انسانخدایی از منظر اکنکار
پایگاه جامع فرق، ادیان و مذاهب_ خداشناسی و انسان شناسی اکنکار آنقدر درهمآمیخته است که ناخودآگاه انسان را به «انسانخدایی» رهنمون میسازد. شاید این ویژگی از آن نوع باشد که اکنکار از آیین مسیحیت به امانت گرفته است. همانگونه که پیشتر بدان اشاره شد، مسیحیت مرز بین انسان و خدا را درهمآمیخته است. هر چند مسیحیت تمام انسانها را خدا و یا حتی فرزند خدا نمیداند، بلکه قابلیت خدا شدن انسان با آزمونی که عیسی (علیهالسلام) از آن سربلند درآمد به اثبات رسید. اکنکار نیز مرتبۀ عالی «انسان خدایی» را در رخ ماهانتا به تصویر کشیده است. این شبهآیین در انتهای راهِ خداشناسی و وصلهای پیاپی، نوید خدا شدن و با خدا درآمیختن را به انسان میدهد.
کتاب مقدس ادعایی اکنکار در تعریف «جیوان موکتی» که حدّ اعلای آگاهی انسانی برای رسیدن به خدا است مینویسد: «هنگامی که آدمی خود را تماماً از ارزشهای جهان پیندا مبرّا کند، اکشار آغاز میشود و نوای بهشتی به خلسهاش میبرد. در این رو در رویی است که درمییابد اصلاً راهی وجود نداشت، چون جایی برای رفتن نیست. عالم همه در ابدیّت است و او خود کانون منحصر به فرد و نقطۀ بنیادین همۀ عالم است.»[1] در این جملات، انسان به جایی رسیده است که بر جای خدا تکیه زده و کانون منحصر به فرد عالم شده است. «پال» در جایی دیگر میگوید: «وقتی آدمی این راه را بیابد، ناگهان راز اعصار بر او مکشوف میشود؛ رازی که سادهترین چیز ممکن است؛ اینکه هر یک از ما خودِ حقیقتیم. ما حقیقت زندهایم (تجسّد خودِ خدا). یعنی هریک از ما خودِ خداییم، نه بخشی از تمامیّت بزرگ حقیقت!»[2] رابطۀ بین انسان و خدا نیز در این شبهآیین، رابطهای کاملاً وهمآلود است. هیچکس نمیداند هدفش از وصل و نایل آمدن به درجات بالا، هدفی الهی است یا اینکه صرفاً برای آرامش و تعالی خود، به این اعمال و افعال دست میزند. اکیست نمیداند در راه خداست که چشم بر نفسانیات خود میدوزد یا برای آرامش روحی و روانی خویشتنِ خویش چنین میکند! اصلاً انسان نمیداند آیا واقعاً خدایی غیر از خود او وجود دارد یا خود او همان خدایی است که در جستوجویش دور جهان را گردیده است! او نمیداند انسان در سیر مراحل زندگی خود به منظور خدا شدن گام برمیدارد یا در پی خدایی معهود است!
«انسان خدایی» که در این شبهآیین رسوخ نموده، پیروانش را دچار چنین مشکلات اندیشهای و ایمانی نموده است. بهراستی وقتی انسانی بتواند خدای خود باشد، دیگر نیّت الهی داشتن چه معنایی میتواند داشته باشد! بالاتر اینکه وقتی خداوندِ آیینی مجبور باشد برای اعمال خداوندیِ خود در قالب انسان درآید، دیگر چگونه میتوان بین خود و خدا تمایز قائل شد؟ این اندیشه که شاید خدای تجلّی یافته در روی زمین، خود من باشم، هرگز به انسان اجازه نمیدهد بین خود و خدا، مرزی قائل شود و حرمت او را نگاه دارد.
