نگرانی از آمیختن حدیث با قرآن، دلیل ناموجه بر منع تدوین حدیث
پایگاه جامع فرق، ادیان و مذاهب_ نقل و انتشار و تدوین حدیث، در بین اهل سنت، از ابتدای قرن دوم به طور رسمی مجوز گرفت و به تدریج آغاز گردید، و علت تأخیر صد ساله از زمان حیات پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم)، جلوگیری آن توسط خلفا بود؛ در خصوص علل جلوگیری از نقل و تدوین حدیث، موارد مختلفی بیان گردیده است؛ یکی از آن علل، نگرانی از آمیختن حدیث با قرآن است. زیرا ممکن بود حدیث در نظر برخی، جزئی از آیات قرآن شمرده شود و بدین سان لازم بود، برای دوری قرآن از تحریف و مصون ماندن آن، هرگونه نشر و کتابت حدیث ممنوع شمرده شود.
زمانی که عمر به خلافت رسید، از جمله ادله مهم خود را، بیم از درهم آمیختن حدیث و قرآن دانست و گفت: «وإني والله لا ألبس كتاب الله بشیء، فترك كتاب السنن.[1] زهری از عروه نقل میکند که عمر گفت: به خدا قسم من نمیگذارم کتاب خدا به چیزی مشتبه گردد. پس جمع آوری سنت را کنار گذاشت.»
همین ترس باعث شده است که وقتی پیشنهاد نوشتن به ابوسعید خدری میگردد، با قاطعیت آن را رد مینماید: «عن أبي نضرة قال: قلت لأبي سعيد الخدري: الا تكتبنا، فانا لا نحفظ. فقال: لا! انا لن نكتبكم، ولن نجعله قرآناً ولكن احفظوا عنا، كما حفظنا نحن عن رسول الله صلى الله عليه وسلم.[2] ابونضره به ابوسعید خدری گفت: خوب بود براى ما مى نوشتید، چون ما نمىتوانیم حفظ کنیم. ابوسعید گفت: هرگز حدیث را به شما املاء نمىکنیم و هرگز آن را به منزله قرآن قرار نمىدهیم، ولی شما حدیث را از ما حفظ کنید، همانطور که ما از پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم)، حفظ نمودیم.»
برخی از عالمان اهل سنت نیز، مهمترین دلیل ممنوع بودن نوشتن و نقل روایت را نگرانی از آمیختن حدیث با قرآن دانسته و اینطور اظهار نظر کردهاند: ابن صلاح میگوید: «...نهى عن كتابة ذلك حين خاف عليهم اختلاط ذلك بصحف القرآن العظيم وأذن في كتابته حين أمن من ذلك.[3] ... پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) زمانی که از اختلاط حدیث با قرآن میترسید، از کتابت حدیث نهی نمود، و زمانی که از این نگرانی ایمن شد، اجازه به کتابت حدیث داد.»
و خطیب بغدادی میگوید: «فقد ثبت أن كراهة من كره الكتاب من الصدر الأول، إنما هي لئلا يضاهى بكتاب الله تعالى غيره.[4] ثابت شده است کراهت کسانی که از نوشتن حدیث در صدر اسلام، کراهت داشتند، به دلیل این بود که احادیث مکتوب به کتاب خداوند شبیه نشود، و اشتباه و تحریف صورت نگیرد.»
سمعانی هم میگوید: «... وحاصله أن كراهية كتابة الأحاديث إنما كانت في الابتداء كي لاتختلط بكتاب الله فلما وقع الامن عن الاختلاط جاز كتابه...[5] من درباره جواز نوشتن و عدم جواز این کار در کتاب «طرازالذهب» در حدّ کامل و عمیق بحث کردهام، و حاصل آن بحث این است که: ناخرسندى از نوشتن احادیث در ابتدای اسلام، به اینخاطر بود که با کتاب خدا مخلوط نگردد، پس هنگامیکه از عدم اختلاط، اطمینان حاصل شد، نوشتن حدیث اجازه داده شد».
