سد ذوالقرنین ربطی به کورش ندارد

  • 1396/12/02 - 08:43
در منابع تاریخی به ویژه در آثار مورخ بزرگ، فلاویوس ژوزفوس می‌بینیم سد مشهوری در قفقاز، به دست اسکندر مقدونی در مقابل اقوام سکایی ساخته شد. حکیم ابوالقاسم فردوسی نیز در شاهنامه، ساخت سد در برابر یأجوج و مأجوج را به اسکندر مقدونی نسبت می‌دهد.

پایگاه جامع فرق، ادیان و مذاهب_ در قرآن (سوره کهف، آیه 94-97) آمده است که ذوالقرنین سدّی بنا کرد از جنس آهن و مس، که مانع از نفوذِ دو قوم وحشی یاجوج و ماجوج شود و این چنین ملتی را از شر آن اوباش نجات داد. در همین راستا، برخی مدعی شدند که در تنگه داریال، در کوه‌های قفقاز، و در مرز گرجستان و روسیه امروزی، سدی است که سازنده آن کورش است.[1] این ادعا از توهمات ابوالکلام آزاد ناشی می‌شود و متأسفانه برخی از علماء هم که شناخت کافی از این شخصیت نداشتند، از سر صدق و سادگی، به سخن او اعتماد کردند. لیکن حقیقت این است که اولاً سدی از جنس آهن و مس در آن ناحیه نیست. ثانیاً بر اساس کدام سند ادعا می‌شود که کورش در قفقاز، سدی از آهن و مس ساخت؟ (مدعیان باید به این پرسش پاسخ دهند). از سویی دیگر، در منابع تاریخی به ویژه در آثار مورخ بزرگ، فلاویوس ژوزفوس می‌بینیم سد مشهوری در قفقاز، به دست اسکندر مقدونی در مقابل اقوام سکایی ساخته شد.[2]
برخی دیگر می‌گویند در تنگه داریال، رودی وجود دارد به نام سائرس، که این نام برگرفته از همان نام کورش است. چون یونانیان به کورش، سایروس می‌گفتند. پس این تنگه و سد آن مرتبط با کورش است! در پاسخ می‌گوییم اولاً کدام سد؟! ثانیاً رودی که از میان این تنگه می‌گذرد، تِرِک Terek نام دارد.[3] که ابداً شبیه نام کورش نیست. ثالثاً در اقوام شمال قفقاز، قومی وجود داشته به نام سیراکوی و یا سایروکو [4] Sirakoi که حقیقتاً هم ربطی به کورش ندارد. چه بسا اگر هم رودی به آن نام باشد، مربوط به نام این قوم است که احتمالا جزو اقوام سکایی بوده است. رابعاً نام کورش به یونانی، سایروس تلفظ نمی‌شود. بلکه کوروس Κῦρος تلفظ می‌شود.
همچنین طبق آیه قرآن، سد ذوالقرنین تا قیامت برقرار و مانع از حرکت یاجوج و ماجوج خواهد بود و پیش از حوادث قیامت یا شاید هم پیش از ظهور منجی موعود، این سد در هم شکسته شود و آن وقت است که یاجوج و ماجوج به طرف سرزمین‌ها سرازیر خواهند شد.[5] حال باید پرسید این سد در تنگه داریال، اصلاً چنین کاربردی دارد؟! هرگز...
نکته دیگر اینکه حکیم ابوالقاسم فردوسی در شاهنامه، همانند دیگر فرهیختگان ایرانی در طول تاریخ، ساخت سد در برابر یأجوج و مأجوج را به اسکندر مقدونی نسبت می‌دهد.[6] به نظر می‌رسد با این سخن حق مطلب ادا شده باشد.

