نقش مسیحیت در پیدایش فمینیسم (2)
پایگاه جامع فرق، ادیان و مذاهب_ فمینیسم یا جنبش آزادی زنان در فضایی به وجود آمد که آرمانها و شعارهای خاصی حکمفرما بود. انسان محور همه امور قرار گرفته بود و خدا از صحنه اجتماع حذف شده بود. هدف فمینیسم احقاق حقوق زنان و رهایی از ستمی بود که مدعی بودند به جنس زن شده است. آنها با تکیه بر اندیشههای سکولاریسم و اومانیسم جنبش جدیدی را پیریزی کردند. اما به راستی نقش کلیسا در شکلگیری این جریان چه بود؟ ادامه از قسمت اول...
2- زن و مبانی تمدن مدرن
فمینیسم متأثر از شعارها و آرمانهای دوره مدرنیته است. برخی از تفکرات دوره مدرنیته عبارتاند از:
الف: اومانیسم و سکولاریسم؛ اومانیسم مادر تفکرات عصر مدرنیته است. اومانیسم و سکولاریسم به یکدیگر وابسته هستند. در پیدایش اومانیسم عوامل مختلفی دخیل است اما مهمترین عوامل آن که عبارتاند از برخی از ویژگیهای دین و نظام حاکم کلیسایی مانند سست بودن مبانی عقیدتی و ارزشی مسیحیت، ضرورت تقدم ایمان بر آگاهی و فهم دین، برخی از آموزههای نادرست مسیحی مانند گناهکار ذاتی دانستن انسان و خرید و فروش بهشت و معارضه مسیحیت با علم و عقل و تحمیل نامعقول تعالیم کلیسا بر دستاوردهای علمی و عقلی زمینه را برای رویگردانی از نظام دینی حاکم و رایج آن زمان یعنی مسیحیت و الگو گرفتن از رم و یونان قدیم که به انسان و خرد طلایی او بیشترین اهمیت را میداد. بسیاری از اومانیستها که با مراکز قدرت ارتباط داشتند و دین را مانعی جدی در برابر خواستههای خود میدیدند به منظور یافتن راه حلی برای سالار منشی گروههای پیشین به تبیین عقلانی تحولات سیاسی و تجددگرایی و توجیه عوارض منفی آن و به تعبیر دیویس تونی، توجیه سبعیت مدرنیسم، حمله به دین و ارزشها و قداستهای دینی و نظام کلیسایی را وجهه همت خود قراردادند و به تخریب ذهنیت جامعه نسبت به دین و رجال دینی و ضرورت جدایی دین از سیاست و اجتماع همت گماشتند. دو عامل یاد شده در کنار تلاش کلیسا برای محافظت از خویش، منجر به عقب نشینی دین از صحنه اجتماع و سیاست شد و در راستای این حرکت تفسیر جدید از دین و خدا، پذیرش خدا و نفی دین و تعالیم مسیحی، شکاکیت در دین، تکثرگرایی دینی، تسامح و تساهل نسبت به یک دین ورزشها و قداستهای دینی، پیرایش گری دینی و پذیرش قرائتهای مختلف و تفسیرهای نوین از تعالیم دینی مطرح گردید. انسان این دوران پس از استقلال از تفکرات کلیسا به دنبال جستجوی محوری برای اتکای وجودی خویش، به تواناییهای عقلی و ذهنی خود متوسل شده و این درک جدید به سرعت در ادبیات، هنر و فلسفه تأثیر نهاد. به این ترتیب اومانیسم و پایههای تفکر سکولاریسم در اروپا متولد شدند و سرمنشأ بسیاری از اندیشههای بعدی از جمله آزادی و برابری گردید. همچنین اومانیسم در جنبههای تأکید بر اصالت فردی خویش، ریشه تفکراتی نظیر لیبرالیسم و کاپیتالیسم و در جنبههای اصالت اجتماعی خویش اساس و بنیان تفکراتی نظیر سوسیالیسم و مارکسیسم میباشد. بدین ترتیب اومانیسم همراه با مفاهیم دیگری نظیر تساوی، عدالت، حقوق برابر در تقویت گروهها و جنبشهای خاص از جمله فمینیسم نقش بسیار ایفا کرد.
