آیا امام صادق به ولادتش از ابوبکر افتخار کرده است؟
پایگاه جامع فرق، ادیان و مذاهب_ شناخت احاديث از جهت معتبر بودن و يا معتبر نبودن بسيار مهم است زيرا در طول تاريخ جماعت زيادی پيدا شدهاند كه با انگيزههای گوناگون به جعل و انتشار احاديث، به نام پيامبر (صلیاللهعليهوآله) يا صحابه و يا اهل بيت (عليهمالسّلام) پرداختند. پس بر یک محقق لازم است که احادیث صحیح و جعلی را بشناسد
یکی از دلائلی که وهابیون برای افتخار به مقام ابوبکر به آن استدلال میکنند حدیث زیر است:
امام صادق(علیهالسلام)، فرمود: «ما أرجو من شفاعة علي عليه السلام شيئا، إلا وأنا أرجو من شفاعة أبي بكر عليه السلام مثله، ولقد ولدني مرتين.[1] من از شفاعت علی به چیزی امید ندارم، مگر آن که مثل همان را از شفاعت ابوبکر امیدوارم، زیرا ابوبکر دو بار مرا زاده است.»
نحوه استدلال به این حدیث:
میگویند منظور از این جمله که: ابوبکر دو بار مرا زاده است،این است که مادر امام صادق علیه السلام هم از طرف پدرش و هم از طرف مادر خود، نسبش به ابوبکر میرسد؛ زیرا که مادر امام صادق (علیه السلام) ام فروه بوده و ام فروه دختر قاسم و قاسم پسر محمد و محمد پسر ابوبکر است. و همچنین مادر ام فروه اسماء دختر عبدالرحمن و عبدالرحمن هم پسر ابوبکر بوده است.
با این وجود چه افتخاری بالاتر از این است که انسان نسبش به امام صادق (علیهالسلام) متصل گردد؟
پس شیعه هیچگونه حق اعتراض به خلفا ندارد و باید به خلفا احترام بگذارد.
چند نکته در پاسخ به این استدلال:
نکته اول:
اين روايت حتی در كتابهای خود اهل سنت نيز سند درستی ندارد و تمام سندهای آن بدون استثناء طبق قواعد رجالی اهل سنت بیاعتبار هستند ؛
مهمترين سندی كه برای اين روايت میتوان يافت، سندی است كه مزّی در تهذيب الكمال نقل كرده است: «چيزی از شفاعت علی (عليهالسلام) اميد ندارم، مگر اينكه مثل همان را از ابوبكر اميد دارم، به درستیكه ابوبكر مرا دو بار به دنيا آورده است!»[2]
اولاً در سلسه سند اين روايت چندين راوی مجهول و ضعيف وجود دارد؛ ازجمله:
عبد الصمد بن علي بن محمد؛ وی مجهول است؛ چنانچه خطيب بغدادی در تاريخ بغداد، نامش را آورده؛ ولی هيچ مدح و ذمی دربارهاش نقل نكرده است.[3]
حفص بن غياث؛ ذهبی دربارهاش میگوید: در اواخر عمرش، حافظهاش ضعيف شده بود.[4]
وقتی در سلسله سند يك روايت چند نفر مجهول و شخصی همچون حفص بن غياث وجود داشته باشد، چگونه میتوان به آن اعتماد كرد.
نکته دوم:
اشکال دلالی حدیث (اگر در سند روايت يك راوي مجهول و يا تضعيف داشته باشد از اعتبار ساقط است. به اين قسم تضعيف سندی میگويند. اما گاهی تضعيف از جهت دلالت است؛ يعنی يا متن روايت بر مدعای شخص دلالت ندارد و يا اين كه با روايات ديگر در تعارض است.) را در چند قسمت بیان میکنیم:
1- آیا عقل حکم می کند که امام صادق (علیهالسلام) به ابوبکر افتخار کرده باشد؟ در حالی که درباره اخلاق ابوبکر در تاریخ میخوانیم:
ابن عساکر شافعی در" تاریخ مدینه دمشق"به سند خود از قول مقدام چنین میگوید: «عقیل بن ابی طالب و ابی بکر به دشنام گویی به یکدیگر پرداختند و ابی بکر فردی بسیار دشنام گو بود.»[5]
آیا با وجود این حدیث سزاوار است امام به یک فرد فحاش افتخار کند؟
یا درباره فرار ابوبکر در تاریخ میخوانیم که، بسيارى از بزرگان اهل سنت به نقل از عائشه نوشتهاند: «عائشه مىگويد: ابوبكر هر گاه ياد روز اُحُد مىافتاد، گريه مىكرد و مىگفت: آن روز، روز طلحه بود. سپس گفت: نخستين كسى كه در آن روز (پس از فرار) بازگشت، من بودم، رسول خدا را ديدم كه با يكى از كفار مىجنگيد، به طلحه گفتم: همان جايى كه هستى باش كه من چيزهايى را از دست دادهام، مردى از خويشان من است كه عزيزتر است از تمام آن چه بين مشرق و مغرب است. و من به رسول خدا نزديكتر بودم، كسى را كه نمىشناختم به طرف رسول خدا آمد، هنگامى كه نزديك شد ديدم ابوعبيده جراح است، خودمان را به پيامبر رسانديم، ديدم دندانهاى جلوى آن حضرت شكسته شده و صورتش شكافته و دو حلقه از حلقههاى زره در صورتش فرو رفته بود.»[6]
حاكم نيشابورى پس از نقل اين روايت مىگويد: «هذا حديث صحيح على شرط الشيخين ولم يخرجاه.»[7]
با وجود این احادیث آیا افتخار امام صادق به ابوبکر صحیح است یا به امیر المومنین علی (علیهالسلام) که حتی مخالفین هم به شجاعت او افتخار کردهاند.
