آیا کمک کردن دلیل بر رسمیت شناختن است؟؟
پایگاه جامع فرق، ادیان و مذاهب_ امام علی ( علیه السّلام ) پس از واقعه سقیفه، از خلافتی که توسط پیامبر اکرم ( صلی الله علیه و آله ) در روز غدیر به عنوان جانشین بعد از خود منصوب کرده بود، کنار گذاشته شد. بعد از اینکه خلفا روی کار آمدند و خلافت را بعهده خود گرفتند، به مشکلاتی بر میخوردند که توانایی رهایی از آن را نداشتند فلذا امام ( علیه السّلام ) در عین انتقاد از خلافت، برای صیانت از اسلام تا جایی که امکان داشت با آنان همکاری داشت و معضلات علمی و سیاسی آنان را به نحو احسن، حل و فصل میکردند.
حال این رفتار امام با خلفا، آیا دلیل بر تایید آنان نیست؟
الف) این نوع رفتار، دلیل بر به رسمیت شناختن خلفا نیست.
دلایل:
اولا) ولایت امام و امامت یک حکم آسمانی بوده و هیچ فردی نمیتواند آن را تغییر دهد این در حالی است که حضرت علی ( علیه السّلام ) از جانب خدا در جاهای مختلف بالاخص روز غدیر، به عنوان ولی و سرپرست مسلمانان معرفی شد، پس امامت حق شخصی وی نبوده که از آن چشم پوشی کند اما اگر شرایط برای اجرای این حکم فراهم نباشد، مصلحت ایجاب میکند که درباره آن سکوت کند، در این صورت چگونه امام علی ( علیه السّلام ) میتواند خلافت دیگران را به رسمیت بشناسد و از حکم خدا سرپیچی کند و دیگری را جای خود بنشاند.
ثانیا) تاریخ سقیفه و بررسی زندگی امام ( علیه السّلام )، حاکی از آن است که حضرت با وجود شدیدترین فشارها، دست به سوی خلفا دراز نکرد.
معاویه در یکی از نامههای خود به آن حضرت مینویسد : « تو همان کسی هستی که بسان شتر افسار زده به سوی بیعت کشیدند. » [1] این جمله نشانگر آن است که فشار برای بیعت به حدی بود که امام را به زور از خانه خود بیرون کردند و به مسجد بردند.
ثالثا) کلمات امام در موارد مختلف نشان از آن است که امام خلافت را حق مسلم خود میداند که از وی گرفته شده است.
امیرالمومنین میفرمایند: «فوالله ما زلت مدفوعا عن حقی مستاثرا علیّ منذ قبض الله نبیّه ( صلی الله علیه و آله ) حتی یوم الناس هذا ». [2]
«به خدا سوگند از روزی که خدا جان پیامبر خویش را تحویل گرفت تا امروز همواره حق مسلم من از من سلب شده است ».
ب) همکاری امام با دستگاه خلفا در حل معضلات دینی و مشکلات سیاسی است.
ایشان در یکی از نامههای خود، علت همکاری با دستگاه خلافت را به روشنی بیان میکند :
«به خدا سوگند هرگز فکر نمیکردم و به خاطرم خطور نمیکرد که عرب بعد از پیامبر؛ امر امامت و رهبری را از اهلبیت او بگردانند ( و در جای دیگری قرار دهند و باور نمیکردم ) آنها را از من دور سازند! تنها چیزی که مرا ناراحت کرد اجتماع مردم اطراف فلان ... بود، تا با او بیعت کنند، دست بر روی دست گذاردم تا اینکه با چشم خود دیدم گروهی از اسلام باز گشته و میخواهند دین محمد را نابود سازند. ( در این جا بود ) که ترسیدم اگر اسلام و اهلش را یاری نکنم، شاهد نابودی و شکاف در اسلام باشم که مصیبت آن برای من از رها ساختن خلافت و حکومت بر شما بزرگتر بود، چرا که این بهره دوران کوتاه زندگی دنیا است که زایل و تمام میشود. همان طور که ( سراب ) تمام میشود و یا ابرهایی که از هم میپاشند. پس برای دفع این حوادث به پا خاستم تا باطل از میان رفت و نابود شد و دین پابرجا و محکم گردید. » [3]
پس امام هرگز در مساله خلافت و امامت با خلفا مصالحه نکرده و پیوسته از مظلومیت و حق غصب شده خود میگفت و نسل را از حقایق آگاه میساخت. [4]
پینوشت:
[1]. نهج البلاغه، نامه 28
[2]. همان، خطبه 6
[3]. همان، نامه 62
[4] به نقل از راهنمای حقیقت آیت الله سبحانی، ص650
افزودن نظر جدید