بر شاخه نشستن و بن بریدن !
پایگاه جامع فرق، ادیان و مذاهب_ مسیحیت کنونی استمراری بر آغازِ خوانشی رواج یافته از آن است (از نیمهی دوم قرن دوم میلادی تا کنون)، که به مسیحیت پولسی مشهور است. پولس و خوانش متفاوت او از مسیحیت، در محورش، مسیحشناسیِ خاص خود را دارد.[1] پولس در جایی میگوید: «زیرا چنانکه بدن یک است و اعضای متعدد دارد و تمامی اعضای بدن اگرچه بسیار است، یکتن میباشد، همچنین مسیح نیز میباشد. زیرا که جمیع ما به یک روح در یک بدن تعمید یافتیم، خواه یهود، خواه یونانی ...»[2]. از نظر پولس ایمان به تجسد، فدیه و بازگشت مسیح، شروط مسیحی بودن است.
از نگاه پولس گناه و نافرمانی آدم به صورت گناه ذاتی تمامی انسانها درآمده و نسل به نسل در نوع بشر منتقل میگردد و از این رو آدمی دچار درد، رنج و مرگ میشود. آگوستین نیز در این باور پیرو پولس است. هانس کونگ مینویسد: «مشرکان بسیاری در دوران باستان نیز معتقد بودند که یک گناه بزرگ منشاء اصلی بیچارگیها در جهان است. اما آگوستین با تاریخی کردن، روانشناختی ساختن و بالاتر از همه، شهوانیدانستن مسئلهی هبوط، این نگرش را برجسته کرد. به نظر او، انسانها از آغاز و به طور عمیق، با گناه آدم تباه و آلوده شدهاند: "در او همه گناه کردهاند" (رومیان 5: 12)».[3] راهبرد جناب پولس برای رفع این آسیب، فیض (نجات) است؛ اما این نجات چگونه میسور و ممکن است؟ آقای پولس پاسخ میدهد: «ایمان». ایمان به مسیح و مسیحیت. تاکید دائم و مکرر پولس بر ایمان در نامههای او مشهود است. او در رسالهاش به تیطُس در همان آغاز میگوید: «پولس، غلام خدا و رسول عیسی مسیح بر حسب ایمان برگزیدگان خدا و معرفت آن راستی که در دینداری است، به امید حیات جاودانی که خدایی که دروغ نمیتواند گفت، از زمانهای ازلی وعدهی آن را داد، اما در زمان معین، کلام خود را ظاهر کرد به موعظهای که بر حسب حکم نجات دهندهی ما خدا به من سپرده شد، تیطس را که فرزند حقیقی من بر حسب ایمان عام است، فیض و رحمت و سلامتی از جانب خدای پدر و نجات دهندهی ما عیسی مسیح خداوند باد».[4]
در اعتقادنامهی رسولان [5] هم آن چه به شدت پررنگ است ایمان است و آن چه به چشم نمیآید عمل! میخوانیم: «من ایمان دارم به خدا، پدر قادر مطلق، خالق آسمانها و زمین، و به عیسی مسیح، یگانه پسر او، خداوند ما، همو که لقاحش را روحالقدس تحققبخشید و از مریم باکره زاده شد؛ در زمان پنطیوس پیلاطس رنج کشید، مصلوب شد، و به خاک سپرده شد [به دوزخ وارد شد]؛ در روز سوم از مردگان برخاست؛ به آسمان صعود کرد و در کنار دست راست خدای پدر قادر مطلق بنشست، از آنجا برای داوری بر زندگان و مردگان بازخواهد گشت، من ایمان دارم به روحالقدس، به کلیسای مقدس جهانی [شراکت قدیسان]، به بخشودگی گناهان، به رستاخیز جسمانی، به حیات جاودانی».[6]
همانگونه که بیان شد پولس نجات بشر را در گرو ایمان میداند. حال بایستی پرسید پس عمل آدمی چه جایگاهی در نجاتش دارد؟ پاسخی که جناب پولس به این سؤال میدهد جالب است. او معتقد است که عمل هیچ نقشی در نجات آدمی ندارد! او برای این مدعای خود به کتاب مقدس استناد میکند و میگوید: «در کتاب آسمانی در این باره اینگونه آمده است: من اراده کردهام که یعقوب را برکت دهم و نه عیسو را. خدا این را پیش از تولد این دو کودک فرمود، یعنی قبل از آنکه آنها عملی خوب یا بد انجام دهند. این امر ثابت میکند که کار خدا طبق تصمیمی بود که از ابتدا گرفته بود. بلی، خدا این تصمیم را بخاطر اعمال آن دو کودک اتخاذ نکرد، بلکه فقط به این علت که چنین اراده کرده بود. پس چه بگوییم؟ آیا خدا از روی بی انصافی عمل میکرد؟ هرگز! او یک بار به موسی فرمود: اگر بخواهم با کسی مهربان باشم، با او مهربان خواهم بود؛ و اگر بخواهم بر کسی رحم کنم، بر او رحم خواهم کرد. بنابراین، برکات خدا به خواهش یا کوشش مردم به آنان عطا نمیشود، بلکه به کسانی عطا میشود که خدای رحیم انتخاب کرده باشد. فرعون، پادشاه مصر، نمونه دیگری از این واقعیت است، خدا به او فرمود که سلطنت مصر را فقط به این دلیل به او بخشیده است تا قدرت عظیم خود را علیه او نشان دهد و تمام دنیا نام عظیم و الهی او را بشنوند».[7]