پی‌نوشت:

[1]. ابوالکلام آزاد، کورش کبیر ذوالقرنین، ترجمه ابراهیم باستانی پاریزی، ص72.
[2]. بنگرید به:
Flavius Josephus, The Wars of the Jews or History of the Destruction of Jerusalem, book 7, 7 : 4
Josephus wrote that Alexander the Great built iron gates at an unspecified pass which some Latin and Greek authors identified with Darial
Van Donzel, Emeri; Andrea Schmidt, Gog and Magog in Early Syriac and Islamic Sources: Sallam's Quest for Alexander's Wall. Brill Academic Publishers, 2010, p. 11.
Reynolds, Gabriel Said, The Qur'an in its Historical Context. Routledge, 2007, p. 186.
Josephus, Antiquities of the Jews 1.123 and 18.97; The Jewish War 7.244-51
Bietenholz, Peter G, Historia and fabula: myths and legends in historical thought from antiquity to the modern age, Brill, 1994, p. 122.
[3]. The Encyclopædia Britannica: A Dictionary of Arts, Sciences, Literature and General Information, Volume 7 -  edited by Hugh Chisholm, Cambridge, Emgland, At the University Press, 1910, p 832
[4]. که استرابو از این اقوام نام می‌برد:
Strabo 2.5.7 - 7.2.4 - 11.2.1 - 11.5.8 - 7.2.4
[5]. حَتَّى إِذا فُتِحَتْ يَأْجُوجُ وَ مَأْجُوجُ وَ هُمْ مِنْ كُلِّ حَدَبٍ يَنْسِلُونَ (سوره انبیاء : 96)
[6]. بنگرید به «فردوسی هم اسکندر را ذوالقرنین می‌داند»

مشاهده سریال 3 قسمتی درباره هویت واقعی ذوالقرنین طبق کلام اهل بیت:



تولیدی

دیدگاه‌ها

بله دیدم ولی برای استفاده ازیک مطلب باید نام نویسنده اونو ذکر کنیم ودر مواردی درباره ش تحقیق کنیم چون مطالب مندرج در اینترنت خیلی قابل ارائه در یک مقاله یا پژوهش نیست اینکه کی این مطلب کار کرده مهمه

شما به سندها توجه کنید. اگر استدلال یا استناد اشتباه بود با دلیل و سند و مدرک توضیح بدید

آقای رائفی پور به بهترین و زیباترین شکل اثبات کرد که کوروش کبیر ذوالقرنین بوده و اعلام هم کرده هر کسی در این مورد مخالفه بیاد مناظره،حالا شماهم اگه مخالفی برو با ایشون مناظره کن

آقای رائفی پور تا کنون چند بار نظرشان عوض شده. آخرین نظرشان این است که بر ذوالقرنین بودن کوروش، نقدهایی وارد هست اما "مصلحت" این هست که بگوییم کوروش ذوالقرنین هست! یعنی اظهار نظر سیاسی. نه واقعیت تاریخی. ما قبلا در این باره توضیح دادیم که ذوالقرنین چند هزار سال قبل کوروش زندگی میکرد: https://www.adyannet.com/fa/news/32347

من متون نوشته شده قبلی رو خوندم،یه سوال دارم؟شما چه جوری و از روی چه اسنادی یه این یقین رسیدید آیا از کتابهای یهودیها یا غیر یهودی؟الان این آدرس هایی که ارسال کردید مثلاً؟وهمچنین در رابطه با خونریزی کوروش چون من فقط اینو در بیرون از کتاب درسی شنیدم و چند بار.البته من نمیگم که کتاب درسی همیشه صادقه اون هم ممکنه اشتباهاتی داشته باشه. یه وقت فک نکنید من خیلی همه کتابهای درسی رو کامل میدونم،چون در هرحال باید منطقی پیشرفت دیگه

اگر کسی به شما بگه کوروش خیلی آدم خوبی بود، شما ازش سند میخاید؟ نه. چون باب میلتون هست و اون موقع دیکه دنبال سند متقن و یقین و... نیستید. اما وقتی که خلاف باب میل، چیزی به شما گفته میشه سند میخاید. سند هم ارائه کردیم. اما باز هم قبول نمیکنید چون دوست ندارید قبول کنید. چه یقینی بالاتر از اینکه ذوالفرنین قرآن چند هزار سال قبل از کوروش زندگی میکرد... همین یک دلیل یقینی هست که کوروش نمیتونه ذوالقرنین باشه

