آیا تجسم عیسوی همان تجلی عرفانی است؟

  • 1393/08/02 - 00:57
جهان مسیحیت پولسی قائل به تجسم است. می‌گویند مفهوم تجسم همان مفهوم تجلی است! در این نوشتار به کمک خدای دانا نشان داده خواهد شد که این ادعا یک گونه مغالطه است و قیاس تجسمِ مسیحی به تجلیِ عرفانی، قیاسی نادرست و مع الفارق است. اما به‌راستی تجلی همان تجسم است؟...

پایگاه جامع فرق، ادیان و مذاهب_ یکی از مفاهیم بنیادین و راهبردی عرفان اسلامی، مفهوم تجلی است. تجلی در لغت به معنای آشکار شدن و جلوه کردن و تابش و نمایش است.[1] فرهنگ فارسی معین این واژه را پدید آمدن و نمایان شدن معنی می‌کند.[2] در گفتار عارفان اصطلاح «ظهور» نیز گاه مترادف با اصطلاح تجلی به‌کار رفته است.[3]

در توضیح این مفهوم به طور مختصر باید گفت که تجلی، بروز و ظهور اسماء و صفات الهی است. روندی که طی آن ذات حضرت حق از مرتبه‌ی اطلاق که هیچ ادراکی از آن وجود ندارد، به مرتبه‌ی مقیدات و کثرات، تنزّل (بروز و ظهور) می‌کند. عقیده به تجلی تبیین‌کننده و توضیح‌دهنده‌ی وحدت شخص وجود در جهان کثرات است که از سوی عارفان مکتب ابن عربی بیان گردیده است. شواهد قرآنی آن –از دید عرفا- آیه‌ای از سوره‌ی مبارکه اعراف است که، تجلی خداوند را بر حضرت موسی (علیه‌السلام) و کوه طور بیان می‌کند. در این آیه‌ی مبارکه آمده: «وَ لَمَّا جاءَ مُوسی لِمیقاتِنا وَ کَلَّمَهُ رَبُّهُ قالَ رَبِّ أَرِنی أَنْظُرْ إِلَیْکَ قالَ لن‌ترانی وَ لکِنِ انْظُرْ إِلَی الْجَبَلِ فَإِنِ اسْتَقَرَّ مَکانَهُ فَسَوْفَ تَرانی فَلَمَّا تَجَلَّی رَبُّهُ لِلْجَبَلِ جَعَلَهُ دَکًّا وَ خَرَّ مُوسی صَعِقاً فَلَمَّا أَفاقَ قالَ سُبْحانَکَ تُبْتُ إِلَیْکَ وَ أَنَا أَوَّلُ الْمُؤْمِنینَ [اعراف/ 143] و چون (قوم تقاضای دیدن خدا کردند) موسی (با هفتاد نفر بزرگان قومش که انتخاب شده بودند) وقت معین به وعده‌گاه ما آمد و خدایش با وی سخن گفت، موسی (به تقاضای جاهلانه قوم خود) عرض کرد که خدایا خود را به من آشکار بنما که جمال تو را مشاهده کنم. خدا در پاسخ او فرمود که مرا تا ابد نخواهی دید و لیکن به کوه بنگر، اگر کوه طور (بدان صلابت، هنگام تجلی) به جای خود برقرار ماند تو نیز مرا خواهی دید. پس آن گاه که تجلی خدایش بر کوه تابش کرد کوه را متلاشی ساخت و موسی بی‌هوش افتاد. سپس که به هوش آمد عرض کرد: خدایا تو منزه و برتری (از رؤیت و حس جسمانی، از چنین اندیشه) به درگاه تو توبه کردم و من (از قوم خود) اول کسی هستم که (به تو و تنزّه ذات پاک تو از هر آلایش جسمانی) ایمان دارم».

در روایات هم مؤیداتی به دست داده‌اند. به طور نمونه حدیثی از امام صادق علیه‌السلام هست که مفادش تجلی خداوند در کلام الله است. «لقد تجلی الله لخلقه فی کلامه و لکنهم لایبصرون.[4] خدا با کلامش (قرآن) به تاکید که تجلی کرد؛ اما ایشان (مردم) نمی‌بینند». حدیث قدسی «کنتُ کنزاً مخفیاً فَاَحبَبْتُ اَن اُعرَف فَخَلَقْتُ الخَلقَ لِکی اُعرف.[5] گنجی پنهان بودم، دوست داشتم شناخته بشوم، پس آفریدگان را آفریدم تا بشناسانندم» که در سخنان عارفان بارها آمده است، نیز ارتباط نزدیکی دارد.»