درباره شجاعت امام علی علیه السلام علاوه بر روایات زیادی که در این باره وجود دارد،آین آیه قران میباشد که:
«وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ يَشْري نَفْسَهُ ابْتِغاءَ مَرْضاتِ اللَّهِ وَ اللَّهُ رَؤُفٌ بِالْعِبادِ.[بقره/207] بعضى از مردم (با ايمان و فداكار، همچون على (علیهالسلام) در «ليلة المبيت» به هنگام خفتن در جايگاه پيغمبر (صلیاللهعلیهوآله)، جان خود را به خاطر خشنودى خدا مىفروشند، و خداوند نسبت به بندگان مهربان است.»
فخر رازی در ذیل این آیه میگوید: «این آیه در شأن علی بن ابیطالب نازل شده است. همان شبی كه پیامبر به غار ثور رفت و وی در بستر خوابید. حضرت جبرئیل بالای سر او و حضرت مكائیل پایین پاهای او ایستاده بودند. در آن حال جبرئیل ندا در میداد: آفرین بر تو ای پسر ابوطالب، اینك خداوند به فرشتگان آسمان - به خاطر عظمت این فداكاری تو- مباهات میكند.»[8]
دوباره سوال میکنم آیا با وجود این روایات، افتخار امام صادق (علیهالسلام) به جدش امام علی (علیهالسلام) معقول است یا به ابوبکر؟
2-چگونه ممكن است امام صادق (علیهالسلام) سيره و روش جدش امير المؤمنين (علیهالسلام) و مادرش فاطمه زهرا (علیهاالسلام) را فراموش كرده باشد؛ و به ولادتش از ابوبکر افتخار کند در صورتیكه امام علی (علیهالسلام) و حضرت زهرا در تمام عمرشان لحظهای با ابوبكر بيعت نكردند و خلافت او را به رسميت نشناختند و حضرت زهرا از ابوبکر غضبناک بود.
غضب فاطمه (سلاماللهعليها) بر ابوبكر در معتبرترین کتاب اهل سنت
بخاری مینويسد : «فاطمه دختر رسول خدا (صلیاللهعلیهوآله) در حال خشم و غضب ابو بكر را ترك کرده و بر او همچنان غضبناك ماند تا وفات کرد.»[9]
مسلم در صحيحش مینويسد: «زماني كه رسول خدا (صلیاللهعلیهوآله) از دنيا رفت ، ابوبكر گفت من جانشين رسول خدا (صلیاللهعلیهوآله) هستم، شما دو نفر آمديد و (تو ای عباس) ميراث پسر بردارت (پيامبر) را طلب كردی و اين (علی عليه السلام) ميراث همسرش از پدرش را طلب میكرد. ابوبكر گفت كه رسول خدا (صلیاللهعلیهوآله) فرموده است: "ما ارث به جای نمیگذاريم، هر آنچه از ما باقی میماند صدقه است " شما دو نفر ابوبكر را دروغگو، گناهكار، پيمان شكن و خائن ميدانستيد.»[10]
با توجه به این وقایع ذکر شده در تاریخ، چگونه ممكن است امام علی (علیهالسلام) فردی را خائن و دروغگو بداند ولی فرزندش، امام صادق (علیهالسلام) بر خلاف جدش اميرالمؤمنين، به نسبتش با ابوبكر افتخار كند!
چگونه ممکن است که حضرت زهرا (علیهاالسلام) از ابوبکر غضبناک باشد ولی بر عکس امام صادق (علیهالسلام) به ولادتش از ابوبکر افتخار کند؟
نتیجه: با توجه به سیره زندگی ابوبکر چگونه امکان دارد که امام صادق (علیهالسلام) به ابوبکر افتخار کند و شجاعت و سیره جدش امیرالمؤمنین علی (علیهالسلام) را فراموش کند.
