نکات تکمیلی درباره وجه تسمیه صوفیه
درباره وجه تسميه واژه «صوفي» و اشتقاق لغوي آن، آراء و عقايد گوناگوني ذكر شده است. لغويون و فرهنگ نويسان قديم، مؤلفان صوفيه و محققان اسلامي و مستشرقين و ايران شناسان، هر يك ادعائي داشته و اين كلمه را مشتق از ريشه اي دانسته اند[1].
ابن خلدون (متوفي 808 هـ) و برخي ديگر گفته اند: صوفي مشتق از صوف است چون صوفيان اغلب به پوشيدن لباسهاي پشمينه اختصاص يافته اند و در پوشيدن جامه هاي فاخر با مردم مخالفت داشته و به پشمينه پوشي مي گرائيدند.[2]
يافعي مي گويد: لباش پشم چون اقرب به تواضع و خشوع مي باشد، متقدمين صوفيه آن را مي پوشيدند[3].
سهروردي گفته است: صوفيه لباس پشم را اختيار كردند چون زينت دنيا را ترك كرده و قناعت به سد جوع و ستر عورت نمودند و مستغرق در امر آخرت بوده و اعتنا به لذائذ و راحتي نفوس نداشتند[4].
گويا برخي از صوفيان از پشمينه پوشي و نسبت به آن، خشنود نبوده اند و انتساب خود را به صفا بيشتر مي پسنديده اند. ابوالعلاء معري بدين مطلب اشاره كرده و گفته است:
صوفيه ما رضوا للصوف نسبتهم
حتي ادعوا انهم من طاعه صوفوا[5]
صوفيان از اين كه نسبتشان به پشمينه پوشي داده مي شود، راضي نيستند، بلكه ادعا مي كنند كه ايشان از طاعت خدا پاك و صاف شده اند.
«جماعتي گفته اند كه تصوف منسوب به اهل صوفه است كه جماعتي از فقراي بدون مال و خانواده مسلمين صدر اسلام بوده اند كه در صفه مسجد رسول الله منزل داشتند و با صدقه زندگي مي كرده اند تا آن كه بعد از فتوحات اسلام بي نياز شدند اما نسبت صوفي به اهل صفه غلط است زيرا اگر منتسب به اهل صفه بودند مي بايست صفي ناميده مي شدند[6]».
قشيري (376 – 465 هـ) يكي از مشايخ صوفيه در رساله قشريه مي گويد: «اين طايفه غالباٌ به نام صوفي ناميده مي شوند به اين معني كه پيرو طريقه صوفي اند و جماعت آنها صوفيه يا متصوف و متصوفه ناميده مي شوند.
به عقيده قشيري اين كلمه لفظ جامد غير مشتقي است كه نظاير آن در لغت عرب بسيار است. وي ضمن اشاره به اقوال (درباره اشتقاق كلمه صوفي) مي گويد: اما قول آنهائي كه گفته اند: كلمه صوفي از صوف مشتق است و تصوف يعني لباس پشمينه پوشيدن: «فذلك وجه ولكن القوم لم يختصموا بلبس الصوف» ؛ اين قول را وجهي است ولكن قوم و طائفه صوفيه به لباس پشمينه مخصوص نگشته اند»[7]
چنانكه پيداست، اين اظهار قشيري مثل يك بام و دو هواست از يك طرف اشتقاق كلمه صوفي را از صوف مي پذيرد ولي از طرف ديگر پشمينه پوشي صوفيه را انكار مي كند در صورتي كه اگر اشتقاق صحيح باشد، تسميه آن بي مناسبت نخواهد بود.
