زبیر صحابی و اوصاف او از زبان اصحاب پیامبر
پایگاه جامع فرق، ادیان و مذاهب_ او پسر عوام بن خویلد است و عوام برادر، ام المؤمنین حضرت خدیجه (سلام الله علیها) میباشد، مادر زبیر صفیه دختر عبدالمطلب، عمه رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) است، او یکی از شش نفری است که عمر بن خطاب آنها را در شورای شش نفره برای تعیین خلیفه قرار داد و چنانکه میگویند: «یکی از ده نفر در حدیث عشره مبشره نزد اهلسنت است».[1]
پسرش عبدالله تأثیر زیادی در انحراف او از حضرت علی(علیه السلام) داشت تا جایی که آن حضرت در این باره فرمود: «ما زال الزبیر رجلاً منّا اهل البیت حتی نشاء ابنه المشؤوم عبدالله.[2] زبیر همواره مردی از ما اهل بیت بود تا اینکه پسر شوم او عبدالله بزرگ شد». تاریخ در حالات زندگانی زبیر مینویسد: «او در زمرهی صحابه رسول خدا بود، تا اینکه حضرت رسول رحلت کرد و پس از ایشان در کنار حضرت علی (علیه السلام) و از اصحاب آن حضرت بود، تا زمان قتل عثمان که پس از آن، از راه آن حضرت منحرف شد و به همراه طلحه و عایشه، جنگ جمل را بر علیه امیرالمؤمنین علی (علیه السلام) به راه انداخت».
او قبل از این انحراف مواضع بسیار خوب و شریفی داشت که از آن جمله میتوانیم به این موارد اشاره کنیم:
ایستادن او در کنار امام علی (علیه السلام) بعد از رحلت پیامبر و شمشیر کشیدنش در دفاع از اهل بیت پیامبر در ماجرای سقیفه بنی ساعده. ابن ابی الحدید در کتاب شرح نهج البلاغه[3] به نقل از ابوبکر جوهری مینویسد: «ابوبکر جوهری گفت که ابوزید، عمر بن شیبه بر اساس نقل سلسله راویان خود، برای من چنین روایت کرد که برخی از اصحاب رسول خدا به همراه مردانی از انصار و مهاجرین به درب خانه فاطمه (سلام الله علیها) آمدند و آنها را برای بیعت تهدید کردند... در اینجا بود که زبیر با شمشیر برهنه از خانه بیرون آمد...».[4]
از مواضع خوب دیگر زبیر، کوتاه آمدن او در شورای شش نفره و انصراف او به نفع حضرت امیر(علیه السلام) بود و این در حالی بود که او حق داشت به هر کس خواست رأی دهد و یا خود را نامزد خلافت کند.
در کتب تاریخی زبیر از دید عمر بن خطاب اینطور توصیف شده که: «اما تو ای زبیر، بدخلق و تندخو هستی، تا وقتی خشنودی، مؤمن میباشی، اما در زمان خشم و غضب کافری، روزی انسان و روزی دیگر شیطان، اگر امر خلافت به دست تو بیفتد چه خواهی کرد؟».[5] و همچنین در جریان قتل عثمان با اینکه خلیفه وقت چه بسیار خوش خدمتی به خاطر صحابه بودنش به او نکرد و از بیت المال مسلمین چه هزینههایی که به پای او و طلحه نریخت، اما با این اوصاف روایت کردهاند که زبیر میگفت: «عثمان را بکشید که دین شما را تغییر داده است، به او گفتند: پسرت بر درب خانهی او ایستاده و از او دفاع میکند، گفت: اگر کشتن عثمان از قتل پسر من نیز آغاز شود نگران نخواهم بود، فردا عثمان مرداری بر پل صراط خواهد بود».[6]
