کشیش مسیحی، مبلغ اسلام شد + فیلم
پایگاه جامع فرق، ادیان و مذاهب_
یوشع اِوانس، نام تازه مسلمانی شناخته شده در امریکاست. او بخش عمده دوره جوانیاش را در دانشکده مسیحی کتاب مقدس سپری کرده و قصد داشته که یک دانشمندِ متخصص کتاب مقدس شود. او پس از آنکه بارها به طور عمیق کتاب مقدس را مورد بررسی قرار داد، به تناقضاتی در کتاب مقدس دست یافت. فقدان پاسخهای متقاعد کننده و سردرگمیها یوشع را به سوی ترک دین مسیحیت سوق داد و او از آن پس کوشید تا ادیان دیگری چون بودیسم، هندوئیسم، تائوئیسم و... را بررسی کند؛ اما او نتوانست در هیچ یک از آنها حقیقت واضح را بیابد. روزی پیش یکی از دوستان مسلمانش رفت و دوستش او را به مراسم نماز جمعه دعوت کرد و در آنجا مشاهده کرد که مسلمانان نماز میخوانند. او میگوید که این واقعه مانند جرقه ای که از ذهنش ساتع شده باشد، بود. از آن پس یوشع شروع به خواندن قرآن کرد و زمانی که قرآن را تمام کرد، شهادت خود را اعلام کرد. هم اکنون یوشع اوانس به طور گسترده در میان جامعه مسلمانان امریکایی جای گرفته و مراسمی را به عهده میگیرد و در بیش از 50 ایالت سخنرانی میکند. اکنون به برخی از سخنان خود او توجه میکنیم:
من در ایمانهای دیگر به جستجو پرداختم. به این نتیجه رسیدم که ما در مسیحیت به توجیه باورها میپردازیم. من تا سن 16 سالگی میخواستم که یک واعظ مسیحی، کشیش، یک انجیلی، یا یک متخصص کتاب مقدس شوم. به تثلیث و دیگر باورهای مسیحی باور داشتم. اینکه مسیح خداست. کتاب مقدس را کلام خدا میپنداشتم. هنگامی که به خواندن کتاب مقدس پرداختم، جدای مسایلی که درباره اصل و منشأ آن وجود دارد، دریافتم که تمام انبیاء از جمله موسی، عیسی، داوود و ابراهیم پیام واحدی دارند، اما در کتاب مقدس تناقضاتی مشاهده میشود.
به هر حال هنگامی که مسیحیت را ترک گفتم، به مطالعه سایر ادیان پرداختم. نظر من این است که کتاب مقدس کلام خدا نیست، چرا که خدا کامل است و هر چه از او میآید باید کامل باشد: کلامش، پیامبرش و ... کتابش باید کامل باشد؛ در حالی که کتاب مقدس کامل نیست، و پیامبرش هم کامل نیست، پس این دین نباید حق و درست باشد. اعتقادم این است که اگر مسیحیام باید تمام شعائرش را انجام دهم، و اگر بودایی یا یهودی هم شدم، میبایست مناسک آنها را به جای آورم. گفتن اینکه من فلان دینی د ارم کافی نیست. ادیان را مطالعه کردم و در آنها حقیقت را نیافتم، چرا که آنها را فاقد دلیل و استدلال دیدم. مثلاً در مسیحیت ما باید به باوری ایمان داشته باشیم بدون اینکه توانایی فهم، استدلال و پرسش از آن را داشته باشیم.
حوادثی رخ داد و من فهمیدم که خداوند از وجود من هدفی را اراده کرده است. از دوستم خواستم که مرا با اسلام آشنا کند. او مرا به مراسم نماز جمعه دعوت کرد. من هم پذیرفتم. تصور بد سابقم درباره اسلام، به هم ریخت و دیدم آن باورها اشتباه بوده است. امام جماعت آمد و مرا به جایی که مسلمانان پاکستانی در آنجا بودند، دعوت کرد. در آن موقع 18 ساله بودم و این فکر به ذهنم خطور کرد که خطری وجود دارد و من باید مسجد را ترک کنم. خیال کردم امام که جهاد کنندگان را وعده بهشت میداد و سخنانی میگفت، درباره من میگوید.
امام خطبه را شروع کرد و گفت رحمت خدا شامل همه و در هر مکان و هر زمانی میشود و هیچ تمایزی وجود ندارد و تنها زمانی دیگر رحمت و بخشش خدا وجود ندارد که جان به گلوگاه برسد و مرگ نزدیک شود درحالیکه کسی را غیر از خدای خالق بپرستید. اما در ادیان دیگر خدا با خطا و نقصان همراه است. نماز آنها را دیدم و فهمیدم که این همان عبادت است.
سپس امام را صدا زدم و گفتم آیا بر دین خود دلیلی داری؟ آیا دلیلی در دست من قرار میدهی که اثبات کنی که دین تو حق است؟ تبسم بلندی بر صورتش نقش بست و گفت با من بیا. مرا به قفسه کتابخانه برد و کتابی برداشت و به من داد و گفت این دلیل و استدلال ماست. این قرآن مقدس است. این دلیل ما بر تمام آنچه میکنیم است.
به خانه آمدم و قرآن را خواندم. در آیه دوم سوره بقره خواندم که این کتابی است که در آن شکی نیست؛ و بنابراین نباید خطا و تناقضی در آن مشاهده شود. در هیچ دین دیگری اینطوری در اول آن ادعا نشده بود. پس شروع کردم به خواندن قرآن با این انگیزه که خطاها و تناقضات آن را بیابم. سورهها را پی در پی خواندم. سرگذشت زکریا، ابراهیم، موسی، و ... را خواندم و متوجه شدم که وضعیت آنها در قرآن متفاوت از عهد قدیم است و قرآن آنها را پیامبر الهی میداند. آنها انسانهای کاملی بودند برای هدایت انسانها. به عیسی رسیدم. تمام پرسشهای من درباره عیسی در سه سوره قرآن پاسخ گفته شد. سوره آل عمران، سوره مائده و سوره مریم. تمام پرسشها جواب داده شد. پس از سه روز که قرآن را به زمین گذاشتم تنها چیزی که با خود گفتم این بود که این کتابی است که در آن شک و ریبی وجود ندارد و از سوی خدا نازل شده و برای همین خواستم مسلمان شوم. دوشنبه به مسجد رفتم و به امام گفتم که میخواهم مسلمان شوم. چرا که این کتاب حقیقت را در بر دارد. این کتاب کامل بود. پیامبرش محمد (ص) هم کامل بود؛ و برای همین آن روز در دسامبر 1998 من مسلمان شدم.
ویدیو را از اینجا مشاهده نمایید.
افزودن نظر جدید