گزیدهای از آئین زرتشت
پایگاه جامع فرق، ادیان و مذاهب_ در مورد شخصیتها و چهرههای تاریخی کمتر کسی را میتوان یافت که مانند زرتشت چهره معمائی و مبهمی داشته باشد. شخصیت حقیقی او آن قدر تاریک و مبهم است که برخی از پژوهشگران او را اختلافیترین چهره تاریخ میدانند چرا که هم در تاریخ تولد و هم در محل تولد او اختلافات و ضد و نقیضهای فراوان به چشم میخورد که اصلاً قابل جمع نیستند و هم در شخصیت واقعی او مباحث و داستانها و اقوال متفاوت و متضادی وجود دارد.
به همین جهت گروهی از محققان و نویسندگان در تاریخی بودن شخصیت وی شک و تردید دارند و شخصیت او را نیز مانند جمعی از بزرگان و قهرمانان ادوار باستانی، افسانهای دانستهاند. در مورد تاریخ پیدایش زرتشت اختلاف آراء و روایات تاریخی به قدری شدید است که اصلاً نمیشود بین آنها جمع کرد این اقوال از 600 سال قبل از میلاد مسیح تا 6000 سال پیش از میلاد دور میزند. امّا بر اساس نظریه مشهور، وی در سال 660 قبل از میلاد به دنیا آمد و در 630 قبل از میلاد (در سن 30 سالگی) به پیامبری مبعوث شد. وی در سال 583 ق. م در سن 77 سالگی در آتشکدهای در بلخ (افغانستان) توسط لشکر قومی مهاجم به وفات نمود.[1]
در مورد شخصیت حقوقی زردشت اقوال ضد و نقیض وجود دارد. یکی از محققین معاصر بعد از ذکر اقوال مختلف و آراء متضاد میگوید: «علت این همه تضاد و تناقض در تاریخ زرتشت این است که وی تاریخ درستی ندارد و ردپای این شخصیت ایرانی در تاریخ گم شده است و در هیچ یک از روایات اسلامی و قرآن مجید و همچنین در کتاب مقدسی چون انجیل و تورات ذکری از شخص زرتشت و کتاب اوستا به میان نیامده است، بلکه هر جا که خواستهاند از دیانت کهن ایرانی نامی به میان آورند تنها به لفظ مجوس اکتفا کردهاند».[2]
به هر حال در قرآن مجید هیچ جا سخنی از زرتشت و پیامبری او و یا کتاب اوستا که منسوب به اوست نیامده است. لکن تنها یک بار لفظ «مجوس» در قرآن آمده است و واژه المجوس در زبان عربی به زرتشتیان اطلاق میشود. آیۀ هفدهم سوره حج آنها را در کنار پیروان ادیان دیگر قرار داده و میفرماید: «إِنَّ الَّذینَ آمَنُوا وَ الَّذینَ هادُوا وَ الصَّابِئینَ وَ النَّصاری وَ الْمَجُوسَ وَ الَّذینَ أَشْرَکُوا إِنَّ اللَّهَ یَفْصِلُ بَیْنَهُمْ یَوْمَ الْقِیامَةِ إِنَّ اللَّهَ عَلی کُلِّ شَیْءٍ شَهید» یعنی: «آنان که ایمان آوردند و آنان که یهودی شدند و صابئان و نصاری و مجوس و آنان که شرک ورزیدهاند، خداوند روز قیامت میان آنان حکم میکند.»
البتّه آیه ديگری[3] هم در قرآن هست که هر چند، به صورت صریح در آن از مجوس نام برده نشده است ولی طبق شأن نزولی که نقل گردیده، آیه در باره مجوس میباشد. در حدیثی به این شأن نزول آیه اشاره میشود. از امام صادق(علیه السّلام) از «مجوس» سؤال گردید که آیا پیامبری داشتهاند یا نه؟ امام(علیه السّلام) فرمود: آیا به تو نرسیده نامهای که پیامبر اکرم (صلّی الله علیه و آله) به مردم مکه نوشتند و آنان را به اسلام دعوت کرده بود و اگر اسلام نپذیرفتند آماده جنگ شوند و مردم مکه در پاسخ نوشتند از ما هم جزیه بگیر و ما را به حال خود بگذار تا همچنان به تها را بپرستیم. پیامبر اکرم (صلّی الله علیه و آله) در پاسخ آنها نوشت من غیر از اهل کتاب از کس دیگری جزیه نمیگیرم. در جواب دو باره نوشتند آیا تو گمان میکنی جزیه را فقط از اهل کتاب دریافت میداری، در صورتی که از مجوسیان هجر نیز جزیه گرفتهای؟
پیامبر اکرم (صلّی الله علیه و آله) پاسخ داد: مجوسیان پیغمبری داشتند که او را کشتند و کتابی نیز داشتند که آن را سوزاندند. پیغمبر آنان کتاب خود را بر روی دوازده هزار پوست گاو نوشته بود.[4] در روایت دیگر آمده: «اشعث بن قیس کندی، از امام علی(علیه السّلام) سؤال کرد: چرا با «مجوس» مانند اهل کتاب معامله میکنید و از آنها جزیه میگیری و حال آن که نه برای آنها کتابی نازل شده و نه پیغمبری برای آنها مبعوث شده است؟ امام علی( علیه السّلام) فرمود: آنها کتابی داشتهاند، خداوند پیامبری در میان آنها مبعوث فرمود و...»[5]
