در گذرگاه تاریخ
هر پدیده ای هر چند شوم، در گذر زمان دارای دوره های متعددی است. با نگاهی به اتفاقات تاریخی به خوبی به معنای این کلام پی خواهیم برد که گذشت ایام و آراء انسان های مختلف نقش موثری در تکمیل یک پدیده یا جریان دارند. پدیده ی تصوف هم از این قاعده و قانون مستثنا نبوده و با گذراندن دوره های متفاوت به حالت امروزی درآمده و به یک سازمان تشکیلاتی تبدیل شده است.
نطفه ی تصوف پس از جریان شوم سقیفه ی بنی ساعده[1] و با زمینه سازی افرادی چون حسن بصری برای مخالفت با اهل بیت علیهم السلام بسته شد و ابوهاشم کوفی و سفیان ثوری جزء بنیان گزاران این فرقه ی منحرف بوده اند. ایشان زهدی را که در اسلام عزیز به معنای خالی بودن از محبت دنیا و وابستگی به زخارف دنیوی بود، به فرار از دنیا و ترک همه ی اموری که در دین مبین اسلام مباح و حلال بود، تبدیل کردند. در این دوره با جعل احادیث و تاویل آیات، مضمون روایات را به عقاید شوم خود منطبق ساخته و با تصرف غیر شرعی در آن ها زمینه ساز بوجود آمدن یک تافته جدا بافته در جامعه شدند. تشابهات ظاهری بین زهدی که اسلام از آن سخن گفت و اعمال صوفیانه باعث شد مردم دچار اشتباه شده و با وجود اینکه این دو مقوله در معنا و مفهوم زاویه ی عمیقی باهم دارند، عوام مردم نتوانند این دو زهد را از هم تشخیص دهند. ابن جوزی می نویسد: « علت اقبال مردم به تصوف این است که مدح زهد در اذهان مسلمین از ابتدا نقش بسته است و عموم مسلمین پارسایی را بزرگترین و با ارزش ترین چیزها شمرده اند و از آن جا که صورت ظاهر صوفیان را موافق زهد یافتند و نیز گفتار آنان را لطیف و موافق ذوق دیدند، گروهی به آن ها گرویدند.»[2]
تصوف با یک عوام فریبی تشکیلاتی و دقیق، با صبر و حوصله از مرحله ی اول که همان تاسیس بود، به مرحله ی دوم پا نهاد.
در این مرحله بزرگان تصوف بخاطر وجود بستری مساعد و مناسب، به نشر عقاید و افکاری پرداختند که سابقه ای در اسلام نداشت و با ورود این مباحث جدید، اولین بدعت ها در اسلام پایه گذاری شد. بحث جنجالی عشق، از مباحث این دوره است که افرادی چون رابعه ی عدویّه، شقیق بلخی[3] و حارث محاسبی از طراحان آن و بزرگان این دوره به حساب می آیند. حارث محاسبی، سنی مذهب بود و فقه را از امام شافعی فرا گرفت و نقل است که احمد به حنبل، رییس مذهب حنابله از مخالفان سر سخت وی بوده است.[4] محاسبی، از مخالفین شیعه بوده و ایشان را هم ردیف با خوارج و معتزله دانسته و از دایره ی اسلام خارج می پنداشته است![5] با وجود اشخاصی مثل حارث محاسبی و سابقه ی ضد شیعی ایشان، فرقه ی مدعی تشیّع در تصوف، به وجود امثال او افتخار می کنند!