چه اهمیتی داره که ذوالقرنین کیه. چه بحثهای بیهوده ای. اگر لازم بود خوده قرآن اشاره میکرد که ذوالقرنین کی بوده دقیقا. مهم اشاره به خصوصیات اخلاقی و اهداف مقدسی بوده که اون داشته و ما باید از اونا عبرت بگیربم و اینکه در قرآن گفته ذوالقرنین گفته این سد تا قیامت میمونه و اصلا این حرف رو تایید نکرده قرآن. فقط نقل و قول از ذوالقرنین کرده.پس میتونه این سد نابود شده باشه. به نظرم اگر به جای بحث و جدال سر این موضوعات درباره ی هدف از خلقت انسان بکنیم خیلی مفیدتر هست. در قرآن اشاره شده که شیطان بین انسانها کینه و عداوت رو گسترش میده، با ایجاد موضوعات کاملا کوچک و بی اهمیت. اینجور بحثها دقیقا محفل شیطان هست و باید به خودمون تلنگر بزنیم که خدا با فرستادن قرآن برای ما چیزهای خیلی مهمتری رو میخواسته بفهمونه، نه بحث کردن درباره ی این امور بی اهمیت رو. ان شاء الله همگی رهرو واقعی قرآن و اهل بیت باشیم.

قرآن میفرماید هر کس به قدر توانش از انحراف جلوگیری کند. یعنی وقتی عده ای بدون دلیل و بر اساس یک سری حرفهای بی اساس، ادعا میکنند کوروش همون ذوالقرنین هست، خب طبیعیه که باید این نادرستی این حرف تبیین بشه. ضمن اینکه این سخن که سد ذوالقرنین تا روز قیام یا قیامت باقی هست، حرف خود ذوالقرتین نیست. بلکه کلام الله هست که در سوره انبیاء آیه 96 اومده. ممنون "پری" گرامی که نظرتون رو فرستادید

یک سوال برای بنده پیش آمده است که متأسفانه نه کسی مطرح کرد و نه کسی پاسخ داد آن این است که چرا اسکندر در مقابل اقوام سکایی سدی ساخته «در آثار مورخ بزرگ، فلاویوس ژوزفوس می‌بینیم سد مشهوری در قفقاز، به دست اسکندر مقدونی در مقابل اقوام سکایی ساخته شد.» درحالی که از نظر مردم منطقه اسکندر بیگانه بود ولی از او درخواست کمک برای ساخت سد کردند! آن هم در مدت کوتاهی که اسکندر در منطقه حضور داشت! اهمیت و مزیت این سد برای او چه می‌توانست باشد؟

پاسخ به Mighty: این سؤال شما چه اهمیتی برای ما داره؟ پاسخ این سؤال میتونه هر چی باشه. تلاش اسکندر برای اینکه خودشو در دل مردم جا کنه. یا حفاظت از قلمرو خودش. یا هرچیز دیگه ای. اما اهمیت سؤال شما برام روشن نیست

وجعلنا من بین ایدیهم سداً و من خلفهم سداً و ... این سدی است که تا قیامت باقی می ماند . نه سدی که کورش ساخته است ! و باید تأسف خورد برای شمایی که برای بزرگانی چون علامه طباطبایی و آیت الله مکارم ، اظهار تأسف می کنی و آنها را متهم به ساده بودن می کنی هر چند از کلمه ی صدق و صفا هم استفاده نمودی ، اما از بارِ جمله ی از سر سادگی چیزی کم نمیکنه . البته که این علما هم نظریه ی ابوالکلام آزاد را کامل نپذیرفته اند ولی به واقعیت نزدیک تر و از بقیه ی نظریه ها معتبر تر دانسته اند .

