شیعه شدن مسلمان سوئیسی با حدیث بخاری

  • 1394/05/07 - 06:23
فهمی حوجه از مسلمانان اهل مقدونیه و ساکن سوئیس است که در سال 2008 مشرف به مذهب تشیع شده است. وی متولد سال 1974 است، ازدواج کرده و دو فرزند دارد. حوجه درباره گرایش خود به مذهب تشیع می‌گوید: «من ابتدا از اهل سنت بودم و به تدریج و با توفیق الهی به مذهب اهل بیت (عليهم السلام) گرایش پیدا کردم...

پایگاه جامع فرق، ادیان و مذاهب_ فهمی حوجه از مسلمانان اهل مقدونیه و ساکن سوئیس است که در سال 2008 مشرف به مذهب تشیع شده است. وی متولد سال 1974 است، ازدواج کرده و دو فرزند دارد. حوجه درباره گرایش خود به مذهب تشیع می‌گوید: «من ابتدا از اهل سنت بودم و به تدریج و با توفیق الهی به مذهب اهل بیت (عليهم السلام) گرایش پیدا کردم و مهم‌ترین عامل انتقال من به تشیع، روایتی بود که در کتاب صحیح بخاری از پیامبر (صلی الله علیه و آله) دیدم که چند ساعت پیش از رحلت خود در حضور امام علی بن ابی طالب  (علیه السلام) و ابوبکر و عمر و دیگران به یاران خود وصیت کرد شایسته‌ترین شخص برای جانشینی من برادر و پسرعمو و وصی من علی بن ابی طالب است و من هرگاه این روایت را برای دانستن حقیقت به روحانیون اهل سنت ارائه کردم، واکنش آنها این بود که کتاب را از من می‌گرفتند و این نشان می‌داد که راه پیشین من اشتباه بود.»
پاسخگو بودن مذهب اهل بیت (علیهم السلام)
وی گفت: «دومین عامل گرایش من به مذهب اهل بیت (علیهم السلام) پرسش‌های فراوانی بود که در ذهن داشتم و مذاهب و ادیان دیگر پاسخی برای آن نداشتند، اما پاسخ آن پرسش‌ها را در مذهب اهل‌بیت (علیهم السلام) پیدا کردم و از سوی دیگر مشاهده کردم اکثر کتب شیعه که بیانگر سیره و روش اهل بیت (علیهم السلام) هستند حاوی مطالب صحیح و مستدل می‌باشند.»
برگزاری جلسات مناظره با ادیان و مذاهب آسمانی
وی درباره تفاوت میان مذهب تشیع و تسنن گفت: «تفاوت‌های فراوانی میان مذهب تشیع و مذاهب دیگر وجود دارد مانند عبادات روزانه و واجبات و نماز و وضو و فقه و امور دیگر و تفاوت دیگر آنها زیارت اهل بیت (علیهم السلام) است و با مذهب اهل بیت (علیهم السلام) معرفت خداوند کامل می‌شود و من نیز در سوید جلسات مناظره و همایش‌ها و نشست‌های دوره‌ای درباره مذهب اهل بیت (علیهم السلام) و مذاهب دیگر برگزار می‌کنم و در این مناظره‌ها حقانیت و صحت مذهب تشیع را تبیین می‌کنم و به معرفی حقیقت تشیع در مقایسه با ادیان و مذاهب آسمانی دیگر می‌پردازم.»
این مستبصر سوئیسی گفت: «ما همچنین از علما و فضلای شیعه و همچنین علما و شخصیت های ادیان و مذاهب اسلامی و ادیان آسمانی مانند مسیحیت برای حضور در جلسات مناظره دعوت می‌کنیم و خلاصه هر مناظره را در اختیار عموم قرار می‌دهیم و در این زمینه افراد محقق و متخصصی هستند که این جلسات را برگزار می‌کنند».[1]

پی‌نوشت:

[1]. خبرگزاری حوزه (حوزه نيوز)، کد خبر: 355012، تاریخ مخابره :۱۳۹۴/۴/۳۱

بازنشر

دیدگاه‌ها

باسلام: خوب بود حدیث مذکور را با آدرس ذکر میکردید تا خوانندگان بتوانند متن اصلی آنرا ببینند. همجنین ترتیبی دهید که بشود این مطالب را در قالب پی دی اف دانلود کنیم .با تشکر

