شاگرد مکتب ابوحنیفه!

  • 1392/06/28 - 18:47
فرقه ی منحرف صوفیه، امروز به کسانی می نازند و ایشان را از مفاخر و بزرگان خود می دانند که جرعه ای از چشمه ی جوشان پاکی و علوم اهل بیت علیهم السلام ننوشیده و بویی از معرفت حقیقی به پروردگار نبرده اند.
شاگرد مکتب ابوحنیفه!

پایگاه جامع فرق، ادیان و مذاهب_ فرقه ی منحرف صوفیه، امروز به کسانی می نازند و ایشان را از مفاخر و بزرگان خود می دانند که جرعه ای از چشمه ی جوشان پاکی و علوم اهل بیت علیهم السلام ننوشیده و بویی از معرفت حقیقی به پروردگار نبرده اند. ایشان یکی پس از دیگری از تابعین و چاکرین همان خلفای ظلم و جوری اند که حق خاندان رسول خدا صلی الله علیه وآله را غصب کرده و آن جنایات را به وجود آوردند!

ابواسحاق ابراهیم بن اَدهم بن سلیمان بن منصور البلخی العجلی، متولد سال ۱۰۰ هجری و در گذشته سال ۱۶۱ هجری، یکی از ایشان است. او از طلایه داران و سردمداران صوفیه بوده و متصوفه درباره ی زندگی اش تاریخ و افسانه را با هم ممزوج کرده اند. برخی وی را حاکم بلخ معرفی کرده اند[1] و عزلت گزینی و صوفی گری وی را متأثر از زندگی بودا نوشته اند![2] و این نظر دور از ذهن نیست. زیرا بلخ در آن روزگار یکی از مراکز مهم تعلیمات و تبلیغات بودایی بوده و سرگذشت بودا، چنانکه از روایات سعدی و... بر می‌آید، در شرق ایران و در میان بوداییان، مانویان و مسلمانان آن نواحی شهرت تمام داشته است.

ابراهیم بخاطر فرار از ابومسلم خراسانی که در آن دیار قیام کرده بود از بلخ گریخت[3] و چندسالی را در نیشابور به زندگی مخفی گذرانید. سپس به مکه رفت و در آنجا مصاحب سفیان ثوری گردید. از نقطه های بسیار تاریک در زندگی این صوفی، شاگردی نعمان بن ثابت است! او پایه گذار فقه حنفی و رییس یکی از مذاهب اربعه ی اهل سنت است. ابوحنیفه کسی است که بدعت های بزرگی را در دین اسلام پایه گزاری کرد. وی قیاس[4] را از اسباب فهم حکم خدا شمرد و نیز برای فتوا دادن از استحسان[5] استفاده کرد. برای جا افتادن استحسان مثالی می آوریم. مثلاً اگر حکم شود دست راست سارقی قطع شود ولی جلاد به جای دست راست به اشتباه دست چپ او را قطع کند، مجری حکم باید دیه بپردازد ولی بنا بر استحسان از آن‌جا که دست راست مفیدتر است و به‌نفع محکوم عمل شده پس جلاد ضامن نخواهد بود!

چنین فضاحتی را ابوحنیفه در دین اسلام به بار آورد و با احکامی که از پیش خود صادر می نمود فقه اهل سنت را از روایات پیامبر اسلام صلی الله علیه وآله خالی کرد. کار او به جایی رسید که مورد طعن و لعن علمای اهل سنت قرار گرفت. مالک بن انس رییس مکتب مالکی در طعن ابوحنیفه می گوید: إن أبا حنيفة كاد الدين ومن كاد الدين فليس له دين[6] ابوحنيفه در دين فريبكاري مي كند و هر كس در دين فريبكاري كند دين ندارد. سفیان ثوری، از بزرگان تصوف، ناقل سخنی است که در آن ابوحنیفه کافر خطاب شده است: «سمعت سفيان الثوري يقول قال لي حماد بن أبي سليمان إذهب إلى الكافر يعني أبا حنيفة فقل له إن كنت تقول أن القرآن مخلوق فلا تقربنا[7] از سفیان ثوری نقل شده که حماد بن ابی سلیمان به من گفت: به نزد کافر برو ـ منظورش از کافر ابوحنیفه بود ـ و به او بگو اگر معتقدی قرآن مخلوق است به ما نزدیک نشو!