طبق کدام سند تاریخی، کوروش در برابر یأجوج و مأجوج سد بنا کرد؟ آن هم سدی از جنس آهن و مس. لطفاً سند تاریخی ارائه کنید.

وَيَسْأَلُونَكَ عَن ذِي الْقَرْنَيْنِ قُلْ سَأَتْلُو عَلَيْكُم مِّنْهُ ذِكْرًا ﴿83﴾ إِنَّا مَكَّنَّا لَهُ فِي الْأَرْضِ وَآتَيْنَاهُ مِن كُلِّ شَيْءٍ سَبَبًا ﴿84﴾ و از تو از « ذِي الْقَرْنَيْن » پرسيده‌اند بگو بر شما از او ذكري را تلاوت خواهم كرد ﴿83﴾ يقينًا ما براي او در زمين تسلط و توانائي عطا فرموديم و به او از هر چيزي سببي را عطا فرموديم ﴿84﴾ فَأَتْبَعَ سَبَبًا ﴿85﴾ حَتَّىٰ إِذَا بَلَغَ مَغْرِبَ الشَّمْسِ وَجَدَهَا تَغْرُبُ فِي عَيْنٍ حَمِئَةٍ وَوَجَدَ عِندَهَا قَوْمًا قُلْنَا يَا ذَا الْقَرْنَيْنِ إِمَّا أَن تُعَذِّبَ وَإِمَّا أَن تَتَّخِذَ فِيهِمْ حُسْنًا ﴿86﴾ قَالَ أَمَّا مَن ظَلَمَ فَسَوْفَ نُعَذِّبُهُ ثُمَّ يُرَدُّ إِلَىٰ رَبِّهِ فَيُعَذِّبُهُ عَذَابًا نُّكْرًا ﴿87﴾ وَأَمَّا مَنْ آمَنَ وَعَمِلَ صَالِحًا فَلَهُ جَزَاءً الْحُسْنَىٰ وَسَنَقُولُ لَهُ مِنْ أَمْرِنَا يُسْرًا ﴿88﴾ پس راهي (اجراي وحي الله) را دنبال كرد ﴿85﴾ تا زماني به مغرب شمس (مأموريت در غرب) رسيد خورشيد را يافت در چشمه سياه و لجن آلودي غروب مي كند و در نزد آن قومي را يافت (به وحي جبريل) فرموديم اي « ذَا الْقَرْنَيْن » يا اينكه عذاب مي دهي و يا اينكه در ايشان نيكوئي اتخاذ مي كني ﴿86﴾ (در ادامه به وحي) فرمود اما هر كس ظلم كند پس او را عذاب خواهيم فرمود سپس به سوي (داوري) پروردگارش برگردانده شود پس او را به عذاب بدي عذاب مي فرمايد ﴿87﴾ و اما هر كس (در « يَوْمَ تُبْلَى السَّرَائِرُ » و داوري معلوم شود) ايمان آورده بود و نيكوئي (به وحي الله) را عمل كرده بود پس براي او پاداش نيكوئي است و براي او از فرمانمان آساني را خواهيم فرمود ﴿88﴾ ثُمَّ أَتْبَعَ سَبَبًا ﴿89﴾ حَتَّىٰ إِذَا بَلَغَ مَطْلِعَ الشَّمْسِ وَجَدَهَا تَطْلُعُ عَلَىٰ قَوْمٍ لَّمْ نَجْعَل لَّهُم مِّن دُونِهَا سِتْرًا ﴿90﴾ كَذَٰلِكَ وَقَدْ أَحَطْنَا بِمَا لَدَيْهِ خُبْرًا ﴿91﴾ سپس راهي را دنبال كرد ﴿89﴾ تا زماني كه به مطلع شمس (مأموريت شرق) رسيد خورشيد را يافت بر قومي طلوع مي كند که براي ايشان به غير آن پوششي مقرر نفرموده بوديم ﴿90﴾ آن چنان بود و يقينًا به آنچه نزدش بود احاطه مطلق داشتيم ﴿91﴾ ثُمَّ أَتْبَعَ سَبَبًا ﴿92﴾ حَتَّىٰ إِذَا بَلَغَ بَيْنَ السَّدَّيْنِ وَجَدَ مِن دُونِهِمَا قَوْمًا لَّا يَكَادُونَ يَفْقَهُونَ قَوْلًا ﴿93﴾ قَالُوا يَا ذَا الْقَرْنَيْنِ إِنَّ يَأْجُوجَ وَمَأْجُوجَ مُفْسِدُونَ فِي الْأَرْضِ فَهَلْ نَجْعَلُ لَكَ خَرْجًا عَلَىٰ أَن تَجْعَلَ بَيْنَنَا وَبَيْنَهُمْ سَدًّا ﴿94﴾ قَالَ مَا مَكَّنِّي فِيهِ رَبِّي خَيْرٌ فَأَعِينُونِي بِقُوَّةٍ أَجْعَلْ بَيْنَكُمْ وَبَيْنَهُمْ رَدْمًا ﴿95﴾ آتُونِي زُبَرَ الْحَدِيدِ حَتَّىٰ إِذَا سَاوَىٰ بَيْنَ الصَّدَفَيْنِ قَالَ انفُخُوا حَتَّىٰ إِذَا جَعَلَهُ نَارًا قَالَ آتُونِي أُفْرِغْ عَلَيْهِ قِطْرًا ﴿96﴾ فَمَا اسْطَاعُوا أَن يَظْهَرُوهُ وَمَا اسْتَطَاعُوا لَهُ نَقْبًا ﴿97﴾ قَالَ هَـٰذَا رَحْمَةٌ مِّن رَّبِّي فَإِذَا جَاءَ وَعْدُ رَبِّي جَعَلَهُ دَكَّاءَ وَكَانَ وَعْدُ رَبِّي حَقًّا ﴿98﴾ سپس راهي را دنبال كرد ﴿92﴾ تا زماني به بين دو كوه رسيد در برابر آن قومي را يافت قول الله را نزديك نبود بفهمند ﴿93﴾ گفتند اي « ذَا الْقَرْنَيْنِ » « يأجوج و مأجوج » در زمين مفسدند پس آيا براي تو هزينه‌اي قرار دهيم بر اينكه بين ما و بين ايشان سدي قرار دهي ﴿94﴾ گفت آنچه پروردگارم براي آن مرا تسلط و توانائي عطا فرموده است نيكوترين است پس مرا به نيروئي (كارگري) ياري دهيد بين شما و بين ايشان سدي قرار دهم ﴿95﴾ براي من قطعات بزرگ كلوخ سنگ آهن بياوريد تا زماني بين دو كوه را يكسان كرد گفت بدميد تا زماني آن را آتشي (ذوب) كرد گفت براي من مس (مذاب) بياوريد تا بر آن بريزم ﴿96﴾ پس نتوانستند كه بالاي آن روند و توانائي نداشتند در آن سوراخي ايجاد كنند ﴿97﴾ گفت اين رحمتي از پروردگارم است پس زماني كه وعده پروردگارم آيد آن را كوهي كوتاه و پست مي گرداند و وعده پروردگارم حق است ﴿98﴾ فرمان بر کتابت « اسْطَاعُوا » و « اسْتَطَاعُوا » به يک معنا و در يک آيه به شهادت آيه « وَالشَّفْعِ وَالْوَتْرِ » نشانه‌اي از مديريت مستقيم و مطلق الله است در به كار گرفتن كلمات در هر آيه‌اي به وحي است که به راهنمائي جبريل بر رسول آخرين وحي الله است و عينًا به تعليم توسط رسول امي و بي سواد و ناتوان از خواندن و نوشتن تا پايان عمر به کاتبين وحي است مستند به آيات : « العنكبوت : 48 » : « وَمَا كُنتَ تَتْلُو مِن قَبْلِهِ مِن كِتَابٍ وَلَا تَخُطُّهُ بِيَمِينِكَ إِذًا لَّارْتَابَ الْمُبْطِلُونَ » [ و از قبل آن هيچ نوشته‌اي را نمي خواندي و با دستانت آن را نخواهي نوشت در جواب باطل گويان شك كرده‌اند . ] « هود : 49 » : « تِلْكَ مِنْ أَنبَاءِ الْغَيْبِ نُوحِيهَا إِلَيْكَ مَا كُنتَ تَعْلَمُهَا أَنتَ وَلَا قَوْمُكَ مِن قَبْلِ هَـٰذَا فَاصْبِرْ إِنَّ الْعَاقِبَةَ لِلْمُتَّقِينَ » [ آن از اخبار پنهان است كه آن را به تو وحي مي‌فرمائيم تو از قبل اين آن را نمي دانستي و نه قوم تو پس صبر كن يقينًا عاقبت براي متقين است . ] بر ماندگاري « ذِكْرٌ لِّلْعَالَمِينَ » و « رَحْمَةً لِّلْعَالَمِينَ » ثبت در « الْقُرْآنَ الْعَظِيمَ » يگانه نور به طور مطلق از الله در زمين است بدون نظر احدي مهيمن بر کلام و وحي مبارک الله و هر كتاب پيشين الله است براي زمان نزول وحي تا قيامت و تا داوري و مانند نعمات زيستي بهشتي اختصاصي براي زندگي بهشتيان است « فَسَوْفَ نُعَذِّبُهُ » در آيه 87 برنامه هميشگي الله در زمان پيامبران است بر تحقق يقيني نمايش شهادت آيات « العَصر : 1-3 » : « وَالْعَصْرِ إِنَّ الْإِنسَانَ لَفِي خُسْرٍ إِلَّا الَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ وَتَوَاصَوْا بِالْحَقِّ وَتَوَاصَوْا بِالصَّبْرِ » [ قسم (شهادت) به زمان (رسولان) يقينًا انسان در خسران است به جز كساني كه (به تأييد الله در زمان هر پيغمبري و به تأييد الله در داوري) ايمان آورده‌اند و نيكوئي هاي (مقرره الله) را عمل كرده‌اند و به حق (وحي) توصيه نموده‌اند و به صبر سفارش كرده‌اند . ] که توصيه به صبر توصيه و عمل به وحي است تا ديدن تحقق وعده الله در دنيا در زمان پيغمبران است (نمونه آن پيروزي و رستگاري نوح و مؤمنان در عذاب طوفان و نجات هود و صالح و لوط و مؤمنان به آنان در عذاب قوم عاد و ثمود و قوم لوط و پيروزي موسی بر فرعون و لشکريانش و نهايتًا پيروزي رسول الله در فتح مکه) و نهايتًا صبر بر ديدن وعده زندگي آخرتي از زمان نزول وحي تا رسيدن رخدادهاي قيامتي زمين با نجات مؤمنان به وحي به پيغمبران ولا غير به معرفي در داوري در زندگي آخِرتي است که عينًا براي « ذو الْقَرْنَيْنِ » نيز در هر سه مأموريت اعزامي الله تحقق يافته است به راهنمائي آيه « هود : 48 » : « قِيلَ يَا نُوحُ اهْبِطْ بِسَلَامٍ مِّنَّا وَبَرَكَاتٍ عَلَيْكَ وَعَلَىٰ أُمَمٍ مِّمَّن مَّعَكَ وَأُمَمٌ سَنُمَتِّعُهُمْ ثُمَّ يَمَسُّهُم مِّنَّا عَذَابٌ أَلِيمٌ » [ گفته شد اي نوح با سلامي از ما فرود آي و بركاتي بر تو و بر اممي از كساني كه با تو هستند و امت هائي كه ‌ايشان را برخوردار خواهيم فرمود سپس از سوي ما عذاب دردناكي به ايشان مي رسد . ] و اشاره « ثُمَّ يُرَدُّ إِلَىٰ رَبِّهِ فَيُعَذِّبُهُ عَذَابًا نُّكْرًا » برنامه عذاب