افزودن نظر جدید

زندگی رو نمیشه داشت...چون اگر داشته باشی یه روزی می تونه از دستت بره...باید زندگی شد...باید از جنس خدا شد...باید عین خودش بشی...بدون قضاوت...خشم...ترس...اضطراب...ملامت خود و دیگران...باید شاد بود...باید خردمند شد...اگر خودمون رو تو این دنیای فانی مورد قضاوت قرار بدیم...زیر ذره بین قرار بدیم اونوقته که اشکالات خودمون رو متوجه میشیم...متوجه میشیم ما که از صبح تا شب فکرامون متعلق به گذشته یا آیندس....توی گذشته رنجش و درد داریم...به ثمر نرسیدیم...و می خوایم در آینده بهش برسیم..آینده ایی که همیشه به صورت این لحظه میاد...دریغ اینکه زندگی همیشه با ماست.... اون چه که مانع دیدنش میشه خود ما هستیم...من ذهنی ما...منی که با فکرامون ساختیم...همون *نفس*که بسیار ازش یاد شده...همونی که حضرت محمد می فرمایند*بمیرید قبل از آنکه بمیرید*به زبان ساده خودمون یعنی وقتی صبح بیدار میشی تا شب رو افکارت کنترل داشته باش...توی لحظه باش...توی لحظه نه قضاوتی هست..نه ملامت...نه شکایت...فقط تسلیم حق شدنه...یعنی منی نیست...لا شریک له اونوقت درست در میاد...گذشته و آینده مال تویه...لحظه مال خداست...اونوقته که خدا از طریق تو حرف می زنه..و بقول مولاتا...افسوس که بر گنج شما،پرده شمایید...و دقیقا همون چیزی که اکهارت می گه... کریشنامورتی می گه... سعدی می گه...حافظ می گه...و محمد جعفر مصفا می گه...جمله خلقان سخره اندیشه اند..زین سبب خسته دل و غم پیشه اند...(مولانا) یاد بگیریم به تمام اتفاقات و انسان های اطرافمون اجازه بودن بدیم....اگر قرار به نبودن بود...خداوند عالم به اون آگاه تر بود...یا حق
CAPTCHA
لطفا به این سوال امنیتی پاسخ دهید.
Fill in the blank.