حضرت مهدی (علیه السّلام) از نسل کیست؟
پایگاه جامع فرق، ادیان و مذاهب_ برخی قائلند که حضرت مهدی (علیه السّلام) از فرزندان عباس، عموی پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) است. آیا این عقیده، صحت دارد؟ برای بررسی صحت این ادعا، میبایست روایاتی را که در اینباره مورد استناد قرار گرفتهاند، بررسی کرد.
- در بعضی از کتابهای اهلسنت روایتی به رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) نسبت داده شده است با این مضمون: «المهدی من ولد عباس عمی».[1] اما درباره این روایت چند نکته وجود دارد:
اولاً جلال الدین سیوطی در کتاب الجامع الصغیر این حدیث را نقل کرده و آن را ضعیف شمرده است. مناوی در کتاب فیض القدیر (شرح کتاب الجامع الصغیر) وجه ضعف روایت را چنین عنوان کرده است: «قال ابن الجوزی فیه محمد بن الولید المقری، قال ابن عدی، یضع الحدیث و یصله و یسریق و یقلّب الأسانید و المتون و قال ابن ابی معشر هو کذّاب و قال السمهودی ما قبله و ما بعده اصح منه و امّا هذا ففیه محمّد بن الولید وضّاع».[2] نتیجه اینکه در سند این حدیث، محمد بن ولید واقع شده که او را با اوصاف «وضّاع» و «کذّاب» معرفی کردهاند. بنابراین روایت از جهت سند ضعیف است. ثانیاً در صورت چشمپوشی از ضعف سند، این روایت، با سایر روایاتی که تصریح دارند مهدی (علیه السّلام) از اولاد فاطمه (علیها السّلام) است، منافات دارد؛ چرا که این روایت، متواتر و صحیح هستند. ثالثاً بر فرض قبول این روایت، میتوان آن را با روایات زیادی که مهدی (علیه السّلام) را از نسل حضرت زهرا (علیه السّلام) معرفی میکنند، جمع کرد؛ به این معنی که مهدی منتظر (علیه السّلام) از نسل پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) است و در عین حال، نسب او به عباس نیز میرسد. رابعاً از آنجا که عقیده مهدویت در میان مردم شهرت داشته است، حکّام و سلاطین از این مسأله سوءاستفاده میکردند تا بتوانند خود یا نزدیکان خود را همان منجی موعود جا بزنند. بنابراین، این احتمال وجود دارد که روایت مذکور به نفع مهدی عباسی که اسم او محمد بود و پدرش، منصور، او را ملقّب به مهدی کرد، جعل شده باشد؛ همانگونه که در روایتی، «رایات الأسود» که از علائم ظهور حضرت مهدی (علیه السّلام) است بر سپاه ابومسلم خراسانی تطبیق داده شده است و به نظر ابن حجر، هر دوی این روایات ضعیف هستند.[3] خامساً بر فرض صحت، این روایت، سخنی از رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) پیرامون خلیفهای از خلفای بنیعباس خواهد بود و ربطی به مهدی منتظر (علیه السّلام) ندارد؛ چنانکه مناوی در فیض القدیر این احتمال را مطرح کرده است.[4]
- روایت دوم در مفاد این شبهه، وضوح بیشتری دارد. خطیب بغدادی نقل کرده که پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) به عموی خود، عباس، فرمودند: «یا عمّ النّبی، إنّ الله ابتدء بی الاسلام و سیختمه بغلام من ولدک و هو الذّی یتقدم لعیسی بن مریم؛[5] ای عموی پیامبر! خداوند متعال، اسلام را توسط من آغاز کرد و بزودی آن را به وسیلۀ جوانی از فرزندان تو به کمال میرساند و او همان کسی است که عیسی (علیه السّلام) پشت سر او به نماز خواهد ایستاد». این حدیث هم مانند حدیث گذشته، از نظر سند ضعیف است؛ زیرا در سند آن محمد بن خالد وارد شده است. ذهبی، او را آفت روایت دانسته و از اینکه خطیب بغدادی از او روایتی را نقل نموده، اظهار تعجب کرده است: «رواه عنه محمد بن مخلد العطار فهو آفته و العجب عن الخطیب ذکره فی تاریخه و لم یضعفه».[6]
نتیجه اینکه عقیده جمهور علمای شیعه و سنی بر این است که حضرت مهدی (علیه السّلام) از نسل پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) است[7] و این احادیث نمیتواند در مقابل احادیث بسیار و متواتری که این عقیده را ثابت میکند، تاب معارضه داشته باشد.[8]
- همچنین برخی از اهلسنت قائلاند که حضرت مهدی از نسل امام حسن (علیه السّلام) است؛ آیا این موضوع صحت دارد؟