دلالت حدیث دوات و قلم بر خلافت بلا فصل پرسش : آیا می توان با حدیث دوات و قلم خلافت بلا فصل علی(علیه السلام) را اثبات نمود؟ پاسخ : شواهد و قرائن بسیاری دلالت دارد بر اینکه آنچه پیامبر(صلی الله علیه و آله وسلم) می خواست در آخرین لحظات عمر شریف خود به نگارش در آورد مطلبی دربارۀ خلافت و جانشینی بعد از خود بوده است: اولاً: ابن ابی الحدید در شرح نهج البلاغه روایتی را نقل می کند که گویای همین مطلب است؛ وی می نوسید: ابن عباس گفت: به همراه عمر در یکی از مسافرتهایش به شام رفتم ؛ روزی سوار بر شتر خود به تنهایی حرکت می کرد، من به دنبال او رفتم ، به من گفت: ابن عباس! من از عمو زاده ات شکایت دارم چون از او خواستم همراه من بیاید و او موافقت ننمود و من او را دلخور و خشمگین می بینم ، فکر می کنی خشم او از چیست؟ گفتم : تو خود می دانی، عمر گفت : فکر می کنم او هنوز از خلافت و از دست دادن آن ناراحت است، گفتم : آری چنین است او گمان دارد رسول خدا (صلی الله علیه و آله وسلم) او را برای خلافت برگزیده بود. عمر گفت: ای فرزند عباس! رسول خدا(صلی الله علیه و آله وسلم) او را برای خلافت برگزیده بود، امّا چه می شود کرد، خدا چنین نمی خواست! رسول خدا چیزی را خواست و خداوند چیز دیگری را اراده نمود، پس ارادۀ خدا اجرا شد و ارادۀ رسول خدا اجرا نگردید. آیا هرچه را رسول خدا اراده نمود انجام شد؟ او خواست عمویش (ابو لهب) مسلمان شود و خداوند اراده نکرد و او مسلمان نشد. مضمون همین خبر با لفظ دیگری نیز وارد شده که عمر گفت : رسول خدا (صلی الله علیه و اله) خواست او(علی علیه السلام) را در هنگام بیماریش به خلافت بر گزیند و من از ترس بروز فتنه و آشوب مانع شدم ، و پیامبر از درون من آگاه شد و خودداری کرد. در این گفتگو عمر به چند مطلب اشاره می کند:(1) 1_ این که ارادۀ پیامبر بر خلاف ارادۀ خداوند بود 2_ پیامبر تصمیم داشت علی(علیه السلام) را برای خلافت معرفی نماید 3_ این که او مانع اجرای فرمان رسول خدا شد 4_ این اقدام او برای نجات مسلمین از فتنه و آشوب بود! ثانیاً: در روایت دواة و قلم آمده که عمر پس از گفتار رسول خدا(صلی الله علیه و اله) گفت: «حَسبُنا کِتابُ الله»(2)؛ (کتاب خدا[قرآن] ما را بس است)؛ باید پرسید این چه مطلبی بوده که عمر مانع از نگارش آن شد و در جمله خود آن در عرض کتاب خدا (قرآن) قرار داد. اگر کسی در حدیث ثقلین دقت کند در می یابد آنچه پیامبر آن را هم طراز و برابر با قرآن قرار داده عترت پاک و مطهر آن حضرت است که بارز ترین مصداق آن علی بن ابی طالب(علیه السلام) می باشد . ثالثاً: با کمی تامل در جملات پایانی این دو حدیث، این مطلب فهمیده می شود که در حدیث دوات و قلم رسول خدا(صلی الله علیه و آله وسلم) می فرماید: «قلم و کاغذ بیاورید تا چیزی بنگارم که بعد از آن هرگز گمراه نشوید» و در پایان حدیث ثقلین نیز می فرماید: اگر به این دو (قرآن و عترت من) تمسک کنید هرگز گمراه نمی شوید، با توجه به این جملات و نتیجه گیری پیامبر در این دو حدیث این نکته را می فهمیم که پیامبر در آخرین لحظات عمر خود می خواست آنچه را در حدیث ثقلین آمده، بطور صریح مکتوب نماید و به خلافت عترت خویش تصریح کند. رابعاً: در صحیح بخاری از قول ابن عباس آمده که وی بعد از این حادثه (ممانعت عمر از نگارش آنچه که پیامبر اراده کرده بود) می گفت: مصیبت! همه مصیبت آن بود که مانع نگارش پیامبر شدند.(3) حال سؤال این است: آنچه که پیامبر می خواست بنویسد چه بود که از نظر ابن عباس مانع سعادت و رشد جامعه مسلمین بوده و باعث بروز فتنه های بعدی در میان مسلمانان شد؟ آیا اگر مسأله خلافت بعد از رسول خدا توسط آن حضرت مکتوب می شد باز هم چنین مصیبتی جامعه مسلمین را گرفتار می کرد؟ (4) پی نوشت: (1). شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، ج 12، ص 79. (2). صحیح مسلم، کتاب الوصیة ، حدیث 21. (3). صحیح بخاری ج 5، ص 244. (4). گردآوري از کتاب: سیاهترین هفته تاریخ، علی محدث(بندر ریگی)، انتشارات اخلاق، 1377 ه.ش، ص 109.

