پاردوکس صوفیه درباره اعتقاد به دخالت در امورات سیاسی
حجتالاسلام رحیم بیرانوند متصوفه مدعی دخالت نکردن در امور سیاسی هستند؛ آیا این ادعای آنها در منظر اسلام و بزرگان دین مورد تایید قرار میگیرد یا خیر؟
عبدالرحیم بیرانوند: همانطوریکه فرمودید متصوفه، صوفیه یا دراویش ادعا میکنند که در امور سیاسی دخالت نمیکنند و در مکتوبات خود بعنوان یک اعتقاد به آن اذعان داشتهاند. برای مثال عنوان یکی از سرفصلهای رسالهٔ رفع شبهات از آقای رضا علیشاه، قطب فرقهٔ نعمت اللهی اینست که: علت عدم دخالت فقرا (صوفیه) در سیاست چیست؟ ایشان معتقد است که بزرگان سلسله یعنی اقطاب فرقههای صوفی، خود را از دخالت در مسائل اجتماعی که سیاست نیز از جملهٔ این امور است، دور نگه میداشتند و معتقدند که این دستور ملا سلطان موسس فرقهٔ صوفیه گنابادیه بوده و این امر (سیاست) در قلمرو شریعت است و باید از مرجع تقلید دستور گرفت.
در کتاب پند صالح، یکی از پر تیراژترین کتابهای فرقهٔ صوفیه از محمد حسن علیشاه از اقطاب این فرقه نیز به این قضیه اشاره شده است. ایشان در قالب نصیحت و یک دستور کلی به دراویش متصوفه نوشتهاند: «بکار خود پرداخته و در سیاست دخالت نکنید که مبادا آلت دست و بهانهٔ اجرای مقاصد دیگران گردید.»
در کتاب رفع شبهات در ص۱۳۵ از قول سلطان حسین تابنده آمده است: سیاست مصطلح امروز که لازمهٔ آن دروغ، تفنین، نقض، ظلم، آزار و اذیت باشد باید از آن دوری کرد. همانطوریکه مستحضر هستید ایشان به نحوی فقرا را به دخالت نکردن در امور سیاسی دستور میدهند و سیاست مصطلح را دروغ و دغل میپندارند.
سلطان حسین تابنده در کتابی تحت عنوان «یادداشتهایی از سفر به ممالک اسلامی» انتشارات حقیقت، که در واقع ماحصل سفر ایشان به سرزمینهای اسلامی بوده، در ص ۲۱۲ در گفتوگویی که با یکی از اقطاب و بزرگان صوفی مصر به اسم سیدالبکری که رئیس صوفی اهل سنت و عهده دار امور سیاسی، اجتماعی، مذهبی و طریقتی صوفیان مصر بوده، عقاید خود را اینچنین بیان میدارد: «به او گفتم ولی بزرگان ما (صوفیه) در امور سیاسی دخالت نمیکنند و اصلا وارد سیاست نمیشوند حتی در انتخابات نیز دخالت نمیکنند و تشکیلات ظاهری اداری هم ندارند و فقط اجتماعات آنها مذهبی است.»
شخصی به اسم هبت اله جذبی که از نویسندگان این فرقه بوده و دارای پسوند طریقتی (ثابت علی) میباشد در کتابی تحت عنوان «رسالهٔ باب ولایت و راه هدایت» از انتشارات حقیقت، چاپ زمستان ۸۱ مینویسد: «پیروان این فرقه اجازه ندارند در سیاست دخالت کنند٫ (البته مشاغل دولتی جزو کسب و کار است) یا در احزاب و دستجات حزبی وارد گردند و در مجالس خودی هم هیچ گونه مذاکرات سیاسی نباید بشود؛ بلکه در ان مجامع از امور مادی و دنیوی هم صحبت نشود و فقط از مباحث ذکر و یاد خدا صحبت به میان آید.»
قطب سابق این فرقه شخصی به اسم علی تابنده (محبوب علیشاه) نیز در کتابی با عنوان خورشید تابنده در ص ۱۵۸ مینویسد: «اصولا طریقهٔ فقر و درویشی ماهیتاً ربطی به سیاست ندارد و وظیفهٔ محولهاش اصلاح نفس و تهذیب باطن است و لذا نباید آنرا در زمرهٔ احزاب و گروههای سیاسی وارد کرد.»
