امامت و عصمت

  • 1393/06/20 - 09:05
شیعۀ امامیه ولایت را مقام قرب الهی می‌داند که به سبب آن انسان کامل به مقام ولایت می‌رسد، و از آثار آن ولایت، امامت و رهبری جامعه در مسائل سیاسی و دینی است. ولی اهل‌سنت چنین مقامی را برای غیر از پیامبر ( صلی الله علیه و آله و سلم ) قائل نیستند و برای آن ضرورت نیز نمی‌بینند، آنان امام را در حدّ یک رئیس جمهور که تدبیر امور جامعه به دست اوست می‌دانند، لذا شرط عصمت را از امام حذف کرده‌اند. که در این مقاله به این مسأله می‌پردازیم.

پایگاه جامع فرق، ادیان و مذاهب_ از ویژگی‌های امام نزد شیعۀ امامیه، عصمت از گناه، اشتباه، خطا و نسیان است. ولی اهل‌سنت این شرط را از شروط لازم در امام نمی‌دانند.

بازگشت این اختلاف به اختلاف مبنایی در حقیقت مقام امامت و ولایت است؛ توضیح آن که: شیعۀ امامیه ولایت را مقام قرب الهی می‌داند که به سبب آن انسان کامل به مقام ولایت می‌رسد، و از آثار آن ولایت، امامت و رهبری جامعه در مسائل سیاسی و دینی است. ولی اهل‌سنت چنین مقامی را برای غیر از پیامبر ( صلی الله علیه و آله و سلم ) قائل نیستند و برای آن ضرورت نیز نمی‌بینند، آنان امام را در حدّ یک رئیس جمهور که تدبیر امور جامعه به دست اوست می‌دانند، لذا شرط عصمت را از امام حذف کرده‌اند.

همۀ علمای شیعۀ امامیه در کتاب‌های کلامی بر ضرورت عصمت امام تصریح کرده‌اند اینک به برخی از اینها اشاره می‌کنیم:

1. شیخ مفید می‌فرماید: «... نبیّ ما به طور خصوص و امام از ذریۀ او، بعد از نبّوت و امامت هیچ‌ گناه صغیره‌ای از آنان صادر نمی‌گردد ... ».[1]

2. سید مرتضی نیز در سبب حجیت اجماع می‌گوید: « اجماع و اتفاق فقها حجت است، زیرا در اجماع آنان قول امام است؛ و عقل دلالت دارد بر اینکه هیچ زمانی زمین از او خالی نیست و او معصومی است که در قول و فعل خطا ندارد ».[2]

3. شیخ طوسی می‌فرماید: « واجب است امام از رفتارها و کردارهای قبیح و اخلال وارد کردن به واجبات معصوم باشد ».[3]

4. خواجه نصیر الدین طوسی می‌گوید: « امام باید معصوم باشد » آنگاه برای وجوب عصمت امام سه دلیل اقامه می‌کند.[4]

5. علامۀ حلی ّنیز در شرح این جمله می‌‌فرماید: « امامیه و اسماعیلیه معتقدند امام باید معصوم باشد ».[5]

ادلۀ وجوب عصمت در امام

شیعۀ امامیه معتقد است امام و خلیفه و جانشین پیامبر ( صلی الله علیه و آله و سلم ) باید معصوم باشد، آنان برای ادعای خود به ادله‌ای چند تمسک کرده‌اند. که به برخی از آنها اشاره می‌کنیم:

1. ضرورت ارتباط با غیب.

در جای خود ثابت شده که بین غیب الغیوب که همان ذات مقدس باری تعالی است با عوالم پایین و علی الخصوص عالم انسان باید ارتباط برقرار باشد و این ارتباط قطعا باید از طریق مخلوقات صورت پذیرد. اکنون به تفصیل این مطلب می‌پردازیم:

الف: وجوب اتصال و عدم انقطاع بین عالم ربوبی و مخلوقات، خصوصا انسان عین توحید است، و توحید انواعی دارد که یکی از آنها توحید افعالی، با اقسام آن از قبیل توحید در تشریع، حقّ الطاعه، حاکمیت و ربوبیت است.

