سياست در تصوف مخالف سيره پيامبر

  • 1393/11/11 - 19:20
تشکيل حکومت به عنوان امری برای پيشبرد جامعه به سوی هدفی والا و رهبری انسان‌ها به مقصود مد نظر تمامی انسان‌ها بوده و هست. از ميان گروه‌هايی که برای تشکيل حکومت برای رسيدن به مقاصد مختلف تلاش و کوشش فراوانی کرده‌اند، انبياء الهی بوده‌اند. ايشان برای اقامه حق و نابودی طواغيت زمان خود سعی در تشکيل حکومت‌های الهی داشته و برخی از ايشان...

پايگاه جامع فرق، اديان و مذاهب_ تشکيل حکومت به عنوان امری برای پيشبرد جامعه به سوی هدفی والا و رهبری انسان‌ها به مقصود مد نظر تمامی انسان‌ها بوده و هست. از ميان گروه‌هايی که برای تشکيل حکومت برای رسيدن به مقاصد مختلف تلاش و کوشش فراوانی کرده‌اند، انبياء الهی بوده‌اند. ايشان برای اقامه حق و نابودی طواغيت زمان خود سعی در تشکيل حکومت‌های الهی داشته و برخی از ايشان موفق به تشکيل حکومت شدند. برای نمونه مواردی را که قرآن به آن‌ها اشاره داشته است را مرور مي‌کنيم:

- در مورد حکومت دینی حضرت داود (عليه السلام) می‌فرماید: «وَشَدَدْنَا مُلْکَهُ وَآتَیْنَاهُ الْحِکْمَةَ وَفَصْلَ الْخِطَابِ.[سوره ص/20] و حکومت او را استحکام بخشیدیم و (هم) دانش به او دادیم و (هم) داوری عادلانه.» «یَا دَاوُدُ إِنَّا جَعَلْنَاکَ خَلِیفَةً فِی الأرْضِ فَاحْکُمْ بَیْنَ النَّاسِ بِالْحَقِّ وَلا تَتَّبِعِ الْهَوَی فَیُضِلَّکَ عَنْ سَبِیلِ اللَّهِ... [سوره ص/26] ای داود ما تو را خلیفه (نماینده خود) در زمین قرار دادیم پس در میان مردم به حق حکومت و داوری کن و از هوای نفس پیروی نکن که تو را از راه حق منحرف سازد...». آیت الله مکارم شیرازی در «پیام قرآن» می نویسد: «درست است که حکم کردن در بسیاری از آیات قرآن به معنای قضاوت و داوری آمده، اما با توجه به اینکه در آغاز آیه سخن از خلافت در روی زمین است، روشن می‌شود که هر گونه حاکمیت به عدل، در مفهوم جامع آیه درج است. از این گذشته قضاوت نیز یکی از شئون حکومت است».[1]

- درباره حکومت دینی حضرت سلیمان می‌فرماید: «ارْجِعْ إِلَیْهِمْ فَلَنَأْتِیَنَّهُمْ بِجُنُودٍ لا قِبَلَ لَهُمْ بِهَا وَلَنُخْرِجَنَّهُمْ مِنْهَا أَذِلَّةً وَهُمْ صَاغِرُونَ.[سوره نمل/37] به سوی آنان باز گرد (و اعلام کن) با لشگریانی به سراغ آنان می‌آییم که قدرت مقابله با آن را نداشته باشند و آنان را از سرزمین با ذلت بیرون می‌رانیم.» از این آیه استفاده می‌شود که حضرت سلیمان وقتی شرایط را برای تشکیل حکومت مناسب می‌بیند برای تحقق آن با قدرت تمام اقدام می‌نماید. امام خمینی(ره) دراین‌باره می‌نویسد: «اما حکومت حق برای نفع مستضعفان و جلوگیری از ظلم و جور و اقامه عدالت اجتماعی همان است، که مثل سلیمان بن داود و پیامبر عظیم الشأن اسلام و اوصیای بزرگوارش برای آن کوشش می‌کردند...».[2]

- در مورد حکومت دینی حضرت یوسف(عليه السلام) می‌فرماید: «قَالَ اجْعَلْنِی عَلَی خَزَائِنِ الأرْضِ إِنِّی حَفِیظٌ عَلِیمٌ.[سوره يوسف/55] گفت مرا سرپرست خزائن سرزمین [مصر] قرارده که نگهدارنده و آگاهم.» یعنی حضرت یوسف در پست وزارت دارایی توانسته بود بعضی از مناصب حکومتی را بر عهده بگیرد و در راه تحقق نظریه حکومت دینی گام بردارد. به عبارت دیگر در شرایطی که جامعه نیازمند شخص حفیظ و علیم برای تصدی امور مالی کشور است و حاکم وقت نیز از چنین شخصی دعوت به همکاری می‌نماید، در این شرایط زمینه برای احراز این مسئولیت مهم به عنوان بخشی از وظایف حکومت آماده شده و حضرت یوسف به عنوان شخص امین و حفیظ نیز برای تحقق بخشی از نظریه حکومت دینی، در پست وزارت دارایی قرار می‌گیرد و این عملکرد حضرت یوسف به دلالت التزامی می‌رساند که هرگاه برای انبیا زمینه تحقق نظریة حکومت دینی فراهم می‌شد در پذیرش آن درنگ نمی‌کردند.

از مجموع آیـات قرآنی استفـاده می‌شود که همواره نظریه حکومت دینی حداقل توسط عده‌ای از انبیا با توجه به اهداف رسالتشان به طورمستقیم یا غیرمستقیم مطرح بوده است و تعداد قابل توجهی از آنان برای تحقق آن با توجه به شرایط زمان و مکان تلاش می‌نمودند؛ زیرا لازمه تحقق اهداف انبیا، در اختیار داشتن حکومت دینی بود. نمونه کامل حکومت دینی در زمان پیامبر اسلام (صلی الله عليه و آله) در شهر مدینه تحقق یافت؛ زیرا ایشان پس از هجرت از مکه به مدینه ضمن تبیین مبانی نظری حکومت دینی برای تحقق آن به کارهای زیر اقدام نمود:
- با قبایل مختلف مانند یهود و غیره که در منطقه مدینه زندگی می‌کردند عقد و پیمان بستند.[3]
- به تجهیز لشگر و جنگ های متعدد اعم از سریه و غزوه اقدام نمودند.[4]
- بعد از تحکیم حکومت خود در مدینه دعوت خود را متوجه خارج از جزیرةالعرب نموده و برای ملوک و امرای مختلف، نامه نوشته و آنان را به اسلام دعوت کردند.[5]
- سفیر و نماینده سیاسی به کشورهای دیگر فرستادند.[6]
- قضات و حکام را نصب کرده، و برای آنان برنامه حکومتی صادر نمودند.

اين‌ها همه نمونه‌هايی از تشکيل حکومت توسط انبياء الهی بود و تاکيد انبياء بر سياست کردن امور مسلمين و عموم جامعه است. حال چه شده است عده‌ای همانند صوفيه که ادعا دارند وارث انبياء در امور دينی مردم هستند، وقتی به مساله سياست می‌رسند، اصل آن را انکار کرده و آن را وظيفه خود نمی‌دانند؟ مگر انبياء برای دين مردم مبعوث نشدند؟ در اين رابطه قطب فعلی دراويش بيچاره می‌گويد: «درویشی اصلاً مکتب صلح است و ما می‌گو‌ییم در سیاست دخالت نمی‌کنیم، یعنی اهل صلح هستیم.»[7] بنابراين قول هر کس در سياست دخالت کند اهل صلح نيست؟!

سوالی از جناب قطب: آقای قطب! اگر سياست از نظر جناب عالی بد است و شما اهل صلح هستيد؛ چرا اقطاب سلف شما مستقيماً در سياست دخالت کرده، حتی منصب‌دار حکومت شاهان قاجار بودند؟ بايد بدانيد که برخی از بزرگان صوفيه جذب دستگاه حکومت شدند و حتی به مقام نايب الصدری رسيدند. در اين باره معصوم‌عليشاه شيرازی می‌گويد: «محمد شاه قاجار منصب نایب الصدری را به جناب رحمت‌علیشاه تفویض کرد».[8] صوفيه در زمان نايب الصدری رحمت‌عليشاه تا توانستند از اين ابزار برای گسترش عقيده فاسد [9] خود بهره بردند.

در پايان برای ما مشخص نشد در تعاليم اصلي صوفيه امر به ورود در سياست حسن است يا قبيح؟ از اقطاب قبلي نايب الصدر مي‌شوند و مستقيما ورود در سياست مي‌کنند، قطب فعلي فرقه که خود در گذشته ملی مذهبی بوده، اکنون سياست را انکار می‌کنند! آيا اين نحوه دم زدن از سياست مخالفت با سيره صريح و آشکار پيامبر اسلام (صلی الله عليه و آله) و حتی نياکان صوفيه نيست؟ در اين زمينه چه کسی اشتباه عمل می‌کند؟ اقطاب قبلی يا قطب فعلی؟

پی‌نوشت:

[1]. مکارم شیرازی، پیام قرآن، اسلاميه، ج10، ص 37
[2]. امام خمینی، سروش ملکوتی: وصیت‌نامه سیاسی الهی حضرت امام خمینی(قدس سره)، نشر حضور، 1389، ص26
[3]. سیره ابن هشام، ج1، ص504؛ بحارالا نوار، ج19، ص110
[4]. ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، ج2، چاپ بیروت، ص206؛ مغازی، ج1، ص14؛ سیره ابن هشام، ج3، ص105
[5]. الاحمدی، علی بن حسینعلی، مکاتیب الرسول، الطبقات الکبری، ج1، ص258؛ الکامل فی التاریخ، ج2، ص95
[6]. ابن هشام، السیرة النبویه، ج 1 ، 467
[7]. گفتگو با قطب دراويش گنابادي، سايت رسمي صوفيه گناباديه،  شنبه، 30 بهمن 1389
[8].شيرازي محمدمعصوم (معصوم‌عليشاه)، طرائق الحقائق، انتشارات سنايي، 1382، ج 3، ص 391
[9].اشاره به حديث امام صادق(علیه السلام) در پاسخ سؤال شخصی در مورد ابوهاشم کوفی که فرمودند: «انه کان فاسد العقیدة جدا. هو الذی ابتدع مذهبا یقال له التصوف و جعله مفرا لعقیدته الخبیثة»[اثنی عشریه، شیخ حر عاملی، ص 22].

تولیدی

افزودن نظر جدید

CAPTCHA
لطفا به این سوال امنیتی پاسخ دهید.
Fill in the blank.