به نظر میرسد مهمترین روایتی که در اینباره مطرح میشود، روایتی است که ابوداود در سنن خود آورده و سند و متن آن، چنین است: «حدثت عن هارون بن المغیرة قال: أخبرنا عمرو بن أبی قیس شعیب بن خالد عن أبی اسحاق قال: قال علیّ: و نظر الی ابنه الحسن فقال: ان ابنی هذا سیّد کما سمّاه النبی (صلی الله علیه و آله و سلم) و سیخرج من صلبه رجل یسمّی باسم نبیکم یشبهه فی الخلق و لا یشبهه فی الخلق ثم ذکر قصّة یملأ الارض عدلا».[9] تا جایی که بررسی شده، این روایت، اگر نگوییم تنها روایت مهمترین روایتی است که برخی آن را دستاویزی برای اشکال به مکتب امامیه قرار دادهاند تا اثبات کنند نظر شیعیان در مورد اینکه امام منتظر از نسل امام حسین (علیه السّلام) است، باطل میباشد؛ چنانکه این مطلب از نوشته ابن تیمیه[10] و ابی الطیب محمد عظیم آبادی[11] در شرح این حدیث مشهود است. امام این ادعا ناتمام و ضعیف است؛ به سه دلیل:
اولاً سند این روایت در ابتدا و انتها دچار مشکل است. آغاز سند روایت به صیغه مجهول آمده (حدثت) که نشان میدهد بین صاحب کتاب یعنی ابوداود و هارون بین مغیره، فرد یا افرادی بودهاند که برای ما معلوم نیست؛ زیرا معنای این کلمه این است که «برای من روایت شد از هارون» امام اینکه چه کسی از هارون برای ابوداود حدیث کرده، معلوم نیست؛ پس روایت مرسله است. علاوه بر این در انتهای این روایت هم به این مشکل برخورد میکنیم که حدیث منقطع است؛ چرا که ابواسحاق اگرچه امیرالمؤمنین (علیه السّلام) را درک کرده، ولی به اعتراف علمای اهلسنت ثابت شده که روایتی را از آن حضرت نقل کرده باشد: «قال المنذری: هذا منقطع، ابواسحاق السبیعی رأی علیا رؤیة... و قال الذهبی، و امّا ابواسحاق السبیعی فروایته عن علیّ منقطعة».[12]
ثانیاً در فرض چشمپوشی از اشکالات سندی، نمیتوان ادعا کرد که متن این روایت گویای آن است که مهدی منتظر (علیه السّلام) از فرزندان پسر امام حسن مجتبی (علیه السّلام) است و از طرف پدر به آن امام میرسد؛ بلکه در روایت تنها این نکته آمده که آن حضرت از نسل امام مجتبی (علیه السّلام) است و میتواند از فرزندان پسر و دختر آن امام باشد. در نتیجه، روایت از این جهت مجمل است و منافاتی با عقیده شیعه امامیه ندارد.
ثالثاً محمد جزری شافعی در کتاب اسمی المناقب همین روایت را با سند خود به ابوداود متصل، و تمامی راویان بعد از او را تا علی بن ابی طالب (علیه السّلام) ذکر میکند. او در پایان حدیث اضافه کرده که ابوداود این حدیث را بدین صورت روایت کرده است: «هکذا رواه ابوداود فی سننه و سکت علیه».[13] با توجه به گزارش این کتاب، به نظر میرسد که آنچه در چاپهای فعلی سنن ابوداود موجود است، بینصیب از تحریف نبوده و تعصب جاهلانه عدهای بر ضعف کتابهای اهلسنت میافزاید که این خود نیازمند حرکتی از سوی محققان اهلسنت است.
پینوشت:
[1]. فیض القدیر، مناوی شافعی، دارالمعرفة، بیروت، ج 6، ص 278، رقم 9242.
[2]. فیض القدیر، مناوی شافعی، دارالمعرفة، بیروت، ج 6، ص 278، رقم 9242.
[3]. الصواعق المحرقه، ابن حجر هیتمی، دار الکتب العلمیة، بیروت، ص 251 ـ 253.
[4]. فیض القدیر، مناوی شافعی، دارالمعرفة، بیروت، ج 6، ص 278، رقم 9242.
[5]. تاریخ بغداد، خطیب بغدادی، دار الفکر، بیروت، ج 3، ص 324.
[6]. میزان الاعتدال، ذهبی، دارالفکر، بیروت، ج 1، ص 223.
[7]. مهدویت و دانشمندان عامه، موسسه آموزشی و پژوهشی بیان معرفت، مشهد، ص 67.
[8]. مهدویت و دانشمندان عامه، موسسه آموزشی و پژوهشی بیان معرفت، مشهد، ص 67.
[9]. سنن ابوداود، ابوداود، دار الجنان، بیروت، ج 2، ص 511.
[10]. منهاج السنة، ابن تیمیه، جامعة محمد بن سعود، عربستان، ج 4، ص 211.
[11]. عون المعبود، ابو طیب محمد عظیم آبادی، دار الکتب العلمیه، بیروت، ج 11، ص 256.
[12]. عون المعبود، ابو طیب محمد عظیم آبادی، دار الکتب العلمیه، بیروت، ج 11، ص 257.
[13]. أسمی المطالب فی تهذیب أسنی المطالب، محمد جزری شافعی، تحقیق الشیخ محمد باقر المحمودی، ص 168، ح 61.
افزودن نظر جدید