جهان مسیحیت پولسی قائل به تجسم است. مروجان و مبلغین مسیحیت تبشیری می‌گویند عیسی خدای مجسمی است که بر صلیب رفت تا ما بخشوده شویم. این نظریه اشکالات فراوان دارد؛ اما برخی از مسیحیان نامبرده برای فرار از آن دست به کار مغالطه می‌شوند. می‌گویند که تجسم چه اشکالی دارد که شما آن قدر بر سرش جنجال می‌کنید؟! می‌گویند مفهوم تجسم همان مفهوم تجلی است. مدعی‌اند که مبدأ هستی در همه‌ی عالم تجلی نموده جز آنکه در مسیح، کاملاً متجلی شده است. آنان کمال تجلی را تجسمی می‌دانند که در عیسی مسیح رخ داد! می‌گویند مگر عرفای مسلمانان قائل به تجلی اسمائی و صفاتی خداوند در اشیاء نیستند، خوب ما هم قائل به تجلی خدا هستیم منتهی چون شدت و غلظت این تجلی در عیسی مسیح بالا بوده به تجسم انجامیده است!

اما به‌راستی تجلی همان تجسم است؟ آن گونه که فهمیده می‌شود اینان فرق بین تجلی و تجسم را در نیافته و یا از روی عمد و قصد در دامن مغالطه در غلتیده‌اند. خداوند عالم، در تجلی است. یار بی‌پرده از در و دیوار؛ در تجلی است یا اولی الابصار! اما این تجلی کجا و آن تجسم کجا؟! در تجلی اسمائی و صفاتی که از ناحیه‌ی حضرت حق رخ می‌دهد، کجا خداوند عالم، عین عالم می‌گردد؟! تجلی اسماء و صفات حضرت حق در عالمِ خلق در قالب مثال چونان تجلی دانش مهندسیِ یک مهندسِ طراح است. یک مهندس طراح هر چند نقشه و طرح یک سازه‌ی بس عظیم را ترسیم کند اما این رسم به هیچ روی عین و تمام دانش مهندسی او نیست. کسی نمی‌گوید که دانشِ مهندسی جناب مهندس، عیناً همین نقشه و طرحی است که ترسیم کرده است.

این از سویی و از سوی دیگر آنکه هر ظرفی در اندازه‌های توان و هستی‌اش میزبان و پذیرای مظروف است. در ظرف متناهی عقلاً و به طور بدیهی مظروف نامتناهی نمی‌تواند جای گیرد. جناب عیسی مسیح (علیه‌السلام) هر مقدار وجودی گسترده داشته باشد اما در هر صورت به اقتضای محدودیت جسم، نامحدود که نیست، در این صورت چگونه ممکن است خدای نامحدودِ مجسم گردد؟[6] و در آخر چه خوب بود که مروّجین مسیحیت تبشیری که باورمند به تجسم خدای بزرگ در حضرت عیسی (علیه‌السلام) هستند این بیان حضرت را که در کتاب مقدسشان است توضیح می‌دادند: «پدر از من بزرگ‌تر است».[7] نتیجه آنکه قیاس تجسمِ مسیحیت پولسی به تجلیِ عرفان اسلامی، قیاسی مع‌الفارق است که مفهوما و مصداقا هیچ شباهتی بینشان وجود ندارد.

پی‌نوشت:

[1]. ابن منظور، لسان العرب، ذیل «جلا».
[2]. فرهنگ معین، ذیل واژه تجلّی
[3]. کاشانی، عبدالرزاق، اصطلاحات الصوفیة، ج ۱، ص ۳۰۰-۳۰۱
[4]. بحارالانوار، ج 89، (بیروت)، ص 107.
[5]. سمنانی علاءالدوله، احمد بن احمد، مصنفات فارسی، ص 13، 194.
[6]. رضوانی، علی‌اصغر، نگاهی به مسیحیت و پاسخ به شبهات، ص 28.
[7]. یوحنا ۱۴: ۲۸.

تولیدی

افزودن نظر جدید

CAPTCHA
لطفا به این سوال امنیتی پاسخ دهید.
Fill in the blank.