ب: برابری؛ یکی از آرمانهای عصر مدرنیته، برابری است. بحث برابری یکی از مهمترین بحثهای سیاسی-فلسفی در گفتمان فمینیسم است. برابری یکی از ارکان اساسی تصویب قوانین مدنی در کشورهای اروپایی و آمریکایی است. بر مبنای این تفکر زن به عنوان موجودی انسانی میبایست از همه حقوق طبیعی برخوردار باشد.[21] از محورهای عمده برابری میتوان به برابری در رفاه اجتماعی، برابری در اعمال قدرت سیاسی، در این میان درخواست برای حق رأی زنان بارزترین جلوه مطالبات سیاسی بود که اولین بار در سال 1869 به طور رسمی لایحه اعطای حق رأی زنان توسط جان استوارت میل به پارلمان انگلستان تقدیم گردید.[22] محور دیگر برابری خواهی عرصه اقتصادی و مسئله کار دستمزدی است. مسئله نابرابر زنان و مردان از نظر سطح دست مزد و لزوم اصلاحات حقوقی که این نابرابری را مرتفع سازد، از عمدهترین حوزههای فعالیت فمینیستی است.[23]
ج: آزادی و لیبرالیسم؛ یکی دیگر از آرمانهای عصر مدرنیته لیبرالیسم است. لیبرالیسم از ریشه (Liberty) به معنای آزادی گرفته شده است. هابز در مورد آزادی میگوید: «آزادی این است که در برابر هر کاری که انسان طبق قانون طبیعی میخواهد انجام دهد. بدون ضرورت، ممانعتی وجود نداشته باشد».[24] لیبرالیسم فلسفهای است که تمام جوانب زندگی را از نظر اقتصادی، سیاسی و اجتماعی در بر میگیرد. هنگامی که لیبرالیسم اقتصادی میگوید: «مدیریت طرحهای اقتصادی آزاد بر مالکیّت خصوصی استوار است، بازار به عرضه و تقاضا وابسته است، دولت نباید در فعّالیّتهای اقتصادی و اجتماعی دخالت کند به جز وقت ضرورت و آن هم در حد اقل ممکن»،[25] طبیعی است که لیبرالیسم اجتماعی بگوید: «بر اساس معیار زندگی در غرب و به مقداری که قوانین ساخت بشر اجازه داده است، مدیریت آزادیهای فردی و روابط خصوصی با خود فرد است، بدون مقیّد بودن به اخلاق و مقرّرات دینی که به توسّط ادیان آسمانی بیان شده است».[26] طبق نظر لیبرالها، هیچ چیز در این دنیا نمیتواند بهای آزادی فرد قرار بگیرد. فمینیستها طبق این نظر حتی ازدواج را نیز مانع آزادی میدانند. جان استوارت میل معتقد است: «هر زنی که تحت سرپرستی شوهر قرار میگیرد -حتّی اگر به خوبی انجام گیرد- در واقع آزادیاش را به بهای اندکی فروخته و در عوض غذا و مسکن گرفته است، هیچ انسان آزادهای نمیتواند به چنین معاملهای حتّی بیندیشد، چه رسد که آن را بپذیرد، و علاوه بر آن، نمیتوان چنین جامعهای را آزاد نامید».[27]
پینوشتها:
[21]. پاملا ابوت، كلر الاس، جامعه شناسي زنان، ترجمه منیژه نجم عراقی، ص 279.
[22]. حسين بشيريه، جامعه شناسي سياسي، ص 290.
[23]. حميرا مشيرزاده، از جنبش تا نظريههاي اجتماعي، ص 71.
[24]. سيد علي محمودي، نظريه آزادي در فلسفه سياسيهابز و لاك، ص 15.
[25]. نبیل السمالوطی، الدین والتنمیة في علم الاجتماع، ص 15.
[26]. همان.
[27]. جان استوارت میل، بردگی زنان، ترجمه امام عبدالفتاح امام، ص 14 و 15.
افزودن نظر جدید