برخی از مفسران شیعه هم قائلند که مجوسیان اهل کتاب هستند، مرحوم علامه طباطبائی در المیزان تصریح دارند که مجوسیان دارای کتاب بودهاند.[6] لکن در جای دیگر احتیاط میکند و میفرماید: «روایات هر چند مجوس را اهل کتاب خوانده که لازمهاش آن است که این ملت نیز برای خود کتابی داشته باشد... لکن قرآن هیچ متعرض وضع مجوس نشده و کتابی برای آنها نام نبرده و کتاب اوستا که فعلاً در دست مجوسیان است نامش در قرآن نیامده... و کلمه اهل کتاب هر جا در قرآن ذکر شده مراد از آن یهود و نصاری است که خود قرآن برای آنان کتابی نام برده که خدای تعالی برای ایشان نازل کرده است».[7]
جمعی از بزرگان و فقها از روی مدارک معتبر «مجوس» را اهل کتاب دانستهاند.[8] شیخ طوسی در کتاب خلاف مینویسد: «المجوس کان لهم کتاب ثم رفع عنهم... دلیلنا اجماع الفرقه و أخبارهم.»[9] بنابر آنچه گذشت جای شک و تردید باقی نمیماند که مجوس از نظر فقها و صاحب نظران یا به طور مسلم اهل کتابند یا لااقل محتملاً اهل کتاب بودهاند. امّا اینکه آیا پیامبر مجوس همان زرتشت است یا خیر؟ در این مسئله اختلاف است آنچه معروف و مشهور است آن است که اکثر محققین و مورخین بر این عقیدهاند که زرتشت همان پیامبر مجوس است و هر جا سخن از قوم مجوس کردهاند زرتشت را قرین آن کردهاند و ادعا کردهاند که بنیانگذار این دین و پیغمبر این آئین، زرتشت بوده است، لکن برخی دیگر از محققين[10]به این نظریه به دیده شک نگریستهاند و حتی منکر این شدهاند که پیامبر مجوسیان «زرتشت» بوده است بلکه اولاً زردشتیان فرقهای کوچک از مجوسیان بوده است چنانکه برخی گفتهاند مجوسیها به چهار فرقه تقسیم شدهاند:
1. کیومرثیه. 2. زروانیه. 3. مسخیه. 4. زردشتیه.
پس زردشت بنیانگذار آئین مجوس و پیامبر همه مجوسیان نبوده است.
ثانیاً: بر فرض وجود چنین شخصیت تاریخی، او به عنوان یک مصلح و اصلاحگری در دین قوم خود که یک سری آئین و مراسم و عقائدی را وارد کرده است میباشد. امّا چنانکه گفتیم اکثر کارشناسان معتقدند که زردشت پیامبری بوده و دارای کتابی لکن همچون ادیان دیگر دین و آئین آن با گذشت زمان دستخوش تحولات و انحرافاتی و تحریفاتی شده است.
زندیقی از امام (علیه السّلام ) سؤال میکند که آیا برای مجوسیان از طرف خداوند پیامبری مبعوث شده است یا نه؟ امام فرمود: «هیچ امتی نیست، مگر اینکه از طرف خداوند منذری برای آنها مبعوث شده است و بر قوم مجوس هم از طرف خداوند پیغمبری با کتاب آسمانی فرستاده شده است منتهی مجوسیان او را تکذیب کردند و کتابش را انکار نمودند. سپس زندیق پرسید: پیغمبر آنها کیست؟ بعضیها گمان کردهاند «خالد بن سنان» است. حضرت فرمود: خالد یک نفر عرب بدوی بوده و پیغمبر نبوده و این سخنی است که مردم بیاطلاع میگویند.
آن مرد گفت: آیا پیامبر مجوس زردشت است؟ امام (علیه السّلام) فرمود: زردشت در میان مجوس سر و صدایی به راه انداخت و ادعای پیغمبری کرد، عدّهای دعوتش را پذیرفتند و عدّهای دیگر او را تکذیب کردند و از شهر بیرون نمودند و در بیابان طعمه درندگان شد».[11]
از مطالبی که بیان گردید دلیلی بر آسمانی بودن دین زردشت قابل اثبات نمیباشد و حتی از کتابهای خود زردشتیان مثل اوستا نیز آسمانی بودن این دین به دست نمیآید. حالا چه این دین آسمانی باشد و چه غیر آسمانی به هر حال برگشت به سوی این دین عوامل مختلفی میتواند داشته باشد:
1. یکی از عوامل این است که چون دین زردشت دین اجدادی ماست، ما باید به دین اجدادی خودمان برگردیم، این عامل نمیتواند دلیل قانع کننده و معقول برای برگشت به دین زردشتی باشد. زیرا یک انسان عاقل دینی را برای خود باید انتخاب کند که آموزه های اعتقادی و برنامههای عملی آن مطابق معیارهای عقلی و فطری انسان باشد و سپس آن را با این انگیزه انتخاب کند. بنابراین انتخاب دین زردشت با این انگیزه نه عقلاً رواست و نه شرعاً جایز میباشد.
