی مسائلی از قبیل تاریخ عرفان، آموزههای عرفان، فلسفه عرفان و ... میپردازد و آنچه را که به عنوان جهان بینی عرفانی از سوی عارفان مطرح شده تحلیل و بررسی مینماید. ضرورتی ندارد که محقق عرفان دارای تجارب عرفانی و یا اهل ریاضات و سیر و سلوک باشد. بلکه او باید با سلاح منطق و عقلانیت به بررسی و تحلیل گزارههای ارائه شده از سوی عرفان بپردازد؛ اما مراد ما از علم در اینجا چیست؟ چرا که «علم» مشترک لفظی است و در معانی گوناگونی استعمال شده است. حداقل پنج معنا برای این واژه قابل تصور است:
1. مطلق ادراک و دانستن.
2. مجموعه قضایای حقیقی که از راه تجربه حسی حاصل شده است یعنی مراد از علم، علم تجربی [9] است.
3. مجموعه قضایا و گزارههایی که توسط عامل وحدت بخشی مانند موضوع، روش و یا غایت به هم ارتباط یافتهاند.
4. اعتقاد یقینی مطابق با واقع. یقین در اینجا حالتی روان شناختی است و در مقابل شک، وهم و ظن به کار میرود.
5. علم به معنای باور صادق موجه.[10] علم در این معنا مترادف با معرفت [11] به کار میرود.[12]
آنچه که ما در اینجا از علم عرفان مد نظر داریم همان معنای سوم علم است؛ یعنی مجموعه گزارههایی که توسط عامل وحدت بخشی مانند موضوع، روش و یا غایت به هم ارتباط پیدا کردهاند. در این معناست که میتوان برای دانش عرفان مانند قدما «رئوس ثمانیه» ذکر کرد؛ اما آیا عرفان تنها در این معناست که میتواند علم شمرده شود؟ آیا نمیتوان علم را در معانی چهارگانه دیگر نیز برای عرفان به کار گرفت؟ مگر نه اینکه عرفان مجموعهای از دانستنیهاست که در اختیار بشر قرار گرفته و در معرفت بشری اثر گذار بوده است؟ پس با این وجود نمیتوان عرفان را نوعی از ادراک و دانستن محسوب کرد؟[13] و نه آیا عارفان اعتقاد دارند که یافتههای آنان یقین آور است؟ پس آیا نمیتوان عرفان را نیز نوعی یقین خواند؟[14] «عرفان را به یک لحاظ جزء علوم تجربی هم میتوان به حساب آورد، به شرط آنکه معنای «تجربه» را وسیعتر از آنچه در عرف مصطلح است در نظر بگیریم… تجربه در عرفان معنایی متفاوت دارد، اما خالی از نوعی اشتراک در عناصر معنائی نیست... دست کم دو نقطه مشترک وجود دارد: یکی اتکا بر ادراک حسی است،[15] و دیگری تکراری پذیری و همگانی بودن. تجربه است که هم در عرفان میسر است و هم در دانشهای تجربی مصطلح».[16] اما آیا میتوان عرفان را تحت «باور صادق موجه» نیز گنجاند؟ عدهای البته بر این عقیده هستند و برای باور خویش به ذکر سه مقدمه میپردازند:[17]
1. یقین عارفان به حاصل کشف و شهود خویش: عارفان ادراکات شهودی خویش را مایه یقین میدانند و به دیگر طرق کسب معرفت کمتر اعتنا و توجه داشتهاند. پس میتوان گفت که عارفان به یافتههای خویش باور [18] دارند.
2. تفکیک کشف و شهود و تجربه عرفانی از تعبیر و تفسیر آن: این یافتهها هنگامی که به زبان تفسیر درمی آیند میتوانند مشمول صدق و کذب شوند. درواقع مقام تعبیر تابع تجربه عرفانی است و چون این تجربه نوعی علم حضوری است پس در آن صدق و کذب راه ندارد؛ اما مقام تفسیر تابع تئوریهای تبینگر است و چون صدق و کذب در این تئوریها راه دارد لذا مقام تفسیر متصف به صدق و کذب میشود.[19]
3. اعتبار و کفایت کشف و شهود و میزان دلیلیت آن: این روش این برتری را بر سایر روشهای کسب معرفت دارد که در مقام گردآوری میتواند کمک رسان و خادم دانشهایی چون فلسفه باشد. پس با ذکر مقدمات یاد شده «میتوان نوعی اولویت را جهت مصداق پذیری تعریف یاد شده به عرفان داد.»[20]
پینوشت:
[1]. common sense
[2]. برای آگاهی بیشتر از رابطه تجارب عرفانی و منطق نگاه کنید به: محمد تقی فعالی، تجربه دینی و مکاشفه عرفانی، صص 446-436.
[3]. Theology
[4]. anthropology
[5]. cosmology
[6]. مصطفی ملکیان، جزوه عرفان تطبیقی، پژوهشکدة امام خمینی و انقلاب اسلامی. ص 17.
[7].. disipline
[8]. مصطفی ملکیان، جزوه عرفان تطبیقی، پژوهشکده امام خمینی و انقلاب اسلامی، سال 1380
[9].. science
[10]. true justified belief
[11].. knowledge
[12]. این معنا از معرفت مخالفان زیادی دارد و عمدة مخالفتها در مفهوم “Justified” بوده است چرا که این قید، باور صادق را در صورتی درست میداند که از طریق استدلال حاصل شده باشد.
[13]. همان.
[14]. همان.
[15].. perception
[16]. همان، ص 123.
[17]. همان، ص 121.
[18]. belief
[19]. مؤلف ارجمند برای تبیین این موضوع به کتاب عرفان و فلسفه استیس ارجاع میدهد در حالی که استیس تنها میان تجربه
عرفانی و تعبیر آن تفکیک کرده است. به نظر میرسد مراد ایشان از «تفسیر» همان «تعبیر» استیس میباشد و ذکر مرحلهای با نام تعبیر که هیچ تفاوتی با تجربه عرفانی ـ به زعم ایشان ندارد – زائد به نظر میرسد.
[20]. بیوک علیزاده، همان، ص 122.
منبع: سایت جماران
افزودن نظر جدید