حال و مقام در عرفان و فرق آن دو
پایگاه جامع فرق، ادیان و مذاهب_ راه رسیدن به حق، راهی دراز و سخت است و کمتر کسی از سالکان میتواند به پایان آن برسد و هر کسی که خواهد در این راه به سر برد باید از "مقاماتی" بگذرد و به "احوالی" که شایسته آن مقامات است ممارست ورزد تا شاهد مقصود را دریابد. مقامات، مراحلی هستند که سالک راه حق یکی پس از دیگری میپیماید، مانند مسافری که برای رسیدن به مقصد باید از منزلی به منزل دیگر رود و تا منزل پیشین طی نشده باشد، به منزل پسین نمیتواند گام بگذارد.
شباهت مقامات با حالات سبب شده است که گاهی این دو در یکدیگر تداخل نمایند و خود سبب اختلاف در بین مشایخ را فراهم نماید. چنانکه برخی از مشایخ آنچه را دیگران حال گفتهاند، او مقام گفته و برعکس.
سهروردی میگوید: «برای جدا کردن حال و مقام از یکدیگر ضابطه و قانونی نیست، اگرچه خود واژهها دلالت بر فرق میان آن دو دارد. اما مقام را به خاطر ثبات و استقرارش "مقام" گفته و حال را به سبب تحول و دگرگونی "حال" نامیدهاند.»
"مقام" را سالک در کوشش ویژه خود، به دست میآورد و کسبی است؛ "حال" در دل سالک بدون کوشش وی فرود میآید و موهبتی است که از خداوند متعال –اگر بخواهد- بر بنده ارزانی میشود. زیرا حال عنایت و عطای خداست، اما مقام حاصل جهد و تلاش سالک است. لذا گفتهاند: «الاحوال مواهب و المقامات مکاسب.»[1]
در مقامات کوشش آشکار است و موهبت پنهان؛ در احوال موهبت آشکار است و کوشش پنهان. پس احوال مواهب آسمانی و علوی است و مقامات راه به دست آوردن و وسیله بدان حال است.
حال و مقام و فرق آن دو؛ حال و مقام از شدت شباهت مانند یکدیگر میمانند و اشارت مشایخ در این باب بسیار است و باید دانست که "حال" را از بهر آن "حال" خوانند که از حال خود بگردد و "مقام" شود.
"مقام" آن باشد که ساکن و برقرار باشد و تحول نپذیرد. مثلاً از اندرون طالب، درخواست و ندای "محاسبه" برخیزد.
از غلبه صفات نفس، شدت آن داعیه (درخواست درونی) ساکن میشود و دیگر باره افروخته میشود و معاودت (بازگشت) میکند، تا آنگاه که حق تعالی به عنایت ازلی معاونت (دستگیری، مددکاری) وی کند. تا حال محاسبه غالب آید و صفات نفسانی منهزم (شکست خورده) کند، آن حال مقام شود. سپس حال "مراقبه" بدو فرو آید و درآمد و شد باشد به سبب سهو (غفلت و متذکر نشدن) و غفلت. تا آنگه که میغ (ابر) غفلت و حجاب سهو بهکلی برطرف گردد و به یاری حق تعالی حال مراقبه "مقام" شود.
بعد از آن حال "مشاهده" نزول کند (پایین آید) و تردد (آمد و شد کردن) او به تجلی و استتار باشد. تا آنگاه که آفتاب مشاهده تغیر احوال و صعود و هبوط بسیار باشد. چنانکه مقام فنا و تخلص از بقا و ترقی کردن از عین الیقین به حق الیقین. و حق الیقین چون به دل رسد، در دل تجاویف (جمع تجویف: میان تهی) کند.
سهل عبدالله گفت: «دل را دو تجویف است: یکی به باطن دل تعلق دارد و یکی به ظاهر دل. آنچه به باطن تعلق دارد محل سمع و بصر و قلب و سویدای آن است و آنچه به ظاهر تعلق دارد، محل عقل است و مثل عقل در دل مانند بینایی و نظر در چشم است که سیاهی در چشم به قوت باشد (سواد العین) و از او شعاعها منبعث میشود و بدان اشعه، محیط بر دیدنیها میشود. چون دل صقال (صیقل) یابد و سواد العین عقل به قوت بود، به اشعه آن محیط همگی معلوم میشود و این حالت را حق الیقین میخوانند و این مرحله دل را میشکافد.[2]
برخی گفتهاند که حال آنگاه خوانند که دائم باشد و چون وی را ثباتی نباشد، آن را لوایح و طوالع و بوادر خوانند و این مقدمات احوال باشد نه حال. و این حال (حق الیقین) عزیزترین حالهاست و اصل همه حالهاست.[3] و باید دانست که نازله حال، حلقه بر دل میزند تا جمله مقامات درست کند، همچون مقام توبه و زهد و توکل و رضا. و احوال نامتهاهی است، برای آنکه حال از مواهب و بخشش حق تعالی است و مواهب حق تعالی نامتناهی است و این سر عزیز و شریف است.
بایزید بسطامی به مرید گفت که اگر خدای تعالی روحانیت عیسی و مکلمیت موسی و خلت ابراهیم به تو بخشد، بدان قانع مشو و بالاتر از این حالها بخواه، از بهر آنکه احوال مواهب است و مواهب حق نامتناهی است. چنانکه رسول (صلی الله علیه و آله وسلم) با کمالیت احوال، هرگز پای فراغت در دامن قناعت نکشید و حلقه طلب بر سندان امل (آرزو) میزد و میگفت: «اللهم ما قصر عنه رایی و ام تبلغه نیتی و امنیتی.[4] خدایا آنچه خواست و آرزوی من بدان نرسد و نیت و همت من از آن قاصر میآید از حالهای عزیز و مقامات شریف از تو میخواهم.»
از بیانات و نوشتههای سهروردی چنین میتوان استنباط کرد که بین فرقههای گوناگون تصوف تعداد مقامات و حالات متفاوت بوده و در هر فرقهای مبنای سلوک بر پایه نظرات شیخ آن فرقه پایهگذاری شده بود، لذا بین آنان نیز اصطلاحات و اشارات ویژه برای بیان حالات و مقامات رایج بوده است. احوال نامتناهی است، از بهر آنکه از مواهب و بخشش حق تعالی است و مواهب حق تعالی نامتناهی است.
پینوشت:
[1]. عبد الله بن محمد انصاری، منازل السائرین، ج ١، اعداد و تقدیم شیروانی، علی، دار العلم، قم، 1376، ص 7.
[2]. سهروردی، عمر بن محمد، عوارف المعارف ( فارسی)، ج ١، مترجم: اصفهانی اسماعیل بن عبد المومن، انتشارات علمی فرهنگی، تهران، ١٣٧۴ شمسی، ص 179.
[3]. همان.
[4]. ترمذی، سنن ترمذی، باب ما جاء ما یقول إذا قام من اللیل للصلاة، حدیث 3341.
دیدگاهها
سارا
1393/12/24 - 19:09
لینک ثابت
سلام اومدم بگم شما میدونید
m.tavab
1395/01/19 - 00:24
لینک ثابت
با سلام
افزودن نظر جدید