از مواردی که گذشت میتوان دریافت که از نظر برخی، منع از تدوین، در دوره محدودی، به جهت حفظ قرآن از اختلاط با حدیث بوده است، که خلیفه دوم آن را جدی شمرده؛ ولی آیا بیم از آمیختن قرآن با حدیث به معنای نفی «اعجاز قرآن» و ممکن نبودن تشخیص آیات قرآن از روایات، خصوصاً برای صحابه بزرگوار، نیست؟
در حالیکه اعجاز لفظی قرآن از مسلمترین وجوه اعجاز قرآن است، و در صورت وجود چنین زمینه آمیختگی و بیم عدم تشخیص آنها با یکدیگر، آیا نهی نبوی (به فرض وجود داشتن)؛ مربوط به کتابت قرآن و حدیث در کنار یکدیگر نبوده است، که برخی از علما چنین توجیه نمودهاند؟
خطابی در شرح سنن ابیداود، در شرح حدیثی در محو احادیث گردآوری شده و نهی از حدیث اینطور آورده: «نهی از کتابت در ابتدا بوده است و در آخر کتابت جایز بود؛ شاید گفته شود که نهی از نوشتن حدیث با قرآن در یک صفحه منظور است که برای قاری اشتباه نگردد، پس احتیاج به کتابت از ضروریات است، و نهی از نوشتن علم، وجود نداشته است. زیرا پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) امتش را به تبلیغ دین امر نموده است، و فرموده است: شاهدین به غائبین برسانند، و اگر شنیدهها به کتابت نرسد، تبلیغ آن غیرممکن میگردد...»[6]
و اگر چنین بیمی وجود داشت، آیا خلیفه دوم و دیگر مانعان، راهی جز منع عمومی تدوین حدیث نداشتهاند؟ آیا امکان نداشت که خلفا دستور بدهند، تا کاتبان حدیث، از کاتبان قرآن جدا شوند و نوشتن حدیث ممنوع نباشد؟ بنابراین با وجود توانایی صحابه و دیگر مسلمانان بر تشخیص قرآن از حدیث و وجود صدها حافظ قرآن، نمیتوان پذیرفت که نهی از نوشتن حدیث عام باشد. و اگر نهی بر اساس بیم آمیختگی بوده، پس در مورد افرادی که چنین بیمی نداشتهاند و همچنین در زمانی که این بیم نبوده، نمیبایست نهی شکل بگیرد، ولی با بررسی تاریخ میبینیم که این نهی هم از کتابت حدیث و هم از نقل حدیث و فیلترگذاری بر نقل احادیث بوده و تا آخر قرن اول ادامه داشته است، که علت دیگری غیر از توجیهات ذکر شده را میطلبد.
ممنوعیت نقل و کتابت و انتشار حدیث باعث شد، بسیاری از احادیث نبوی، تفسیر آیات قرآن، و احکام نقل شده از پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم)، و همچنین سنتهای ایشان از بین رفته و یا احادیث جعلی در این زمینه رواج پیدا کند. با این عمل، چهطور باید مسلمان اهل سنت، یقین پیدا نماید، که سنت پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) را انجام میدهد، یا چیزی که به اسم سنت پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم)، پس از قرن دوم جمعآوری شده است؟
پینوشت:
[1]. تنویر الحوالک، سیوطی، بیروت: دار الكتب العلمية، 1418ق، ص4.
الطبقات الکبری، ابن سعد، بیروت: دارصادر، ج3، ص287.
[2]. سنن دارمی، دارمی، دمشق: مطبعة الاعتدال، 1349ق، ج1، ص122.
[3]. مقدمه ابن الصلاح، شهرزوری، بیروت: دارالکتب العلمیة، 1416ق، ص119.
[4]. تقیید العلم، خطیب بغدادی، دار إحياء السنة النبوية، ص57.
[5]. ادب الاملاء و الاستملاء، سمعانی، بیروت: دار ومكتبة الهلال، 1409ق، ص165.
[6]. معالم السنن، خطابی، حلب: المطبعة العلمیة، 1351ق، ج4، ص184.
افزودن نظر جدید