برخورد با ابوحنیفه از ناحیه ی اهل سنت چیزی نیست که بتوان آن را کتمان کرد یا از آن چشم پوشید. تمام متقدمان اهل حديث و در رأس آنها كساني چون بخاري، احمد بن حنبل، سفيان ثوري، ابن عَدي جرجانی، ابن حبان و.. در او طعن زده اند. نزد احمد حنبل نامی از ابوحنيفه آمد و او گفت: سخنان ابوحنيفه و نعره شتر در نزد من يكي هستند![8] این جایگاه ابوحنیفه در نزد بزرگان اهل سنت است. حال ابراهیم ادهم به شاگردی این شخص مفتخر است[9] و از جایگاه استاد می توان جایگاه شاگرد را تصور کرد!

بنابر برنامه ی مخالفان اهل بیت پیامبر صلی الله علیه وآله مبنی بر عَلَم کردن عده ای در مقابل زهد و تقوای ایشان، از زندگی افرادی چون ابراهیم ادهم، زهد و عزلت گزینی ایشان را نقل می کنند تا برای جوانان طالب عرفان الگو سازی کنند. غافل از اینکه ایشان ذره ای آبرو و اعتبار نزد حضرت حق نداشته و بخاطر ترک صراط مستقیم که همان راه خاندان مطهر نبوی است، با مرتاضان بودا یا بی دین تفاوتی نخواهند داشت.

منابع:

[1]. عطار نیشابوری، فریدالدین، تذکره الاولیاء، ص۱۰۲-۱۰۳

[2]. یافعی، عبداللـه‌بن اسعد، روض الریاحین فی حکایات الصّالحین، ج۱، ص۱۸۹

[3]. ذهبی، شمس‌الدین محمد، سیر اعلام النبلاء، ج۷، ص۳۸۸ / یوسف مزّی، تهذیب الکمال، ج۲، ص۲۹

[4]. اگر دو موضوع داشته باشيم، که حکم يکي را بدانيم و حکم ديگري را ندانيم؛ و به‌علّت شباهتی که بین آن دو موضوع وجود دارد، حکمِ موضوعي که حکمش را می‌دانیم را به موضوعي که حکمش را نمی‌دانیم تسرّی بدهیم،به این عمل قیاس می‌گوییم

[5]. در مورد یک مسئلهٔ شرعی بنا به مصلحت خاصی از قیاس یا قاعدهٔ کلی صرف نظر کرده و حکمی مخالف برای آن مسئله پیدا کنند.

[6]. الضعفاء الكبير العقيلي۴/۲۸۱ دارالكتب العلمية بيروت

[7]. کتاب السنة لعبدالله بن احمد/ش۲۳۹

[8]. تاريخ بغداد ۱۳/۴۳۹ و کتاب السنة، ش۲۳۰

[9]. هجویری، علی بن عثمان، کشف المحجوب، ج۱، ص۱۱۳ و 128

دیدگاه‌ها

شمابرویدسراغ مذهب شیعه ببینیدازکجانشات گرفته؟

«شیعه» در اصطلاح به آن عده از مسلمانان گفته می‌شود که به خلافت و امامت بلافصل علی علیه السلام معتقدند، و بر این عقیده‌اند که امام و جانشین پیامبر اسلام از طریق نصّ شرعی تعیین می‌شود، و امامت امیرامومنین و دیگر امامان شیعه نیز از طریق نص شرعی ثابت شده‌است. از جابر بن عبدالله انصاری نقل شده است: ما نزد رسول الله بودیم که علی بن ابی طالب وارد شد در این هنگام پیامبر فرمودند: «قسم به کسی کـه جـان من در قبضهٔ قدرت اوست این مرد (اشاره به علی) و شیعهٔ او روز قیـامت رستـگارانند» آنگاه بود که آیه خیرالبریه نازل شد.﴿إِنَّ الَّذِینَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ أُولَٰئِکَ هُمْ خَیْرُ الْبَرِیَّةِ﴾(سورهٔ بینة-آیهٔ ۷) به این طریق شیعه از زمان و زبان مبارک رسول خدا صلی الله علیه وآله حیات خود راآغاز کرده است. منبع: شهرستانی، الملل و النحل، ج۱، ص۱۴۶ مجمع البیان، ج ۱۰، ص ۴۱۶ اوائل المقالات، ص۳۵ ﴿إِنَّ الَّذِینَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ أُولَٰئِکَ هُمْ خَیْرُ الْبَرِیَّةِ﴾(سورهٔ بینة-آیهٔ ۷)

افزودن نظر جدید

CAPTCHA
لطفا به این سوال امنیتی پاسخ دهید.
Fill in the blank.