قطب فعلی این فرقه، نور علی تابنده نیز همین تاکیدات را دارد و در کتابچه مکاتیب عرفانی شماره شانزدهم در ص ۲۰ آورده است: «در مورد دخالت در سیاست از من سوال کردند و در اعلامیهای که به تاریخ ۷ رمضان ۱۴۱۷ نوشته شده و همچنین در نامههای بعدی هم گفته شده که درویش در سیاست دخالت نمیکند و نظر ندارد» و بعد ایشان ادامه میدهد که: «از من راجع به مسائل سیاسی و اجتماعی سوال نکنید چون من راجع به مسائل طریقتی نظر میدهم». در واقع این مباحثی که حقیر مطرح کردم بخشی از اسنادی است که در کتابهای اقطاب و شیوخ صوفیه نسبت به دخالت نکردن در مسائل سیاسی، ثبت و ضبط شده است.
بنابراین اینها مدعی هستند که ما درویش و صوفی هستیم و صوفی باید به دنبال تهذیب نفس و ریاضت باشد و در مسائل سیاسی دخالت نکند اما همانطوریکه شما سوال فرمودید؛ یک بخش اینست که ما این اعتقاد را مورد نقد و واکاوی قرار دهیم که آیا این ادعا مورد تایید اسلام هست یا خیر؟
همانطوریکه مستحضر هستید راه و روش انبیاء الهی و پیامبر بزرگ اسلام و ائمهٔ اطهار علیهم السلام این بوده که هر جا لازم و ضروری میدیدند در سیاست دخالت میکردند، حال چگونه فرقهای که ادعای پیروی از آن بزرگواران را دارند، مخصوصاً این فرقه (صوفی گنابادی) که مدعی هستند مسلمان و شیعهٔ امیرالمومنین علیه السلام هستند، در این مورد نه تنها از مولای خود تبعیت نمیکنند بلکه طرفداران و پیروان خود را از این وظیفهٔ شرعی منع میکنند!! قرآن کریم پر است از داستانهایی راجع به دخالت پیامبران در امور سیاسی و اجتماعی و درافتادن آنها با حکام ظلم و جور، همانگونه که حضرت ابراهیم در مقابل نمرود قرار گرفتند؛ ایشان هم میتوانستند در گوشهای نشسته و به عبادت پرداخته و به پیروان خود نیز چنین امر کنند! یا حضرت موسی در مقابل فرعون زمان خود، حضرت نوح و حضرت طالوت که علیه جالوت برخاست. اهل بیت علیهم السلام نیز همین رویه را داشتهاند، بطوریکه در زیارت جامعهٔ کبیره از قول امام هادی علیه السلام در وصف اهل بیت علیهم السلام آمده است: «وساسة العباد٫ اینها سیاستمدارانی متعبد بودند» یعنی جمع بین سیاست و عبادت و بندگی خدا، پس انسان هم میتواند عبادت فردی خود را داشته باشد و هم روحیهٔ بندگی خدا را به سطح اجتماع بکشاند؛ زیرا ما معتقدیم که عبادت سطوحی دارد: یک سطح ان فردی و دیگری عبادت و پرستش اجتماعی است. پس انسان نباید فقط گلیم خود را از آب بکشد و نسبت به بقیه بیتفاوت باشد بلکه وظیفه دارد اطرافیان و جامعه را نیز هدایت کند. بسیاری از دستورات اسلام به دخالت در مسائل سیاسی مربوط میشود مثل جهاد و سطحی از امر به معروف و نهی از منکر در مورد حکام ظلم و جور. حضرت علی علیه السلام میفرماید «کونا لظالم خصما و للمظلوم عونا: دشمن ظالم و یاور مظلوم باشید». إنی سلم لمن سالمکم و حرب لمن حاربکم٫ دوستی با دوستان خدا و نه تنها دشمنی بلکه جنگیدن با دشمنان خدا چگونه اتفاق میافتد؟ یعنی وقتی انسان میبیند که دین خدا توسط دشمنان از بین میرود به تکلیف میرسد که با دشمنان دین خدا بجنگد؛ مانند حرکتی که امام حسین علیه السلام انجام دادند. همچنین امام صادق علیه السلام در روایتی میفرمایند: «العالم بزمانه لا تهجم علیه لوابس» کسیکه آگاه به زمانش یعنی آگاه به مسائل سیاسی و اجتماعی باشد شبهات به او هجوم نمیآورد و در هنگام تصمیم گیری درست تصمیم میگیرد. مومن همیشه نسبت به مسائل دینی، سیاسی و اجتماعی به تصمیم گیری نیاز دارد. شما تاریخ علماء را که مطاله میکنید٫ میبینید افرادی مثل میرزای شیرازی در قضیهٔ تنباکو٫ آیت اله مدرس و کاشانی و دیگران هرجا که احساس میکردند که باید از اسلام در مسائل سیاسی دفاع کنند٫ حضور پیدا میکردند و بلاخره جملهٔ معروف شهید مدرس که میفرماید: «سیاست ما عین دیانت و دیانت ما عین سیاست است٫ اهمیت این مطلب را روشن میسازد. پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله پس از هجرت به مدینه در آنجا حکومت اسلامی تشکیل دادند. حضرت علی علیه السلام نیز در مدت چهار سال و چند ماه حاکم٫ زعیم و رهبر جامعهٔ اسلامی بودند و مملکت داری میکردند٫ استاندار٫ فرماندار و فرماندهٔ لشگر عزل و نصب میکردند٫ به جهاد امر مینمودند٫ حکومت داری و قضاوت میکردند؛ یعنی رهبری دینی و سیاسی جامعه را بر عهده داشتند. پس سیره عملی پیامبر و حضرت علی علیه السلام بهترین گواه این مطلب است و لذا این ادعای دراویش و اقطاب فرقهٔ صوفیه نه تنها مورد تأیید اسلام نیست بلکه در تعارض با دستورات اسلام و مردود است.
با این حال ما مشاهده میکنیم که صوفیه در مسائل سیاسی دخالتهایی دارند و اتفاقا غالبا در نقطهٔ مقابل نظام اسلامی و ملت انقلابی ایران اسلامی موضع گیری میکنند! صوفیه این دخالتهای سیاسی و موضع گیریها را با گفتههایشان چگونه جمع میکنند؟
بله از طرفی اگر ما اعتقاد این فرقه را مورد بررسی قرار دهیم و بگوییم: سلمنا٫ شما نباید دخالت کنید اما میبینیم عکس ادعاهایی که در نوشتههای خود مطرح کردهاند در امور سیاسی دخالت میکنند٫ باید عرض کنم که امروزه این فرقه بیشتر به یک محفل سیاسی برای دراویش تبدیل شده است و واقعیت این است که تصوف دیگر آن کار کرد مذهبی و شاید عرفانی که از آن دم میزنند و مدعی آن بودند را ندارد و بلکه کارکردی سیاسی پیدا کرده است و بزرگان و گردانندگان این فرقه در گفتار و رفتارشان دوچار یک پارادوکس و تناقض آشکار شدهاند، برای مثال از یک طرف بزرگان این فرقه امثال سید هبت اله جذبی میگوید:» پیروان این سلسله اجازه ندارند در سیاست دخالت کنند؛ یا در احزاب و دستجات حزبی و سیاسی وارد شوند٫ از طرف دیگر آقای نورعلی تابنده! قطب فعلی فرقه٫ خود از اعضای حزب ملی مذهبی و همراه با مصدق بوده است!! بنابراین این پرسش هم در بین دراویش فرقه و هم در بین اهل تحقیق مطرح است که گردانندگان این فرقه چه پاسخی برای این گونه تناقضات اعتقادی و ادعایی و رفتاری دارند!؟
البته این دخالت دراویش و متصوفه در مسائل سیاسی خالی از آسیب برای آنان هم نبوده و نیست: اولا˝ به بزرگان این فرقه باید گفت که شما عدهای از مردم بیچاره را به طریقی عوام فریبانه٫ که ما کاری به سیاست نداریم؛ ما میخواهیم شما را به بندگی خدا برسانیم٫ و بنا به قولی با ادبیات گل و بلبلی جذب فرقهٔ خود میکنید٫ ثانیا˝ قدرت تحلیل و تصمیم گیری در مسائل سیاسی را از مریدان خود میگیرید و فقط آنها را دنبال خود کشانده و به ناکجا آباد رهنمون میشوید. صوفی بدبخت که قطبش گفته حق دخالت در مسائل سیاسی را ندارید٫ ولی در پشت پرده خودشان زد و