دكتر قاسم غني مؤلف كتاب تاريخ تصوف در اسلام پس از نقل اقوال و عقائد مسلمانان و بعضي از مستشرقين اروپائي درباره اصل و اشتقاق كلمه صوفي و متصوف، نتيجه گرفته و مي گويد: حاصل آن که نزديكرين قولها به عقل و منطق و موازين لغت اين است كه صوفي كلمه اي است عربي و مشتق از لغت صوف، يعني پشم و و جه تسميه زهاد و مرتاضين قرن اول اسلام به صوفي آن است كه لباس پشمينه خشني مي پوشيده اند.[8]
جلال الدين همائي بعد از نقل اقوال مختلف در اين باره مي گويد:
«... وليكن بنا بر اشتقاق عربي، از همه واضحتر همان عقيده ابن خلدون است كه صوفي را به مناسبت پشيمينه پوشی و خرقه پشمينه در بر كردن اصطلاح كرده اند»[9]
مقدمه نويس «نفحات الانس» جامي، پس از نقل اقوال گوناگون در وجه تسميه صوفي، مي نويسد:
«از اين اقوال پراكنده دو موضوع روشن مي گردد: يكي اينكه اشتقاق صحيحي براي كلمه صوفي در دست نيست و ديگر اين كه اين كلمه عربي الاصل نمي باشد، زيرا تا قرن دوم هجري از صوفي اسمي نبود و پس از ورود ملل مختلف در اسلام، فرق گوناگون و خصوصاٌ صوفيه در اسلام پديدار شدند و گمان مي رود كه اين كلمه يوناني الاصل است و از سوفيا به معني دانش و حكمت گرفته شده است، همانطور كه فيلسوف نيز از سوفيا و فیلو به معني دوستدار تركيب يافته است و اولين نويسنده اي كه اين كلمه را استعمال كرده، جاحظ در كتاب البيان و التبيين است.[10] در اين ميان بعضيها احتمال داده اند كه صوفي از كلمات ساخته فارسي زبانان است كه وارد زبان عربي شده است.[11]
بعضي هم گفته اند كه: لغت صوفي منسوب به صوفه القفاء يعني موهائي است كه در قسمت آخر پشت سر روئيده مي شود و چون صوفي از خلق منقطع و به حق متوجه است، به اين اسم ناميده شده است.
اين بود قسمتي از اقوال و نظراتي كه درباره كلمه صوفي و وجه تسميه دروايش بدان گفته شده است ولي آنچه مسلم است، اين است كه اگر اين كلمه عربي باشد، بي شك در اصل استعمال و تسميه اين كلمه مناسبت پشمينه پوشي لحاظ شده است و به همين جهت در ابتدا صوفيه را به رهبانيت و تغيير رويه اسلام متهم مي نمودند و از پشمينه پوشي آنان انتقاد مي كردند.
بنا بر اظهر احتمالات، واژة صوفي از كلمه صوف گرفته شده و از لغات مستحدثه به معني پشمينه پوشي به عنوان نمادي از زندگي سخت و دور از تن پروري و لذت پرستي مي باشد.
پی نوشت :
[1] - هجويري، كشف المحجوب: ص 35 – 34 – ابونصر سراج طوسي، اللمع في التصوف، چاپ ليدن ص 22 – 20 رساله قشيريه، ص 7 – سمعاني، انساب، لغت: صوف – زيبدي، تاج العروس، لغت: صوف.
[2] - ابن خلدون، عبدالرحمن، مقدمه، ص 647 – طريحي، لغت: صوف.
[3] - بنا به نقل توحيدي پور ، مقدمه كتاب نفحات الانس.
[4] - همان مدرك.
[5] - اللزومات، ج 3، ص 165 – چاپ بيروت، تحقيق و شرح ابراهيم الاعرابي.
[6] - دكتر غني تاريخ تصوف، ص 38.
[7] - ترجمه رساله قشيريه، ص 268.
[8] - دكتر غني، تاريخ تصوف در اسلام، ص 43.
[9] - همائي، جلال الدين، تصوف در اسلام، 59 – 58.
[10] - توحيدي پور، مقدمه نفحات الانس، ص 15.
[11] - همائي، جلال الدين، مقدهمه مصباح الهايه، ص 81.
افزودن نظر جدید