و همچنین در تاریخ وارد شده است که: «در روز جنگ جمل حضرت علی (علیه السلام) به میدان آمد و چندین بار فریاد زد: یا ابا عبدالله ـ حضرت کنیهی زبیر را صدا زدند ـ زبیر از میان لشکریان بیرون آمد و آنقدر به آن حضرت نزدیک شد که گردن اسبهایشان به هم میخورد، آن گاه حضرت علی (علیه السلام) به زبیر فرمود: «إنما دعوتک لا ذکرک حدیثاً قاله لی ولک رسول الله، اتذکر یوم راک و انت معتنقی فقال لک: اتحبّه؟ قلت: و مالی لا احبّه و هو أخی و ابن خالی؟ فقال: اما انک ستحاربه و انت ظالم له.[7] تو را از این جهت فرا خواندم که حدیثی را به تو یادآوری کنم که پیامبر اکرم به من و تو فرمود، روزی که آن حضرت من و تو را دید در حالی که تو دست در گردن من انداخته بودی و از تو پرسید: آیا او را دوست داری؟ و تو گفتی چرا دوستش نداشته باشم که او برادرم و پسردایی من است، آن گاه پیامبر فرمود: بدان که روزی به جنگ او خواهی رفت در حالی که تو بر او ستم روا داشتهای. زبیر گفت: «إنا لله و إنا إلیه راجعون» مطلبی را به یادم انداختی که روزگار آن را از یادم برده بود، سپس به صفوف لشکر خود بازگشت، پسرش عبدالله به او گفت: پدر جان با حالتی از نزد ما رفتی و با حال دیگری بازگشتی! زبیر به پسرش گفت: علی حدیثی را به یادم آورد که روزگار آن را از یادم برده بود، من هرگز تا ابد با او نخواهم جنگید و امروز شما را ترک کرده و بازخواهم گشت».[8]
تاریخ پایان کار زبیر را این گونه بیان میکند: «که وقتی او از جنگ با حضرت علی (علیه السلام) منصرف شد در منطقهای به نام وادی السباع گذشت و دو نفر به نامهای احنف بن قیس و عمرو بن جرموز با جمعی از بنی تمیم در آن جا مستقر شده و از دو گروهی که با هم میجنگیدن کناره گرفته بودند، به نزد او آمدند و حوادث جنگ را سؤال کردند و زبیر جواب آنها را داد، و این در حالی بود که هریک مواظب دیگری بود که شمشیر نکشند، بعد زبیر برای خواندن نماز از عمرو بن جرموز امان خواست، و او امان داد، اما در بین نماز بر او حمله کرد و او را کشت و شمشیرش را برای حضرت علی(علیه السلام) آورد تا جایزه بگیرد و حضرت شمشیر او را گرفت و از غلاف آن بیرون کشید و فرمود: «سیف ظالماً جلا به الکرب عن وجه رسول الله صلی الله علیه و آله.[9] این شمشیری است که دیر زمانی غم را از چهرهی رسول خدا پاک میکرد». بعد به ابن جرموز فرمود: که از رسول خدا شنیدم که فرمود: قاتل پسر صفیه (زبیر) در آتش جهنم است، در این جا بود که ابن جرموز با پشیمانی از خیمه آن حضرت بیرون آمد». نهایتا پس از این ماجرا بر امیر المومنین علی (علیه السلام) شورش کرد و در جنگ نهروان به دست آن حضرت کشته شد.
پینوشت:
[1]. شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، داراحیاء التراث العربی، چاپ دوم، بیروت، ( 1387 هـ 1967 م)، ج 20 ص 461.
[2]. الاستیعاب، ابن عبد البر، دارالجیل، بیروت، لبنان، تحقیق علی محمد بجاوی، (1427ه 2006م)، ج2 ص 302.
[3]. شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید، داراحیاء التراث العربی، چاپ دوم، بیروت، (1387 هـ 1967 م)، ج 6 ص 48.
[4]. السقیفه، ابوبکر جوهری، مکتبه نینوی، تهران، ایران، تحقیق عمرالدمیاطی، بی تا، ص 50 ،ص 51.
[5]. کنزالعمال، متقی هندی، دارالکتب العلمیه، بیروت، لبنان، تحقیق عمرالدمیاطی، ج 5 ص 294.
[6]. شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، داراحیاء التراث العربی، چاپ دوم، بیروت، (1387 هـ 1967 م)، ج 9 ص 36.
[7]. مروج الذهب، مسعودی، دارالمعرفه، بیروت، لبنان، (1417ه)، ج2 ص 371.
[8]. تاریخ طبری، طبری، دارالمعارف، قاهره، مصر، تحقیق محمد ابوالفضل ابراهیم، ج 5 ص 509.
[9].عقد الفرید، ابن عبد ربه، دارالکتب العلمیه، بیروت، لبنان، ج5ص71.
دیدگاهها
babak
1394/07/12 - 19:30
لینک ثابت
تاریخ محل عبرت است چه بسا
افزودن نظر جدید