با گذشتن از این دوره، تصوف به مرحله ی رواج رسید و شروع به رشد کرد. این دوره از تصوف را جنجالی ترین دوره می دانند. در همین قسمت از تاریخ تصوف، چهره هایی چون بایزید بسطامی، حلاج و شبلی ظهور کرده و با نظرات شاذ خود، باعث شکاف عمیقی بین امت اسلامی شدند. این مرحله تقریباً در قرن سوم پا گرفت و مفاهیمی چون شطحیّات و تقدیس شیطان به عرصه ی افکار و عقاید صوفیانه ورود پیدا کرد. جنید بغدادی استاد شبلی بود. نقل است که روزی شبلی، در مجلس جنید ذکر یا الله گفت. جنید گفت: اگر خدا غایب است ذکر غایب غیبت و غیبت حرام است و اگر حاضر است در مشاهده حاضر نام او بردن ترک حرمت است![6] پس بنابر نظر جنید، یک مسلمان یا هر بنده ای و مخلوقی، در چه زمانی می تواند خدا و خالق خود را بخواند؟ رواج این افکار در بین عوام و متصوفه دارای آثار شومی بود که فاصله ی امت را با آموزه های حقیقی اسلام که همان راه اهل بیت علیهم السلام بود، عمیق تر می کرد و حتی بین مریدان دستور بود که در کلام بزرگان تفکر نکنند! چونان که شبلی نقل می کند: (روز اول در پیش حسین (حلاج) رفتم. سخن میگفت، فهم نکردم، زیرا فهم در آن جایز نبود). [7]
تصوف در مرحله ی چهارم نظم و انظباتی به افکار و عقاید خود داد و مریدان از این پس، با گذراندن مراحلی صوفی می شدند. در این دوره کتاب های تصوف برای اولین بار نگاشته شد و مباحث نظری و عملی آن به صورت یک نظام فکری کامل در آمد. بزرگان این دوره با تالیف کتاب های متعدد، در صدد جمع آوری دستاورد های پیشنیان بودند و منحرفات صوفیانه و عقاید حقّه را با هم ممزوج کردند. البته ایشان بابت این دستاورد ها، بهای گرانی همچون قتل حسین بن منصور حلاج را پرداخته بودند. ابونصر عبداللهبن علي سراج طوسي متوفي 378 هجري معروف به «طاوس الفقراء» از بزرگان این دوره است که کتاب اللمع فی التصوف را نوشت. این کتاب قدیمی ترین و پرمایه ترین کتاب صوفیه است و به نوعی مرجَع کتاب هایی قرار گرفت که پس از این توسط صوفیان نگاشته شد.[8]
دوره ی شکل گیری تصوف در مرحله ی پنجم از حیات خود، به دوران شرح و تعلیم رسید. در این زمان متصوفه به تفسیر مبسوط آثار گذشتگان خود پرداختند و برای شرح کتاب های قدما از یکدیگر سبقت می گرفتند. از نام داران این دوره می توان مولوی، عطار نیشابوری و عبدالرحمن جامی را نام برد. نورالدّین عبد الرّحمن بن احمد بن محمد معروف به جامی، حنفی و از اهل سنت بود. وی بخاطر ذم و عداوت با حضرت ابوطالب علیه السلام و فرزندش عقیل، مورد شماتت شدید علمای شیعه قرار گرفت. تا آن جا که وی را با ابن ملجم مرادی قیاس کرده و سرودند:
آن امام به حق ولی خدا
کاسدالله غالبش نامی
دو کس او را به جان بیازردند
یکی از ابلهی یک از خامی
هر دو را نام عبدرحمانست
آن یکی ملجم این یکی جامی
این سیر شکل گیری تصوف و زندگی افرادی که آن را پایه گذاری و ترویج کردند نشان می دهد، که اصل و اساس این جریان، با سیره ی نبوی و اهل بیت پاک ایشان سازگار نبوده و به وضوح راهی را طی کرده است که چه از نظر کلامی و چه فقهی، مخالف و معارض با مسیر ائمه ی معصومین علیهم السلام، که وارثان حقیقی دین رسول خاتم صلی الله علیه و آله بوده اند. پس دلیل انتصاب فرقه ی تصوف به شیعه چیست؟!
منابع:
[1]. سقیفه بنی ساعده ایوانی سرپوشیده و دارای سقف در شهر مدینه، که مربوط به قبیله بنی ساعده بوده است و مردمان برای مشاورت در آن جمع می شدند. ماجرای سقیفه در مخالفت با دستور پیامبر که قبل از وفاتش، امیرمومنان را به عنوان خلیفه بعد از خودش تعیین کرده بود، اتفاق افتادهاست.
[2]. ابن جوزی، جمال الدین ابی الفرج عبد الرحمن، همان، ص 176
[3]. ولایت بلخ، یکی از استانهای شمالی افغانستان به مرکزیت مزار شریف است.
[4]. خطیب بغدادی، تاریخ بغدادی، ج۹، ص۱۰۵ / محمدبن احمد ذهبی، تاریخ الاسلام و وفیات المشاهیر و الاعلام، ج۱، ص205 و 208
[5]. ابونعیم اصفهانی، حلیةالاولیاء و طبقات الاصفیاء، ج۱۰، ص۷۵
[6]. جواد نوربخش،شبلی٬ص ۲۲ به نقل از تذکرة الاولیا عطار، ص ۴۲۸
[7]. جواد نوربخش،شبلی٬ص ۳۶ به نقل از شرح شطحیّات - روزبهان، ص ۳۸۰
[8]. هفت آسمان/ زندگی و اندیشه های عرفانی ابونصر سراج طوسی / احسان فتاحی اردکانی / ص 232 (نسخه الکترونیکی)
افزودن نظر جدید