بند سیاسی دارند و موضع گیری سیاسی میکنند که البته آن هم غالبا به اشتباه و در پازل دشمن!! مثلا اگر تاریخ انقلاب اسلامی را در شهرستان گناباد مطالعه کنید، میبینید که در آغاز انقلاب اسلامی مردم به فرمان امام (ره) علیه شاه راهپیمایی میکردند؛ ولی به استنادهای تاریخی، دراویش تا نزدیکیهای پیروزی انقلاب نه تنها در راهپیمایی شرکت نمیکردند بلکه راهپیمایان را نیز تهدید میکردند؛ یا در قضیهٔ انتخابات سال ۸۸ قطب فرقه، آقای نورعلی تابنده که میگوید: «کسی از من در مورد مسائل سیاسی سوال نپرسد»!! با استناد به اسناد موجود، طی بیانیهای از آقای کروبی حمایت کرد و به مریدانش گفت به کروبی رأی دهید، و جالب اینجاست که این بیانیه در روزنامهٔ اعتماد ملی آن روز چاپ شد، حال ما از ایشان سوال میپرسیم، آقای نورعلی تابنده شما خودتان جزء احزاب و دستجات ملی مذهبیها بودهاید و از یک طرف به مریدان خود میگویید وارد احزاب نشوید و در امور سیاسی دخالت نکنید، و از طرفی دیگر در انتخابات ۸۸ بیانیه میدهید که به چه کسی رأی دهید، آیا این تناقض در اعتقاد و عمل شما نیست!!؟؟ اخیرا˝ هم همانطور که مستحضر هستید دراویش به آقای رفسنجانی نامه نوشتند که ما میخواهیم وارد مسائل سیاسی شویم، مصلحت ما را در چه میبینید؟ آقای قطب! اولا شما که مدعی هستید قطب، مصداق اهلبیت در عصر حاضر است یا اینکه میگویید ما اهل دین و عرفانِ به خدا و اهل بیت و فنای فی الله هستیم، مسائل باطنی و معرفتی پیش ماست و بطن هر کاری را از ما بخواهید و بپرسید و چه وچه، با این احوالات سوال ما این ست که این چه عرفا و عرفانیست که نمیتواند مصلحت خود و هم مسلکانش را تشخیص دهد؟
هرچند که دراویش میخواهند با یک حرکت سیاسی توپ را در زمین آقای هاشمی بیندازد، که قطعا یکی از علتهای آن اینست که میخواهند برای خود کسب مشروعیت کنند و فرقهای را که در حال فرو ریختن است، بازسازی کنند!! که در حال حاضر مجال پرداختن به آن نیست. یا باز در این فرقه میبینیم که اشخاصی مثل خانم زارا نورایی و آقای مصطفی آزمایش در آن طرف مرز، در سرویسهای جاسوسی و اطلاع رسانی غرب و در شبکههای فارسی زبان مانند: بیبی سی، صدای امریکا و یا دویچه وله فعالیت میکنند که البته تحلیلهای سیاسی آنها نیز نادرست بوده و دقیقا بر علیه حرکت عظیم ملت ایران و انقلاب شکوهمند اسلامی که در نتیجهٔ خون شهدا و تلاشهای رهبری امام خمینی (ره) به ثمر نشسته و تنها الگوی نظام اسلامی در دنیاست، در آن طرف مرز به آن هجمه وارد میکنند. بنابراین نه اسلام این حرکتها و طرز تفکرات را تأیید میکند و در کمال تأسف نه خودشان انسانهای صادق و راستگویی هستند، همانطوریکه عرض کردم بین حرف و عملشان فاصله بسیار است.
پس در هر صورت معتقدم که باید بیدار و هوشیار بود، مردم دقت کنند که در دام این فرقهها نیفتند، زیرا در این بین مرید بیچارهای که جذب این فرقه شده است ضربه میبیند. در پایان صحبتم را با این اشعار زیبا از جناب حافظ شیرازی درباره صوفیه خاتمه میدهم که:
صوفی نهاد دام و سر حقه باز کرد – بنیاد مکر با فلک حقه باز کرد
مرغ زیرک به در خانقه اکنون نپرد – که نهاده است به هر مجلس وعظی دامی
منبع: مصاحبه تریبون مستضعفین با حجت الاسلام والمسلمین بیرانوند
افزودن نظر جدید