پال توئیچل دربارۀ انسانشدن خدا مینویسد: «پس این واقعیت است که خدا در مواقعی به مرتبۀ انسانی نزول پیدا میکند تا وظیفۀ رهبری روح را برای بازگشت به اقالیم خودش به انجام برساند.»[3] «پال» پس از این سخن بلافاصله نحوۀ تشخیص ماهانتا را به میان میکشد تا ناخودآگاه به ذهن مخاطب خطور کند که «خدای انسان شده» همان ماهانتاست. البته (همانطور که گفتیم) «پال» هیچ ابایی از این سخن ندارد. شریعتگریزی اکنکار دقیقاً از همین منظر قابل تحلیل است. شریعت و احکامی که شرایع آسمانی به آن قائلند به دلیل ارتباطی است که بین خدا و انسان وجود دارد. جایگاه دست نایافتنی و والایی که خدای ادیان دارد انسان را وادار میکند در مقابل شریعت او سر تعظیم فرود آورده، کُرنش نماید؛ اما آیینی مثل اکنکار چون رابطۀ معناداری بین انسان و خدا تعریف نمیکند، به تمسخر و استهزای شریعت و احکام الهی میپردازد. وانگهی روشن نبودن جایگاه انسان در این دینواره، مانند بسیاری از ادیان و دینوارههای دیگر باعث بروز مشکلاتی در نظام انسانشناسی و خداشناسی آنها میشود. در اینجا گوشهای از مباحث انسانشناسی اسلام ارائه میشود تا استواری مبانی دینی اسلام در برابر این دینوارهها روشن گردد.
انسان هرچند در اسلام دارای جایگاه ارزندهای است، هرگز به مرتبۀ خدا شدن دست نمییابد. از منظر اسلام انسان میتواند خدایی شود و با رنگ و بوی خدا زندگی کند اما هرگز انسان مسلمان در مسند خدایی جای نمیگیرد. انسان کامل نیز دارای جایگاهی بسیار فرو دستتر از جایگاه دست نایافتنی الهی است. بحث انسان کامل در بخش ماهانتا طرح شده است؛ اما سزاوار است دربارۀ انسان مسلمان نیز توضیحاتی ارائه شود. استاد مطهری گوشهای از مباحث انسان در اسلام را طرح کرده است که سزاوار است در اینجا بدان اشارهای اجمالی شود. در اینجا به گوشهای از سخنان فراوان استاد مطهری دربارۀ انسانشناسی اسلامی اشاره میشود: «انسان در جهانبینى اسلامى داستانى شگفت دارد. انسان اسلام تنها یک حیوان مستقیمالقامه که ناخنى پهن دارد و با دو پا راه مىرود و سخن مىگوید نیست. این موجود از نظر قرآن، ژرفتر و مرموزتر از این است که بتوان آنرا با این چند کلمه تعریف کرد. قرآن انسان را مدحها و ستایشها کرده و هم مذمّتها و نکوهشها نموده است. عالىترین مدحها و بزرگترین مذمّتهاى قرآن، دربارۀ انسان است؛ او را از آسمان و زمین و از فرشته برتر و در همان حال از دیو و چهارپایان پستتر شمرده است. از نظر قرآن، انسان موجودى است که توانایى دارد جهان را مسخّر خویش سازد و فرشتگان را به خدمت خویش بگمارد و نیز مىتواند به «اسفل سافلین» سقوط کند؛ این خود انسان است که باید دربارۀ خود تصمیم بگیرد و سرنوشت نهایى خویش را تعیین نماید.[5]
پینوشت:
[1]. شریعت کی سوگماد، توئیچل، ترجمه هوشنگ اهرپور، بیجا، بیتا، ج1، ص 26.
[2]. نی نوای الهی، توئیچل، ترجمه مهیار جلالیانی، تهران، 1381، امیر قلم، ص 23؛ اک ویدیا دانش باستانی پیامبری، توئیچل، ترجمه هوشنگ اهرپور، بیجا، 1376، ص 222.
[3]. اکنکار کلید جهانهای اسرار، ترجمه هوشنگ اهرپور، چاپ دوم، تهران، نگارستان کتاب، 1382، ص 129.
[4]. مجموعه آثار، استاد شهید مطهری، انتشارات صدرا، ج2، ص 268.
[5]. سودای دینداری، عبدالحسین مشکانی سبزواری، قم، نشر صهبای یقین، ص 215.
افزودن نظر جدید