2. عامل دیگری که میتواند انسان را به سوی دین زردشت سوق دهد استدلال و برهانی است که آموزههای اعتقادی و احکام عملی و برنامههای زندگی این دین را بر سایر ادیان ترجیح دهد. اگر کسی واقعاً از این راه بتواند حقانیت دین زردشت را لااقل برای خودش ثابت کند و دلایل او برایش قانع کننده باشد این انسان محجوج خواهد بود و چارهای جز انتخاب این دین را نخواهد داشت. البته برای انتخاب دین انگیزه بهتر زندگی کردن کافی نیست بلکه دین مخلوط از اعتقادات، احکام و اخلاق میباشد که همه آنها در زندگی انسان نقش اساسی دارند و از میان آنها عقاید و جهان بینی هر دینی از ارکان اصلی آن به شمار میآید و دستورهای عملی و روش اخلاقی که مبتنی بر عقاید و جهان بینی میباشند زندگی انسان را رقم می زند. لاکن این عامل و دلیل برای دین زردشت عقیم و بی نتیجه است زیرا اولاً آموزههای زردشتی مبتنی بر افسانههایی است که در گذر تاریخ نامعلوم به وسیله اساطیرسازان ساخته و پرداخته شدهاند. و ثانیاً در آموزههای زردشتی گزارههایی که بتواند زندگی بهتری را برای انسان تأمین کند وجود ندارد. ثالثاً یک مسلمانی که در جستجوی حق میباشد باید دین اسلام را با سایر ادیان از جمله دین زردشت در حوزههای مختلف مقایسه کند و به حکم عقل این روش را در انتخاب دین بکار ببرد که البته هرگز برتری دین زردشت بر دین اسلام حتی در حوزه زندگی مادی هم قابل اثبات نمیباشد چه اینکه منابع دینی زردشت بسیار محدود و آنچه هم که موجود است مملو از افسانه و خرافات میباشد و فقط برخی آموزههای عمومی اخلاق که در هر دینی مورد توجه میباشد در متون دینی این دین وجود دارد.
از همه اینها که بگذریم بهتر زندگی کردن در دنیا بر محور مادیات، بیشتر به اراده و هوش خود انسان بستگی دارد تا اینکه یک دین در آن نقش اساسی داشته باشد. نقش دین بیشتر در امور اعتقادی و تنظیم زندگی بر اساس آموزههای آن با در نظر گرفتن عاقبت و دنیای اخروی میباشد که هدف اصلی زندگی را تشکیل داده و مرز بین زندگی معنوی انسانی و مادی حیوانی را میسازد. و دین زردشت در زندگی انسانی و معنویت عقیم تر از آن است که بتواند سرنوشت سعادتمند ابدی را برای انسان رقم بزند و اگر از این مطلب صرف نظر شود هیچ دینی بر دین دیگری در حوزه مادیات ترجیح ندارد بلکه انسان خودش میداند که چگونه مال دنیا را جمع کند و از آن برای زندگی حیوانی خود استفاده کند.
پی نوشت:
[1]. توفیقی، حسین، آشنایی با ادیان بزرگ، ص 63، (سمت، مؤسسه فرهنگی طه و مرکز جهانی علوم اسلامی، بهار 1379).
[2]. الهامی، داود، ایران و اسلام، انتشارات مکتب اسلام قم، 1374.
[3]. سورة مائده، آیه 105.
[4]. حر عاملی، وسائل الشیعه، ج 11، ص 96، چاپ جدید تهران، ج 15، ص 126، چ آل البیت.
[5]. حر عاملی، وسائل الشیعه، کتاب الجهاد، باب 49، حدیث 7. توحید صدوق، ص 306، چاپ مکتبیة الصدوق.
[6]. علامه طباطبایی، المیزان (ترجمه)، ج 14، ص 505.
[7]. همان، ج 3، ص 481 و 482.
[8]. شیخ طوسی، خلاف، ج 9، ص 199 کتاب الجزیه، همچنین شهید ثانی در لمعه.
[9]. همان.
[10]. الهامی، داود، مقاله آیة از مجلة تخصصی کلام اسلامی، شماره 32. ص 60-63.
[11]. احتجاج طبرسی، ج 2، ص 91 و 92، چ نجف.
منبع: نرم افزار پاسخ، مرکز مطالعات و پاسخ گویی به شبهات.
افزودن نظر جدید