برخوردهای خلیفه سوم با جناب عمار یاسر
پایگاه جامع فرق، ادیان و مذاهب_ یكی از رنجدیدهترین افرادی که تاریخ اسلام تا به حال به خود دیده است صحابه جلیل القدر پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) جناب عمار یاسر است که پدرش یاسر، غلام ابوحذیفه مخزومی و مادرش سمیه که او نیز کنیز آزاد شده ابوحذیفه بود.
در شأن عمار یاسر چندین آیه نازل شد و روایات بسیاری در بزرگی قدر و منزلت او از کلام پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) گرامی اسلام رسیده است که معروفترین آنها داستان حمایت و جانبداری پیامبر از عمار در جریان ساخت مسجدالنبی است که از اهل سنت سیوطی و از شیعه هم علامه امینی در الغدیر [۱] مدارک آنرا یادآور شدهاند و به تواتر آن تصریح کردهاند. در انتهای این جریان مفصل پیامبر در رابطه با عمار که مورد خشم و ناراحتی عثمان قرار گرفته بود فرمودند :«(كسانیکه بر عمار خشم میگیرند)از عمار چه مىخواهند؟ او آنها را به بهشت دعوت مىكند، در حال كه آنها وى را به آتش مىخوانند! عمار به منزله پوست دو دیدۀ من است؛ مردى كه تا به این درجه از منزلت رسیده است، از آزارش دست بدارید.»[۲]
با وجود چنین منزلتی در کتب تاریخی و سیره نویسی برای جناب عمار یاسر این شخصیت در موارد متعدد مورد بی مهری صحابه بزرگ پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) قرار گرفت. افرادی مثل خالد بن ولید، شیخین، عثمان و بعضی دیگر از صحابه، کسانی بودند که با عمار یاسر برخوردهای بدی داشتند که گاهی چنان خشن بوده که موجب نقص عضو ایشان شده است. ما در این مقاله قصد داریم از برخوردهای عثمان بن عفان که نزد اهل سنت از بزرگان صحابه شمرده میشود با جناب عمار یاسر گزارشی تاریخی از کتب معتبر نزد اهل سنت گزارشی همراه با یک تحلیل اجمالی ارائه دهیم و ببینیم آیا عثمان که از مدعیان مشی در صراط نبوی بوده، سفارش ایشان در رابطه با عمار را رعایت کرده است یا نه؟ و آیا روایاتی که در مدح عثمان و خلق و خوی او در کتب اهل سنت وجود دارد صحت دارد یا مانند بسیاری از روایاتی که مجعول جاعلین بوده، به جهت مصالحی وارد جوامع روایی شده است؟
بلاذری در انساب الاشراف نقل میکند: «لما بلغ عُثْمَان موت أَبِی ذر بالربذة قَالَ: رحمة اللَّه، فَقَالَ عمار بْن یاسر: نعم فرحمه اللَّه من كُل أنفسنا، فَقَالَ عُثْمَان: یا عاض أیر أَبِیهِ أترانی ندمت عَلَى تسییره؟ وأمر فدفع فِی قفاه وَقَالَ: الحق بمكانه، فلما تهیأ للخروج جاءت بنو مخزوم إِلَى عَلِی فسألوه أَن یكلم عُثْمَان فِیهِ فَقَالَ لَهُ عَلِی: یا عُثْمَان اتق اللَّه فإنك سیرت رجلًا صالحًا من الْمُسْلِمِینَ فهلك فِی تسییرك، ثُمَّ أَنْتَ الآن ترید أَن تنفی نظیره، وجرى بینهما كَلام حَتَّى قَالَ عُثْمَان: أَنْتَ أحق بالنفی منه، فَقَالَ عَلِی: رم ذَلِكَ إِن شئت، واجتمع المهاجرون فَقَالُوا: إِن كنت كلما كلمك رجل سیرته ونفیته فَإِن هَذَا شَیء لا یسوغ، فكف عَنْ عمار.[۳] زمانیكه خبر فوت ابوذر را در ربذه به عثمان گزارش دادند، عثمان گفت: خدا ابوذر را رحمت كند! عمار كه حضور داشت با تأثر گفت: آرى از اعماق قلب خود مىگوئیم كه خداى او را رحمت كند. عثمان كه هیچ منتظر چنین توبیخى نبود بر عمار بانگ زد: یا عاض ایرابیه (این جمله آنقدر زشت است که از ترجمه آن معذوریم) ندامت از تبعیدش را به رخم مىكشى؟! خود برو و جاى او را بگیر! آنگاه دستور داد تا با پس گردنى او را برانند. عمار آماده حركت به ربذه شد؛ زیرا خلیفه چنین مقرر داشته است. جمعى از افراد قبیله بنى مخزوم، كه با عمار همپیمان بودند، به نزد على آمدند. و از او خواستند تا در حق عمار با عثمان سخن گوید، و او را از اجراى چنین امرى باز دارد. على (علیه السلام) نزد عثمان رفت و به او گفت: «عثمان! از خدا بترس؛ تو مرد مسلمان پاكى را تبعید كردى كه در اثر آن، در تبعیدگاه تو هلاك شد، اكنون در آن سرى كه همانند او را به روزش بنشانى؟» در نتیجه بین على و عثمان سخنانى رد و بدل شد تا اینكه عثمان با لحنى خشن گفت: «تو به تبعید از او سزاوارترى!» و على پاسخ داد: «اگر مىخواهى دستور بده!» مهاجرین اجتماع كرده به خلیفه گفتند: «اینكه نمىشود هر كس كه با تو سخنى گوید، او را تبعید و نفى بلد نمائى!» پس عثمان ناچار گردید كه دست از عمار بردارد.»