دلالت حدیث دوات و قلم بر خلافت بلا فصل پرسش : آیا می توان با حدیث دوات و قلم خلافت بلا فصل علی(علیه السلام) را اثبات نمود؟ پاسخ : شواهد و قرائن بسیاری دلالت دارد بر اینکه آنچه پیامبر(صلی الله علیه و آله وسلم) می خواست در آخرین لحظات عمر شریف خود به نگارش در آورد مطلبی دربارۀ خلافت و جانشینی بعد از خود بوده است: اولاً: ابن ابی الحدید در شرح نهج البلاغه روایتی را نقل می کند که گویای همین مطلب است؛ وی می نوسید: ابن عباس گفت: به همراه عمر در یکی از مسافرتهایش به شام رفتم ؛ روزی سوار بر شتر خود به تنهایی حرکت می کرد، من به دنبال او رفتم ، به من گفت: ابن عباس! من از عمو زاده ات شکایت دارم چون از او خواستم همراه من بیاید و او موافقت ننمود و من او را دلخور و خشمگین می بینم ، فکر می کنی خشم او از چیست؟ گفتم : تو خود می دانی، عمر گفت : فکر می کنم او هنوز از خلافت و از دست دادن آن ناراحت است، گفتم : آری چنین است او گمان دارد رسول خدا (صلی الله علیه و آله وسلم) او را برای خلافت برگزیده بود. عمر گفت: ای فرزند عباس! رسول خدا(صلی الله علیه و آله وسلم) او را برای خلافت برگزیده بود، امّا چه می شود کرد، خدا چنین نمی خواست! رسول خدا چیزی را خواست و خداوند چیز دیگری را اراده نمود، پس ارادۀ خدا اجرا شد و ارادۀ رسول خدا اجرا نگردید. آیا هرچه را رسول خدا اراده نمود انجام شد؟ او خواست عمویش (ابو لهب) مسلمان شود و خداوند اراده نکرد و او مسلمان نشد. مضمون همین خبر با لفظ دیگری نیز وارد شده که عمر گفت : رسول خدا (صلی الله علیه و اله) خواست او(علی علیه السلام) را در هنگام بیماریش به خلافت بر گزیند و من از ترس بروز فتنه و آشوب مانع شدم ، و پیامبر از درون من آگاه شد و خودداری کرد. در این گفتگو عمر به چند مطلب اشاره می کند:(1) 1_ این که ارادۀ پیامبر بر خلاف ارادۀ خداوند بود 2_ پیامبر تصمیم داشت علی(علیه السلام) را برای خلافت معرفی نماید 3_ این که او مانع اجرای فرمان رسول خدا شد 4_ این اقدام او برای نجات مسلمین از فتنه و آشوب بود! ثانیاً: در روایت دواة و قلم آمده که عمر پس از گفتار رسول خدا(صلی الله علیه و اله) گفت: «حَسبُنا کِتابُ الله»(2)؛ (کتاب خدا[قرآن] ما را بس است)؛ باید پرسید این چه مطلبی بوده که عمر مانع از نگارش آن شد و در جمله خود آن در عرض کتاب خدا (قرآن) قرار داد. اگر کسی در حدیث ثقلین دقت کند در می یابد آنچه پیامبر آن را هم طراز و برابر با قرآن قرار داده عترت پاک و مطهر آن حضرت است که بارز ترین مصداق آن علی بن ابی طالب(علیه السلام) می باشد . ثالثاً: با کمی تامل در جملات پایانی این دو حدیث، این مطلب فهمیده می شود که در حدیث دوات و قلم رسول خدا(صلی الله علیه و آله وسلم) می فرماید: «قلم و کاغذ بیاورید تا چیزی بنگارم که بعد از آن هرگز گمراه نشوید» و در پایان حدیث ثقلین نیز می فرماید: اگر به این دو (قرآن و عترت من) تمسک کنید هرگز گمراه نمی شوید، با توجه به این جملات و نتیجه گیری پیامبر در این دو حدیث این نکته را می فهمیم که پیامبر در آخرین لحظات عمر خود می خواست آنچه را در حدیث ثقلین آمده، بطور صریح مکتوب نماید و به خلافت عترت خویش تصریح کند. رابعاً: در صحیح بخاری از قول ابن عباس آمده که وی بعد از این حادثه (ممانعت عمر از نگارش آنچه که پیامبر اراده کرده بود) می گفت: مصیبت! همه مصیبت آن بود که مانع نگارش پیامبر شدند.(3) حال سؤال این است: آنچه که پیامبر می خواست بنویسد چه بود که از نظر ابن عباس مانع سعادت و رشد جامعه مسلمین بوده و باعث بروز فتنه های بعدی در میان مسلمانان شد؟ آیا اگر مسأله خلافت بعد از رسول خدا توسط آن حضرت مکتوب می شد باز هم چنین مصیبتی جامعه مسلمین را گرفتار می کرد؟ (4) پی نوشت: (1). شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، ج 12، ص 79. (2). صحیح مسلم، کتاب الوصیة ، حدیث 21. (3). صحیح بخاری ج 5، ص 244. (4). گردآوري از کتاب: سیاهترین هفته تاریخ، علی محدث(بندر ریگی)، انتشارات اخلاق، 1377 ه.ش، ص 109.

افزودن نظر جدید

CAPTCHA
لطفا به این سوال امنیتی پاسخ دهید.
Fill in the blank.