مغالطات آقای دیوید بست
پایگاه جامع فرق، ادیان و مذاهب_ آقای دیوید بست کتابی با عنوان: «ایراداتی به مسیحیت، پاسخ کتاب مقدس به هشت ایراد بر ایمان مسیحی» نگاشته است. او در این کتاب به دنبال پاسخ به ایرادات وارد به مسیحیت کنونی است. یکی از ایراداتی که وی ذکر میکند و در صدد پاسخ بدان برمیآید، چنین است:«ایراد: ایمان مذهبی صرفا نوعی چوب زیر بغل برای مردمان بیچاره است. کسانی که بصیرت کافی برای دیدن و قدرت مواجهه با واقعیتها را دارند، میدانند که خدائی نیست» [1].
آقای بست در این ایراد که از ناحیهی «بزرگترین و تاثیرگذارترین متفکرین غیر مذهبی قرن گذشته رواج و توسعه یافته» و «انسان گرایی دنیوی» نامیده شده، به نقلقولهایی از فروید، کارل مارکس و نیچه پرداخته و سعی در رد این ایراد به نفع ایمان مسیحی دارد. به طور مثال او «یکی از تندترین انتقاداتی که به باورهای مذهبی» از سوی نیچه صورت پذیرفته را اینگونه بیان میکند که: «اعتقاد داشت مذهب و مخصوصا مسیحیت با تاکیدی که بر گناه و فروتنی دارد، مخربترین تاثیر را بر تاریخ بشر گذاشته است...»[2]. از دید جناب بست «دیدگاه عمومی جامعه غرب مخصوصا در رسانهها و دانشگاهها ظاهرا این است که انسانهای امروزی و روشنفکر» مسیحیت را به «طور خاص نشانه ضعف، نادانی و تحجر» میدانند [3].
آقای بست در ادامه و در راه پاسخ به این ایراد با «موضوع ایمان» آغاز کرده و چنین مینویسد: «بدیهی است که تضاد بین سکولاریستها و مسیحیان، تضادی بسیار اساسی است و نمیتوانیم هر دو را محق بدانیم. یا خدائی هست یا نیست. اگر هست که خود را در عیسی مسیح به ما شناسانده،[!] در این صورت ایمان مسیحی، تعهد مسیحی و رفتار مسیحی همه معنی پیدا میکنند و دیگر نه تکیه گاه کاذب هستند و نه اختراعی انسانی بلکه واقعیت و حقیقت میباشند. در واقع این امور بیانگر تنها راه معقول زندگی هستند. اما اگر خدائی وجود ندارد ما مسیحیان در نظر همه بسیار احمق و نادان خواهیم بود. پس چه کسی راست میگوید و چه کسی دروغ؟»[4].
آقای بست بعد از این سخنان و در آغاز، به شبههای که در باب ایمان مطرح گردیده، پرداخته و سپس «دلایلی برای ایمان آوردن» ذکر میکند.
نگارنده فعلاً و در این نوشتار قصد ورود به مباحث دیگر را نداشته و صرفاً بر روی بخشی از آنچه در نقلقول بالا بیان گردید متمرکز میگردد. همانگونه که مشاهده میشود آقای بست در پاسخ به این ایراد و در گام نخست با ادعای: «یا خدائی هست یا نیست. اگر هست که خود را در عیسی مسیح به ما شناسانده» تلاش میکند تا به مطلوب خود یعنی ایمان به مسیح دست یابد؛ اما وی در همان ابتدا، پای در دام یک و شاید هم دو مغالطه مینهد. این دو مغالطه از این قرارند:
مغالطهی «طرد شقوق دیگر» *
در توضیح این نوع مغالطه گفته شده است: «اگر در جایی با حصر عقلی مواجه بودیم، میتوانیم با طرد همه شقوق جز یک مورد، صحت آن را نتیجه بگیریم؛ اما اگر همین کار، یعنی طرد سایر شقوق را در جایی که حصر استقرایی است انجام دهیم، مرتکب مغالطه شدهایم»[5].
مغالطهی «یا این یا آن» **
این مغالطه زمانی رخ میدهد که «علاوه بر شقوق مطرح شده، شقوق دیگری هم متصور باشد، یعنی قضیه فصلی ما حقیقی یا مانعه الخلو نباشد و کسی با طرد سایر شقوق یک شق را اثبات کند»[6].
حال با توجه به این دو مغالطه بار دیگر به این جملهی «یا خدائی هست یا نیست. اگر هست که خود را در عیسی مسیح به ما شناسانده» دقت کنید. سؤالی که مطرح است اینکه:
آقای بست!
چرا و به چه منطقی یا خدایی نیست و یا اگر هست خود را در عیسی مسیح به ما شناسانده است؟! آیا به راستی و عقلاً اگر خدایی باشد صرفاً در وجود عیسی مسیح شناخته شده است؟! آیا واقعاً هیچ خدای شناختهشدهای جز عیسی مسیح ممکن و یا متصور نیست؟ پس تکلیف این تعداد کثیر از انسانهای مؤمن به خدای بزرگ که در طول تاریخ بوده و آن جمعیت کثیری که امروز به خدا ایمان دارند اما خیلیهاشان حتی کمترین اطلاعی از مسیحیت ندارند، چیست؟ چه توضیحی برای این باورمندان به خدای بزرگ دارید؟ پاسخ این سؤالات به وضوح و روشنی با یک نگاه اجمالی به ادیان دیگرِ غیر از مسیحیت؛ مثل یهود و اسلام به دست میآید.
آری خدا به طور حتم آن گونه که آقای بست بر اساس انگارههای مسیحی بدان پای میفشرد در عیسی مسیح خود را به ما نشناسانده که قرنها قبل و در زمان پیامبرانی چون حضرات آدم، نوح، ابراهیم، موسی و هزاران پیامبر دیگر و در نهایت رسول اکرم (صلوات الله علیهم) شناسانده است؛ اما پاسخگوی ایرادتِ به مسیحیت، گویا ندیده و یا فراموش کرده است!
پینوشت:
damning the alternatives*
bifurcation**
[1]. بست، دیوید، ایراداتی به مسیحیت (پاسخ کتاب مقدس به هشت ایراد بر ایمان مسیحی)، ترجمهی ابراهیم احمدی نیا، نور جهان، ۲۰۰۳ م، چاپ دوم، (نسخهی الکترونیکی) ص 43.
[2]. همان، ص 44.
[3]. همان.
[4]. همان، ص 45.
[5]. خندان، سید علیاصغر، منطق کاربردی، تهران؛ قم، سمت؛ موسسه فرهنگی طه، ۱۳۷۹، ص 201.
[6]. همان، ص 261.
افزودن نظر جدید