پینوشت:
[1]. فضائل الصحابه للدار القطنی ج 1 32
[2]. «أخبرنا بذلك أبو الفرج عبد الرحمان بن أبي عمر محمد بن أحمد بن محمد بن قدامة المقدسي بدمشق ، وأبو الذكاء عبد المنعم بن يحيى بن إبراهيم الزهري بالمسجد الأقصى ، وأبو بكر محمد بن إسماعيل بن عبد الله بن الأنماطي الأنصاري بالقاهرة ، وأبو بكر عبد الله بن أحمد بن إسماعيل بن فارس التميمي بالإسكندرية، قالوا : أخبرنا أبو البركات داود بن أحمد بن محمد بن ملاعب البغدادي بدمشق ، قال : أخبرنا القاضي أبو الفضل محمد بن عمر بن يوسف الأرموي ببغداد ، قال : أخبرنا الشريف أبو الغنائم عبد الصمد بن علي بن محمد بن الحسن ابن المأمون ، قال : أخبرنا الحافظ أبو الحسن علي بن عمر بن أحمد ابن مهدي الدارقطني ، قال : حدثنا يعقوب بن إبراهيم البزاز ، قال : حدثنا الحسن بن عرفة ، قال : حدثنا محمد بن فضيل ... .
وبه [الإسناد السابق] قال : أخبرنا الدارقطني ، قال : حدثنا أبو بكر أحمد بن محمد بن إسماعيل الادمي ، قال : حدثنا محمد بن الحسين الحنيني ، قال : حدثنا عبد العزيز بن محمد الأزدي ، قال : حدثنا حفص بن غياث ، قال : سمعت جعفر بن محمد يقول : ما أرجو من شفاعة علي شيئا إلا وأنا أرجو من شفاعة أبي بكر مثله ، ولقد ولدني مرتين .» تهذيب الكمال - المزي - ج 5 - ص 81 – 82 .
[3]. تاريخ بغداد ، خطیب بغدادی، ج 11 ص 46
[4]. تهذيب الكمال، مزی، ج 7 ص 62
[5]. «استب عقيل بن أبي طالب و أبوبكر قال و كان أبوبكر سبابا أو نشابا» تاريخ مدينة دمشق، ابنعساکر، ج۳۰ ص۱۱۰.
[6]. «كان أبو بكر رضي الله عنه إذا ذكر يوم أحد بكى ثم قال ذاك كله يوم طلحة ثم أنشأ يحدث قال كنت أول من فاء يوم أحد فرأيت رجلا يقاتل مع رسول الله صلى الله عليه وسلم دونه وأراه قال يحميه قال فقلت كن طلحة حيث فاتني ما فاتني فقلت يكون رجلا من قومي أحب إلي وبيني وبين المشرق رجل لا أعرفه وأنا أقرب إلى رسول الله صلى الله عليه وسلم منه وهو يخطف المشي خطفا لا أخطفه فإذا هو أبو عبيدة بن الجراح فانتهينا إلى رسول الله صلى الله عليه وسلم وقد كسرت رباعيته وشج في وجهه وقد دخل في وجنته حلقتان من حلق المغفر.» أحمد بن حنبل، فضائل الصحابة، ج1، ص222.
[7]. حاکم نيشابوری، المستدرك على الصحيحين، ج3، ص298.
[8]. «نَزَلَتْ فی علی بن ابیطالب. باتَ عَلی فِراشِ رَسولِ اللّهِ لَیلَةَ خُروجِهِ اِلَی الْغار، و یروی أَنَّهُ لَمّا نامَ عَلی فِراشِهِ قامَ جبرئیلُ عِنْدَ رَأْسِهِ و میكائیلُ عِندَ رِجْلَیهِ وَ جبریلُ ینادی: بَخٍّ بَخٍّ مِنْ مِثْلِكَ یابْنَ اَبی طالب یباهِی اللّهُ بِكَ الْمَلائِكَةَ.» التفسير الكبير، فخر رازی، ج 5 ص 174
[9]. «فَغَضِبَتْ فَاطِمَةُ بِنْتُ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ فَهَجَرَتْ أَبَا بَكْرٍ فَلَمْ تَزَلْ مُهَاجِرَتَهُ حَتَّى تُوُفِّيَتْ.» صحيح البخارى ، ج4 ، ص42
[10]. «فَلَمَّا تُوُفِّيَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ قَالَ أَبُو بَكْرٍ أَنَا وَلِيُّ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ فَجِئْتُمَا تَطْلُبُ مِيرَاثَكَ مِنْ ابْنِ أَخِيكَ وَيَطْلُبُ هَذَا مِيرَاثَ امْرَأَتِهِ مِنْ أَبِيهَا فَقَالَ أَبُو بَكْرٍ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ مَا نُورَثُ مَا تَرَكْنَاهُ صَدَقَةٌ فَرَأَيْتُمَاهُ كَاذِبًا آثِمًا غَادِرًا خَائِنًا ... .» صحیح مسلم ج 5 ص 152، کتاب الجهاد باب 15
افزودن نظر جدید