افزودن نظر جدید

یک مشکل بزرگ در این مقاله دیده می شود و آن هم ابتلای نویسنده این مقاله به پیش فرض های دینی است. شاید نویسنده نداند که بین حقیقت و واقعیت فاصله و تفاوتی جبران ناپذیر قرار دارد. تفکر دینی بر پایه تکیه بر حقیقت(بازتاب ماهیت یک پدیده در ذهن آدمی) قرار دارد و بر این پایه هر شخص می تواند با تکیه بر میزان اندک آگاهی خویش از وقوع یک پدیده در مورد آن داوری کند و به موهوماتی چون روایت در توجیه آگاهی اندک و خدشه دار خود متوسل شود. ولیکن برای شناخت دقیق و متقن از ماهیت اصیل و خدشه ناپذیر یک پدیده باید به علوم، از جمله تاریخ، که بر پایه واقعیات(ماهیت یک پدیده بدون تأثیر پذیری از ذهن آدمی) استوار شده اند، متکی شد. عمل نویسنده این مقاله که کوشیده با تکیه بر ذهنیت حقیقت بین خود به واقعیت اصیل از یک پدیده تاریخی دست یابد، نه تنها مفید نیست بلکه می تواند به انحراف تاریخ و اغفال اذهان مخاطبان احتمالی خود بینجامد. لذا توجه ایشان را به چند نکته تاریخی جلب نموده و از ایشان تقاضا می کنم که یا ضمن ترک عرصه تاریخ، به همان فعالیت خویش، که مشخصاً در قرابت با مطالعات دینی و به تبع آن ابتلای ایشان به درک حقیقی از پدیده ها قرار دارد، بپردازند. انشاأ الله که مفید حال جوانان قرار گیرد. نکات مورد اشاره که با هدف ایجاد انگیزه برای نویسنده جهت دستیابی به ابزار درک واقعیت و کسب فرصت های بیشتر مطالعاتی ارائه می گردند، عبارتند از: 1: قبایل ایرانی ذاتاً به سبب اشتغال به زندگی قبایلی مبتنی بر کوچروی و بیابانگردی، به فرهنگ نانویسا و شفاهی عادت داشتند. در چنین جامعه ای ادعای نگارش متن دینی بر پوست حیوان(با توجه به فقدان حتی یک مورد شواهد مشابه در تاریخ ـ در آن دوران متون هنوز در تمدن های پیشرفته ای چون بابل(حداقل در خاورمیانه) بر کتیبه های گلی نگاشته می شدند.(البته امروزه مشخص گردیده که ساخت کتیبه های طلایی جعلی منسوب به ارشام و آریارامنه، هنر یاران ذبیح بهروز در دهه های بیست و سی بوده و اصالت ندارند). پس روایت غیر قابل پذیرش نبشتن متن اوستا بر روی پوست ادعایی جاهلانه و بی ارزش می باشد. نویسنده توجه فرماید که این متن ادعایی نیز روایت و از همان جنس پیش فرض های ذهنی جماعتی با آرمان های مشخص سیاسی و اعتقادی است و از نظر علمی بواسطه غیر مستند بودن فاقد ارزش می باشد. 2: اقدام یونانیان در به آتش کشانیدن تخت جمشید، واکنش آنان به اقدام خشایارشا در صدور فرمان به آتش کشانیدن اکروپل و تمامی معابد آتن و دیگر شهرهای یونانی بود. این اقدام ایرانیان با هدف تبعیت از فتوای «استانس» (مه مغان بزرگ ایرانی ـ که از جایگاهی منطبق با آیت الله العظمی امروزی برخوردار بوده است) در لزوم نابودی مظاهر کفر و الحاد و ..... صورت گرفته است. این قصه اسکندر و فاحشه نیز از نظر ارزشی مقامی معادل با روایت داشته و غیر قابل اتکاء می باشد 3: همان گونه که اشاره شده است، ایرانیان ضعف شفاهی خود، بویژه در رابطه با اصول اعتقادی خویش را با تکیه بر الگوی شفاهی به صورت سینه به سینه جبران می کرده اند. و تبدیل مجموعه آموزه های منسوب به اوستا به جمعی از مطالب مختلف متعلق به ادوار مختلف تاریخی و شرایط متفاوت و متنوع زندگی در دوران های مختلف در قالب اوستا ریشه در همین شرایط دارد. منطبق با اخرین دستاوردهای باستان شناسی که بر پایه فقه اللغه صورت گرفته است. اوستا در میانه دوران سلطنت اشکانیان، در عهد بلاش اول(قرن اول میلادی) به رشته نگارش درآمده است. متن مذکور همان گونه که کریستین سن ثابت نموده از مجموعه ای مطالب مربوط به دوران زندگی اشو زرتشت(گات ها) و نیز یشت های مربوط به دوران پیش و پس از آن تشکیل شده است. 3: اوستا با استفاده از الفبایی که در دوران بلاش اول طراحی گردیده و شامل 42 حرف می باشد، نگاشته شد. اما چون این کتاب مقدس توسط الفبای مذکور نوشته شده بود، بالطبع این الفبا نیز مقدس و تابو دانسته شده و استفاده از آن جهت بهره مندی از هنر نگارش ممنوع گردید و دیگر هیچ متنی با این الفبا نگاشته نشد. از ان دوران تا آغاز رواج الفبای عربی(با توجه به اینکه الفبای عربی و اصول صرف و نحو آن حاصل هنر و دانش ایرانیان بوده است، مناسب است که این الفبا به جای عربی با مشخصه اسلامی شهرت یابد)، 4: مطابق با مستندات ادوارد براون در جلد اول کتاب تاریخ ادبی ایران، ایرانیان در دوران ساسانیان از الفبای ناقص و 14 حرفی استفاده می کردند که به واسطه ناقص بودن قادر به تأمین نیاز جامعه جهت کتابت و ثبت متون نبوده و لذا تنها جهت ساخت کتیبه ها مورد استفاده قرار می گرفته است. نکته جالب توجه انکه ایرانیان برای جبران ناتوانی الفبای ناقص خود حتی در این کتیبه ها نیز، مطابق با متون موجود در کوههای استان فارس متعلق به اردشیر بابکان و موبد کرتیر(ولی فقیه عهد آغازین ساسانیان)، از واژه های رایج در زبان آرامی استفاده می کردند. این واژه های عاریه ای را «هزوارش» خوانده اند. علت اساسی عدم وجود حتی یک برگه نوشته از عهد پیش از اسلام، علی رغم ادعای ناسیونالیست شوئینیسم وطنی، را باید فنه در حمله اعراب، که در عدم امکان نگارش در ایران باستان جستجو کرد. موارد دیگری نیز وجود دارد که از حوصله این مقاله خارج است. با امید به موفقیت نویسنده محترم و آرزوی سلامتی، طول عمر و البته ذهنینی آزاد از هر پیش فرض مخرب ذهنی برای ایشان
CAPTCHA
لطفا به این سوال امنیتی پاسخ دهید.
Fill in the blank.