ب: ارتباط خداوند با مخلوقات بر دو نوع متصور است:

1. این که خداوند به طور مستقیم و بی واسطه با تک تک افراد بشر ارتباط داشته باشد که این خلاف نظام خلقت است.

2. این که ارتباط توسط افراد باشد. افراد نیز می‌توانند از جنس بشر باشند یا ملائکه. ولی از آن جا که واسطۀ فیض تشریع الهی باید از جنس خود بشر باشد تا بتواند الگو و اسوۀ دیگر افراد گردد، در نتیجه آن واسطه نمی‌تواند از ملائکه باشد.

ممکن است کسی سؤال کند که وجود نبّی در ارتباط به غیب کافی است، دیگر چه حاجتی به وجود امامان بعد از اوست؟

در جواب می‌گوییم: از مجموع روایات استفاده می‌شود هر یک از امامان حقّ تشریع دارند، نه به این معنا که آورندۀ اصل شریعتند، بلکه به معنای این که هدایت‌های آنان در حکم متمّم نبوّت و رسالت و شریعت است و هدایت‌ها هر نوعی که هست باید دارای عصمت باشد.

این مطلب را می‌توان با ذکر مقدماتی چند بیان نمود:

الف: از امتیازهای اساسی که در تمام تشریع‌ها و قانون گذاری‌ها، خصوصا در ادیان مشاهده می‌شود، تدرّج در بیان قوانین است؛ به این بیان که ابتدا قانون به صورت قاعدۀ کلّی و عموم فوقانی بیان می‌شود، آن‌گاه به قوانین متوسط تبدیل شده و سرانجام به قوانین جزئی که قابل انطباق بر افراد و اجتماع است، منتهی می‌گردد. این نوع قانون گذاری که در محاکم موجود است، به عینه در ادیان و تشریعات آن به وسیلۀ اولیای الهی دیده می‌شود.

ب: تنزّل قوانین کلی و قواعد عمومی بر مصادیق، احتیاج به مراقبت ویژه‎‌ای دارد، تا آن که در مقام تطبیق با یکدیگر خلط نشوند.

ج: از طرفی می‌بینیم سنت جاری در نظام خلقت، طبیعی بودن و محدودیت عمر انبیا و رسولان است. به همین دلیل است که آنان به ذکر کلیات و قوانین عمومی اکتفا کرده و تنزیل و تطبیق و تبیین آنها را در موارد جزئی و مصداقی به کسانی که در خط و مسیر آنان هستند، واگذار می‌کنند، زیرا حفظ دین مقتضی استمرار مراقبت در آن ابعاد است. از همین رو به افرادی نیاز است که با حفظ و مراقبت از قواعد عمومی و قوانین کلّی که مصالح و مفاسد را به خوبی در نظر گرفته است آنها را در موارد جزئی و فردی و اجتماعی پیاده کنند، خصوصا با در نظر گرفتن این احکام و دستورهای خداوند در تمام زمینه‌ها جریان دارد.

د: بشر عادی نمی‌تواند عهده‌دار این وظیفه گردد؛ یعنی نمی‌تواند در حوزۀ تبیین و  تطبیق عهده‌دار مراقبت از شریعت گردد.

نتیجه این که بعد از پیامبر ( صلی الله علیه و آله و سلم ) و هر پیامبری دیگر، احتیاج به افرادی معصوم است تا در سطحی گسترده این وظیفه را بر عهده گیرند و آنان در اسلام کسانی جز اهل‌بیت معصوم از ذریۀ پیامبر ( صلی الله علیه و آله و سلم ) نیستند.

2. هدایت باطنی امام.

به زعم برخی که می‌گویند امام تنها رهبری سیاسی که مردم را در امور اجتماعی و فردی و سیاسی، در سطح ظاهری، رهبری می‌کند یا به عنوان رهبری دینی احکام الهی را برای مردم تبیین می‌نماید. به عبارتی دیگر، وظیفۀ امام راهنمایی مردم است، از برخی ادله استفاده می‌شود امام وظیفۀ دیگری نیز دارد که همان هدایت باطنی و یا به تعبیری دیگر هدایت تکوینی است.

