سرپیچی خلیفه از دستور پیامبر
پایگاه جامع فرق، ادیان و مذاهب_ علمای اهلسنت دو خلیفه پیامبر را جزء بهترین صحابی پیامبر (صلی الله علیه و آله) میدانند، دو صحابی که در همه حال همراه و یاور پیامبر عظیم الشأن اسلام بودند. در کتب علمای اهلسنت، خصوصاً دو کتاب (صحیح بخاری و صحیح مسلم) وقتی مورد مطالعه قرار میگیرد، سؤالاتی برای خواننده به ذهن میرسد که جای تأمل دارد، اما سؤالی که مطرح میشود این است، چطور شد که وقتی پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) در آن لحظات سخت بیماری که منجر به رحلت ایشان گردید فرمود: «ائتونی بکتفٍ اکتب لکم کتاباً لا تضلّوا بعده ابداً».[1] «هلمّ الکتب لکم کتاباً لما تضلّو بعده»[2] یعنی برای من قلم و دفتری بیاورید تا مطلبی بنویسم که بعداً هرگز گمراه نشوید. و در این هنگام بود که عمر و برخی از همراهان او گفتند: «إنّ رسول الله (صلی الله) یهجر.[3] به درستی که رسول خدا هذیان میگوید». و یا این عبارت را گفتند: «قد غلب علیه الوجع»[4] یعنی این سخن حضرت در اثر بیماری است که بر او غلبه کرده است.
آیا این سخنان در حضور پیامبر سرپیچی از دستور صریح پیامبر نیست، پیامبری که خداوند با صراحت تمام در مورد او در قرآن میفرماید: «وما ینطق عن الهوی...[5] یعنی و هرگز از روی هوا و هوس سخن نمیگوید، قرطبی ذیل این آیه شریفه در کتاب تفسیر خود مینویسد: «وفیها دلالة علی أن السنة کالوحی المنزل فی العمل.[6] این آیه شریفه دلالت میکند که سنت پیامبر در وجوب عمل مانند وحی منزل میباشد.» همچنین ابن حجر عسقلانی مینویسد: «لأنه معصوم فی صحته ومرضه، لقوله تعالی «وما ینطق عن الهوی...» و لقوله إنی لا أقول فی الغضب والرضا إلا حقّاً.[7] پیامبر اکرم در ایام صحت و مرض معصوم است، به دلیل این آیه شریفه و سخن آن حضرت فرمود: که من در حال خشم و رضا جز حق نمیگویم.»
ما کدام حرف را بپذیریم؟ قول عدهای از صحابه پیامبر را و یا قول خداوند را؟
لذا بعد از این جریان ظاهراً اختلاف شدیدی بین اصحاب پیامبر به وجود آمد که عدهای موافق بودند قلم و کاغذ آورده شود و عدهای دیگر مخالفت کردند و این باعث رنجش پیامبر شد و دستور داد که از نزد او بروند. در صحیح مسلم و بخاری این طور آمده، مثلاً ابن عباس هر وقت این قضیه یادش میآمد میگفت: «إن الرزیة کل الرّزیة ما حال بین رسول الله (صلی الله) و بین کتابه.[8] مصیبت و تمام مصیبت از آن روزی آغاز شد که عدهای مانع نوشتن نامه پیامبر شدند.» لذا علمای اهلسنت خودشان در کتابهایشان اقرار به این موضوع دارند، اما سؤالی را که جواب باید بدهند، را مسکوت گذاشتند، و سعی دارند بهانه تراشی کنند، که اگر اینطور باشد خود بخود به دو کتاب معتبر آنها یعنی صحیح بخاری و مسلم خدشه وارد میشود و از درجه اعتبار ساقط میشود...
پی نوشت:
[1]. صحیح بخاری، بخاری، ج 5 ص 137، ح 4431، داراحیاء التراث العربی، بیروت (1422 هـ 2001 م).
[2]. صحیح مسلم، مسلم، ج 7 ص 9، حدیث 5669، داراحیاء التراث العربی، بیروت (1420 هـ 2000 م) الطبعة الاولی.
[3]. صحیح مسلم، مسلم، ج 5 ص 75، حدیث 4124، همان.
[4]. صحیح بخاری، بخاری، ج 7 ص 9، حدیث 5669، همان.
[5]. سوره نجم: آیه 4.
[6]. تفسیر قرطبی ذیل آیه 4 سوره نجم.
[7]. فتح الباری، ابن عجر عسقلانی (متوفای 852 هـ)، دارالفکر، بیروت (1418 هـ 1997 م).
[8]. صحیح بخاری، بخاری، ج 1 ص 36، ح 114، داراحیاء التراث العربی، بیروت. (1432 هـ 2001 م)
افزودن نظر جدید