اگر غدیر صحّت داشت، چرا سقیفه تشکیل شد؟
اگر حدیث و ماجرای غدیر به شکلی که شیعه مدعی است صحت داشت و پیامبر در حضور گروه انبوهی از صحابه، خلافت و جانشینی امام علی (علیه السّلام) را اعلام کرده؛ چرا صحابه بعد از آن سقیفه را تشکیل دادند؟
پاسخ: حدیث شریف غدیر از احادیث صحیح و متواتری است که دستکم 160 مرد صحابی، 7 زن صحابی، 100 مرد تابعی آن را روایت و قریب به 400 نفر از محدثان، مفسران، متکلمان و مورخان شیعه و سنی آن را در کتابهای خود آوردهاند. در حالی که بارها از اهلسنت دیده شده هر جا روایتی به نفع آنها بوده حتّی اگر 4 نفر آن را روایت کرده باشند «متواتر» دانسته و انکار آن را مساوی کفر میدانند، اما با وجود آماری از نقل این روایت از سوی صحابه، تابعین و علمای شیعه و سنی در قرون متمادی به طور مفصّل و مشروح آمده؛ با این وجود همچنان باید درباره اصل حدیث غدیر، صدور یا عدم صدور و معنا و مفهوم آن بحث نمود و این در حقیقت، دستاورد عواملی است که به برخی از آنها اشاره میکنیم:
الف) برخی از صحابه کینههای فروخورده را آشکار ساختند؛ گروهی از صحابه با انکار غدیر، قصد تلافی کینههای فروخورده را داشتند؛ بسیاری از منابع روایی اهلسنت و مورد قبول وهابیت به نقل از امیرمؤمنان (علیه السّلام) روایت کردهاند: «در حالی که دستم در دست پیامبر (صلىاللهعليهوآله) بود در کوچههای مدینه عبور میکردیم که گذرمان به باغی افتاد؛ عرض کردم: چه باغ زیبایی! فرمود: در بهشت برای تو بهتر از آن هست. همین سخنان با عبور از کنار هفت باغ بین ما تکرار شد تا آن که پیامبر (صلىاللهعليهوآله) گریست. عرض کردم: سبب گریه شما چیست؟ فرمود: به خاطر کینههایی که مردم نسبت به تو در دل دارند و هنگامی آشکار خواهد شد که من دعوت حق اجابت گویم. عرضه داشتم: آیا در آن هنگام دین من سالم خواهد ماند؟ حضرت فرمود: آری.»[1]
ب) برخی از صحابه حیله کردند؛ تشکیل سقیفه حیله و ترفند برخی از صحابه بود؛ چنان که حاکم در مستدرک گوید: «از علی (علیه السّلام) نقل شده که فرمود: از خبرهایی که پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) مرا نسبت به آن آگاه ساخت این بود که پس از من، مردم با حیلهگری با تو رفتار میکنند.»[2] حاکم پس از نقل این روایت میگوید: «سند این روایت صحیح است، اما مسلم و بخاری آن را روایت نکردهاند.» آیا از گروهی که در موضوع خلافت و جانشینی پیامبر (صلىاللهعليهوآله) حیله کردند، میتوان انتظار روایت غدیر داشت؟
ج) برخی از صحابه حسادت ورزیدند؛ امیرمؤمنان (علیه السّلام) در پاسخ شخصی که پرسید: چگونه شما را که از همه سزاوارترید از مقام خلافت کنار زدند، فرمود: «آن ظلم و خودکامگی که نسبت به خلافت بر ما تحمیل شد، در حالی بود که ما را نسب برتر و پیوند خویشاوندی با رسول الله (صلىاللهعليهوآله) استوارتر بود، جز خودخواهی و انحصارطلبی چیز دیگری نبود که گروهی بخیلانه بر کرسی خلافت نشستند و گروهی سخاوتمندانه از آن دست کشیدند.»[3]