پولس برای این مدعای خود علاوه بر استناد به کتاب مقدس، چنین استدلال میکند که: «اما حقیقت امر این است که هرگاه بکوشیم نجات و سعادت الهی را از راه انجام احکام شریعت بدست آوریم، همیشه نتیجهاش این میشود که مورد خشم و غضب خدا قرار میگیریم؛ زیرا هیچگاه موفق نمیشویم آن احکام را کاملا رعایت کنیم. ما تنها زمانی میتوانیم قانون شکنی نکنیم که اصلا قانونی وجود نداشته باشد. پس نتیجه میگیریم که خدا برکات خود را از راه ایمان به ما عطا میکند، همچون یک هدیه. حال، چه مراسم مذهبی را رعایت کنیم و چه نکنیم، اگر ایمانی مانند ایمان ابراهیم داشته باشیم، بی شک آن برکات نصیب ما نیز خواهد شد، چون از لحاظ ایمان، ابراهیم پدر همگی ماست».[8]
اشکالات خوانش استنادی و استدلال عقلانی جناب پولس بیش از این است، اما از باب نمونه یک اشکال جدی –به گمانم- در کار استدلال پولس، در اصطلاح، «خود شکن» بودن آن است. توضیح آنکه جناب پولس شریعت (عمل) را از میدان خارج میکند تا نجات را داخل گرداند. وجه تعلیل وی برای این کار هم ناتوانی بشر در عملِ کامل است. او معتقد است به هیچ روی انسان را یارای قانون مداری نیست. پولس با پاک کردن صورت مسئله به حل آن پرداخته است! که این امر عقلا و منطقاً و حتی عرفاً قبیح و نا پذیرفتنی است. او میگوید: «ما تنها زمانی میتوانیم قانون شکنی نکنیم که اصلا قانونی وجود نداشته باشد» و این به گمانم عین حذف مسئله به جای حل آن است.
این از سویی و از سوی دیگر و در حقیقت «خودشکن» بودن استدلال پولس در این که اگر به باور جناب پولس، آدمی –به لحاظ روانشناختی و یا... که وی باید توضیح دهد- قانون گریز است، این حکم کلی و مطلق بایستی باشد؛ یعنی برای همهی انسانها و در همهی موارد چنین است. حال آیا این گزارهی وی «اگر ایمانی مانند ایمان ابراهیم داشته باشیم، بیشک آن برکات نصیب ما نیز خواهد شد» که به فیدئیسم (ایمان گرایی پولسی) تعبیر میکنم، نوعی قانون نیست؟! اصلاً کار ویژهی آقای پولس مگر جز قانون ساختن ایمان برای نیل به نجات است؟! دغدغهی او در نامهها و رسالههایش به مردم بلاد (رومیان، قرنتیان، غلاطیان، افسسیان، فیلیپیان، کولسیان و ...) چیست؟ اصرار و پافشاری خاص او بر حذف شریعت و عمل چطور؟ راستی این تلاش وی در حذف قانون خود یک قانون نیست؟! کار آقای پولس آدمی را به یاد آن ضربالمثل فارسی «بر شاخه نشستن و بن بریدن» میاندازد!
نتیجه آنکه تلاش ویژهی آقای پولس در کتاب مقدس در راستای طرح راهبردیاش (ایمان گرایی) و حذف عمل، با آنچه باز خود او و در کتاب مقدس به عنوان دلیل آورده در تناقض و خودشکنی است.
پینوشت:
[1]. به گفتهی پولس: «انسان قبل از گناه و سقوط رابطهای خاص و ویژه با خدا داشت. او فرزند خدا و عضوی از خانوادهی خدا بود. با گناهِ آدم، او و نسلش این مقام را از دست دادند و به صورت عبد و غلام درآمدند. اما این جایگاه واقعی انسان نبود. این حالت و وضعیتِ انسانِ سقوط کرده بود؛ اما برنامهی خدا این بود که او به وضعیت اولیه خود، که نوعی خداگونگی بود، برگردد. [انسان] باید خدا را ببیند و از آن الگوگیری کند. او باید از موجودی الگو برداری کند که هم خدا و هم انسان باشد. به همین جهت خدا باید به صورت انسان در میآمد و جسم میگرفت. وظیفهی انسانها این است که شبیه مسیح یا پسر خدا شوند». کلیک کنید.
[2]. قرنتیان 12: 12.
[3]. کونگ، هانس، متفکران بزرگ مسیحی، گروه مترجمان، انتشارات دانشگاه ادیان و مذاهب، قم، 1390. ص 106.
[4]. رسالهی پولس رسول به تیطس 1: 1-5.
[5]. «اعتقادنامهی رسولان شاید معروف ترین شکل اعتقادنامه است که در کلیسای غرب شناخته شده است. این اعتقادنامه دارای سه بخش اصلی دربارهی خدا، عیسی مسیح و روحالقدس است ... ریشههای آن در شهادتهای ایمانی بود که از کسانی که خواستار تعمید بودند، طلب میشد ... به نظر میرسد از قرن هشتم نهایی شد» (مک گراث، آلیستر، درس نامهی الهیات (بخش دوم)، ترجمهی محمدرضا بیات ... [و دیگران]، قم، انتشارات دانشگاه ادیان و مذاهب، ۱۳۹۲، ج 1 ص 62).
[6]. همان، ص 63.
[7]. رومیان 9: 11- 17، ترجمهی تفسیری با استفاده از نرمافزار مژده.
[8]. رومیان 4: 15-16.
افزودن نظر جدید