علامۀ طباطبایی ره می‌فرماید: « امام کسی است که به واسطۀ امر ملکوتی که همراه اوست مردم را هدایت می‌کند. امامت بر حسب باطنی، نوع ولایتی است در اعمال مردم که هدایت آن ایصال به مطلوب است به امر خداوند، نه مجرّد راهنمایی و نشان دادن راه، که این در شأن نبّی و رسول است... ».[6] این مطلب که احتیاج به هدایت باطنی و تکوینی امام است، صرف ادعا نیست، بلکه می‌توان برای آن از راه نقل اقامۀ دلیل نمود:

خداوند متعال می‌فرماید: « و جعلنا منهم أئمّة یهدون بأمرنا »؛[ انبیاء / 73 ] « و آنان را پیشوای مردم قرار دادیم تا خلق را به امر ما هدایت کنند ».

حال چنین امامی که قرار است انسان‌ها و افراد شایسته را به حقّ و حقیقت برساند، آیا لازم نیست که خود نیز به حقّ و حقیقت رسیده و از هر گونه گناه و اشتباه و نسیان مصون باشد؟

3. قرآن و عصمت امام.

خداوند متعال در جواب حضرت ابراهیم ( علیه السّلام ) که از او خواست امامت را در ذریۀ او قرار دهد، فرمود: « لا ینال عهدی الظّالمین »؛[بقره / 124 ] « عهد من که همان امامت است به ظالمین نخواهد رسید ».

ظلم در لغت به معنای قرار دادن چیزی در غیر جایگاهش است و در اصطلاح، تجاوز از حدّی است که شارع یا عرف معین کرده، لذا معصیت صغیره و کبیره ظلم است، زیرا معصیت کار از حدّی که شارع ترسیم کرده تجاوز نموده است.

4. آیه اولی الأمر.

خداوند متعال به طور مطلق امر به اطاعت اولی الأمر کرده و می‌فرماید: « أطیعوا الله و أطیعوا الرّسول و أولی الأمر منکم »؛[ نساء / 59 ] « خدا و رسول و صاحبان امر از خود را اطاعت نمایید ».

استدلال به این آیه بر ضرورت عصمت امام و صاحب امر ولایت و خلافت متوقف بر دو امر است:

الف: خداوند متعال به طور مطلق امر به اطاعت از صاحبان امر نموده است؛ یعنی از مؤمنان خواسته که در تمام زمان‌ها و مکان‌ها و در تمام حالات و خصوصیات، از آنان اطاعت کنند و این اطاعت را مقید به هیچ قیدی نکرده است.

ب: بدیهی است خداوند به کفر و عصیان و فسوق بندگان خود راضی نیست، لذا می‌فرماید: « و لا یرضی لعباده الکفر ».[ زمر / 7 ]

با جمع بین این دو مطلب به این نتیجه می‌رسیم: اولوالامری که اطاعتش در آیۀ فوق به طور مطلق واجب شده باید متّصف به خصوصیتی ذاتی و عنایتی الهی باشد، تا او را از امر به معصیت و نهی از اطاعت باز دارد و این نیست مگر همان مقام عصمت که شیعۀ امامیه بدان معتقد است. از همین رو امام و جانشین پیامبر ( صلی الله علیه و آله و سلم ) باید معصوم باشد.

 

 

منابع:

[1]. شیخ مفید، مصنفات، ص 205.
[2]. الانتصار، ص 6.
[3]. الاقتصاد فیما یتعلّق بالاعتقاد، ص 305.
[4]. کشف المراد، ص 390.
[5]. همان
[6]. المیزان، ج 1، ص 272 ـ 273.

تولیدی

افزودن نظر جدید

CAPTCHA
لطفا به این سوال امنیتی پاسخ دهید.
Fill in the blank.