د) برخی از صحابه از سرکشان جیش اسامه بودند؛ از مسلّمات تاریخ این است که پیامبر (صلىاللهعليهوآله) در اواخر عمر شریف خویش مسلمانان را امر فرمود تا به فرماندهی اسامه بن زید نزدیک مدینه، در منطقهای به نام «جرف» اردو زده و برای عزیمت به مرزهای اسلامی آماده شوند. این سعد در این زمینه گوید: «پیامبر (صلىاللهعليهوآله) صبح روز پنجشنبه پرچم را به دست اسامه داد و فرمود: با نام خدا حرکت کن و برای نبرد در راه خدا عازم شو و با کفار پیکار نما. او نیز پرچم به دست با همراهانش حرکت کرد و در منطقه جرف اردو زد و پرچم را به دست بریده سپرد. بسیاری از سران مهاجر و انصار از جمله ابوبکر، عمر، ابوعبیده جرّاح، سعد بن ابی وقّاص، سعید بن زید، قتاده و سلمه از جمله آنان بودند.»[4] با کمال تعجّب شاهدیم که گروهی از صحابهای که در سپاه 3000 نفری اسامه بودند با دستور پیامبر (صلىاللهعليهوآله) مخالفت ورزیدند و پیامبر (صلىاللهعليهوآله) از سرپیچی گروه متخلّف و سرکش، خشمگین شده و آنان را مورد لعن و نفرین خود قرار دادند: «پیامبر (صلىاللهعليهوآله) فرمود: لشکر اسامه را برای حرکت آماده سازید؛ خداوند کسانی را که از حضور در لشکر اسامه خودداری ورزیدند لعنت کند؛ به همینرو، گروهی گفتند اسامه بیرون شهر مدینه اردو زده، بر ماست که از دستور پیامبر (صلىاللهعليهوآله) اطاعت کرده به او ملحق شویم. گروهی دیگر گفتند: بیماری پیامبر (صلىاللهعليهوآله) سخت شده، ما طاقت دوری وی را نداریم؛ میمانیم تا ببینیم کار ایشان به کجا میکشد.»[5] آیا از کسانی که فرمان پیامبر (صلىاللهعليهوآله) مبنی بر شرکت در سپاه اسامه را زیر پا گذارده و خود را مستحق لعن و نفرین آن حضرت قرار دادند، میتوان انتظار گردن نهادن به امر پیامبر (صلىاللهعليهوآله) در روز غدیر را داشت؟
ه) برخی از صحابه از اصحاب صحیفه ملعونه بودند؛ برخی از صحابه از اصحاب «صحیفه ملعونه» بودند که در متون شیعه و سنی مطالبی درباره آن آمده؛ به عنوان نمونه: «قیس بن عبّاد گوید: روزی در صف اول نماز ایستاده بودم که شخصی مرا کنار زده، جای من ایستاد؛ به خدا سوگند از ناراحتی، چیزی از نماز خود نفهمیدم؛ چون نمازش به پایان رسید به او رو کردم، دیدم او ابی بن کعب است. به من گفت: ای جوان، مبادا از کار من اندوهگین باشی! چرا که پیامبر (صلىاللهعليهوآله) از ما پیمان گرفته تا همیشه در ردیف نخست نماز جماعت باشیم؛ سپس رو به قبله کرد و سه مرتبه گفت: به خدای کعبه سوگند «اصحاب صحیفه» هلاک شدند! سپس گفت: به خدا سوگند من برای ایشان اندوهگین نیستم؛ برای کسانی که توسط آنان گمراه شدند اندوهگینم. از ابویعقوب پرسیدم مقصود وی از «اصحاب صحیفه» چه کسانی است؟ پاسخ داد: مقصود وی کسانی است که حکومت را به دست گرفتهاند.»