همانطور که در نقل بالا مشاهده شد، علی رغم روایاتی که در مدح عثمان و در بیان خلق و خوی او در جوامع روایی موجود است، عثمان در این نقل کلامی را بر زبان رانده و آنقدر زشت است که نه تنها ما، بلکه افرادی مثل احمد بن اعثم کوفی که خود سنی مذهب است و به عثمان ارادت دارد این قسمت از کلام او را در روایت سانسور میکند و لفظ کذا و کذا به جای آن میآورد.[۴]
باز همین بلاذری در جای دیگر کتابش نقل میکند:«إِن المقداد بْن عَمْرو وعمار بْن یاسر وطلحة والزبیر فِی عدة مِنْ أَصْحَاب رَسُول اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَیهِ وَسَلَّمَ كتبوا كتابًا عددوا فِیهِ أحداث عُثْمَان وخوفوه ربه وأعلموه أنهم مواثبوه إِن لَمْ یقلع، فأخذ عمار الكتاب وأتاه بِهِ، فقرأ صدرًا منه فَقَالَ لَهُ عُثْمَان: أعلی تقدم من بینهم؟ فَقَالَ عمار: لأنی أنصحهم لَك، فَقَالَ: كذبت یا ابن سمیة، فقال: انا والله ابْن سمیة وابن یاسر، فأمر غلمانا لَهُ فمدوا بیدیه ورجلیه ثُمَّ ضربه عُثْمَان برجلیه وَهِیفِی الخفین عَلَى مذاكیره فأصابه الفتق، وَكَانَ ضعیفًا كبیرًا فغشی عَلَیهِ.[۵] روزى جمعى از صحابۀ رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) از جمله مقداد بن عمرو، عمار بن یاسر، طلحه و زبیر، پس از تبادل نظر و مشورت با یك دیگر نامهاى به عثمان نوشته كارهاى خلاف او را برشمردند و او را از خدا ترسانیدند و در پایان نامه اضافه كردند، چنانچه دست از این روش باز ندارد، به شورش برمیخیزند و علیه او قیام خواهند كرد. عمار نامه را گرفت و خود به محضر خلیفه آورد و رو در روى او در برابر حاضرین قسمتى از آن را خواند. عثمان كه از طرفى گستاخى عمار، و از سوى دیگر مطالب نامه او را سخت از كوره به در كرده بود بر عمار غرید و گفت: از بین آن جماعت تنها تو دست به چنین كارى زدى و نامه را آوردى؟ عمار جواب داد: «چون من، خود خیرخواهتر از دیگران به تو هستم». عثمان گفت: «دروغ مىگویى، اى فرزند سمیه»! عمار پاسخ داد: «(مرا را فرزند سمیه مىخوانى؟) آرى به خدا سوگند كه من فرزند سمیه و یاسر هستم». عثمان كه سخت خشمگین شده بود، به غلامانش فرمان داد تا دست و پاى عمار را گرفته هر یك به سوئى كشیدند و او را به صورت چهار میخه درآوردند؛ و خود در حالى كه كفش به پاى داشت، چنان محكم به میان دو پاى آن پیرمرد ضعیف لگد زد كه مبتلى به فتق شد و بیهوش بیفتاد.»
حال با وجود چنین سیرهای، چطور میتوان حکم به صحت احادیثی کرد که در آنها پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) مدح خلق و خوی عثمان کرده و فرمودهاند: «فَإِنَّهُ أَشْبَهُ أَصْحَابِی بِی خُلُقًا.[۶] همانا عثمان از جهت خلق و خوی شبیهترین اصحاب به من میباشد.» آیا نعوذ بالله پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) هم چنین رویهای داشتهاند که عثمان با این رفتارها شبیهترین مردم به رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) بوده است؟ آیا میتوان حکم به صحت این نوع روایات کرد در حالیکه عایشه میگوید: «ما ضرب رسول اللّه خادما له و لا امرأة و لا ضرب بیده شیئا.[۷] پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) هیچگاه خدمتگزار یا زنی را کتک نزد و اصلاَ هیچ موجودی به دست ایشان زده نشد.» در گزارشی که بلاذری از این واقعه آورده، خلیفه سوم عملی انجام داده که پیش از او در ابتدای شکل گیری دین اسلام، امرای زمانه و مخالفین پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) و دین ایشان، با امثال یاسر و سمیه پدر و مادر عمار انجام داده بودند.
پینوشت:
[۱]. عبدالحسین امینی، الغدیر، قم: دارالکتب الاسلامیه، ج۹ ص ۲۲
[۲]. ابن هشام، السیرة النبویة لابن هشام، القاهره: شركة مكتبة ومطبعة مصطفى البابی الحلبی وأولاده بمصر، ج ۱ ص ۴۹۷
[۳]. بلاذری، انساب الاشراف، بیروت: دارالفکر، ج ۵ ص ۵۴۴
[۴]. احمد بن أعثم الکوفی، کتاب الفتوح، بیروت:دار الاضواء، ج ۲ ص ۳۷۸
[۵]. بلاذری، انساب الاشراف، بیروت: دارالفکر، ج ۵ ص ۵۳۹
[۶]. ابوالقاسم الطبرانی، معجم الکبیر، القاهرة: مکتبة ابن تیمیة، ج ۱ ص ۷۶
[۷]. ابو عبد الرحمن النسائی، السنن الکبری، بیروت: مؤسسة الرسالة، ج ۸ ص ۲۶۳
افزودن نظر جدید