[6] حاکم نیشابوری پس از نقل این روایت میگوید: «این روایت، شرایط صحت بر اساس معیارهای بخاری و مسلم را دارد، اما آن را روایت نکردهاند.»[7] امیرمؤمنان (علیه السّلام) نیز بارها از توافق پنهانی برخی قریشیان در زمان حیات پیامبر (صلىاللهعليهوآله) برای تصاحب خلافت، پرده برداشته بود. در منابع شیعی ماجرای صحیفه ملعونه به صورت مفصلتر بیان شده، به عنوان نمونه آنچه در زیر با استفاده از کتب شیعه آمده: «گروهی از منافقین با یکدیگر همپیمان شده تا در موضوع ولایت و خلافت امیرمؤمنان (علیه السّلام) از پیامبر (صلىاللهعليهوآله) پیروی نکنند؛ به همین منظور هنگامی که از حجة الوداع به مدینه بازگشتند بین خودشان نوشتهای را امضاء کردند که در آن شکستن بیعت با امیرمؤمنان (علیه السّلام) و واگذاری خلافت به یکی از افرادی همچون ابوبکر، عمر، ابوعبیده و ابو حذیفه شرط شده بود و بر این امضاء 34 نفر از صحابه، اصحاب پیمان عقبه و 20 نفر از دیگران شهادت داده و سپس آن را نزد ابوعبیده جرّاح به امانت گذارند.»[8] موضوع وصیت نوشتن ابوبکر به نفع عمر و نیز بیهوش شدن وی در حین وصیت و ادامه دادن آن از سوی عثمان و نوشتن نام عمر بدون آنکه ابوبکر بگوید و تأیید ابوبکر پس از به هوش آمدن و اشاره به این که میتوانستی نام خود را نیز بنویسی و متن زیر که در بسیاری از کتابهای معتبر اهلسنت و مورد قبول وهابیت روایت کردهاند و بسیاری شواهد دیگر در این باره میتواند تاییدی دیگر بر متن بالا دانست؛ چرا که مشخص میکند گروهی بین خودشان از پیش از زمان شهادت جانگداز پیامبر (صلىاللهعليهوآله) در مورد جانشینی آن حضرت، ساخت و پاختها کرده بودند: «عمر پیش از وفات خود گفت: اگر ابوعبیده جرّاح زنده بود هر آینه او را به عنوان جانشین پس از خود برمیگزیدم.»[9] آیا از کسانی که سالها پیش از شهادت پیامبر (صلىاللهعليهوآله) برای مصادره کرسی خلافت، با یکدیگر همپیمان شده و آن را همچون گویی میان خود پاس میدادند، میتوان انتظار روایت غدیر و قبول آن را داشت؟.
پینوشت:
[1]. المعجم الکبیر، طبرانی، مکتبة الزهراء، موصل، ج 11، ص 73.
[2]. المستدرک علی الصحیحین، حاکم نیشابوری، دار الکتب العلمیة، بیروت، ج 3، ص 150. جهت مشاهده تصویر کتاب کلیک کنید.
[3]. نهج البلاغه، محمد دشتی، مؤسسه فرهنگی تحقیقاتی امیرالمؤمنین (علیه السّلام)، خطبه 162، ص 216.
[4]. الطبقات الکبری، زهری، دار صادر، بیروت، ج 2، ص 190.
[5]. الملل و نحل، شهرستانی، دار المعرفة، بیروت، ج 1، ص 23.
[6]. صحیح ابن خزیمة، ابن خزیمة، بیروت، ج 3، ص 33.
[7]. المستدرک علی الصحیحین، حاکم نیشابوری، بیروت، ج 1، ص 334.
[8]. الهجوم علی بیت فاطمة، عبد الزهراء مهدی، قم، ص 51.
[9]. تاریخ طبری، طبری، دار الکتب العلمیة، بیروت، ج 2، ص 580.
دیدگاهها
babak
1394/01/30 - 10:16
لینک ثابت
دلایل ولایت و سر پرستی مولا
افزودن نظر جدید