آخرتي در زندگي جهنمي است دستور العمل « ثُمَّ أَتْبَعَ سَبَبًا » در هر سه مأموريت سبب و راهي و وسيله‌اي به وحي جبريل است بر اجراي مطلق فرمان الله است که « مَغْرِبَ الشَّمْسِ » ، « مَطْلِعَ الشَّمْسِ » و « بَيْنَ السَّدَّيْنِ » به قدرت الله است براي شناسائي محل دقيق مأموريت و جهت يابي در زمين و آسمان با نشان دادن كليه شرايط و امكانات مربوطه است و رساندن پيام يکسان در غرب و شرق و بين السدين است . « سَأَتْلُو عَلَيْكُم مِّنْهُ ذِكْرًا » : خطاب به رسول آخرين وحي الله است و بر اساس « وَلَا مُبَدِّلَ لِكَلِمَاتِ اللهِ » ذكري از « ذِي الْقَرْنَيْنِ » به وحي به هر پيامبري بعد او يکسان و فقط در محدوده آيات « كهف : 83-98 » مهيمن بر كلام طيبه و مبارك الله ، رحمتي براي مؤمنين به وحي است مستند به آيه « البقرة : 136 » : « قُولُوا آمَنَّا بِاللهِ وَمَا أُنزِلَ إِلَيْنَا وَمَا أُنزِلَ إِلَىٰ إِبْرَاهِيمَ وَإِسْمَاعِيلَ وَإِسْحَاقَ وَيَعْقُوبَ وَالْأَسْبَاطِ وَمَا أُوتِيَ مُوسَىٰ وَعِيسَىٰ وَمَا أُوتِيَ النَّبِيُّونَ مِن رَّبِّهِمْ لَا نُفَرِّقُ بَيْنَ أَحَدٍ مِّنْهُمْ وَنَحْنُ لَهُ مُسْلِمُونَ » [ بگوئيد ايمان آورده‌ايم به الله و به آنچه به سوي ما وحي شده است و به آنچه به سوي ابراهيم و اسماعيل و اسحاق و يعقوب و اسباط وحي شده بود و به آنچه به موسی و عيسی اعطاء شد و به آنچه از پروردگارشان به انبياء اعطاء شد بين (وحي) احدي از ايشان فرقي نمي گذاريم و ما فقط به (وحي الله) تسليم شونده‌ايم . ] هر تغير و تبديل و پيوند سخنان بشري به وحي واحد و يکسان الله به انبياء و رسولان از استراق سمع « ذِي الْقَرْنَيْنِ » است از وحي الله به برنامه « فَبَدَّلَ الَّذِينَ ظَلَمُواْ قَوْلاً غَيْرَ الَّذِي قِيلَ لَهُمْ » با دستكاري خاص شيطاني است مانند تغير و تبديل آيات مرتبط با « ذَا الْقَرْنَيْنِ » « صَاحِبِ الْقَرْنَيْنِ » است به وحي به انبياي بني إسرائيل که در كتاب مقدسِ جعلي (با ترجمهء عربي) به وسيله مقتسمين در ترجمه فارسي با غرض « صاحب دو شاخ » ترجمه شده است براي نمونه : دانيال باب 8 شماره 6 : وَجَاءَ إِلَى الْكَبْشِ صَاحِبِ الْقَرْنَيْنِ الَّذِي رَأَيْتُهُ وَاقِفاً عِنْدَ النَّهْرِ وَرَكَضَ إِلَيْهِ بِشِدَّةِ قُوَّتِه ... و به سوي آن قوچ صاحب دو شاخ كه آن را نزد نهر ايستاده ديدم آمد و بشدت قوت خويش دانيال باب 8 شماره 16 : وَسَمِعْتُ صَوْتَ إِنْسَانٍ بَيْنَ أُولاَيَ فَنَادَى وَقَالَ : [ يَا جِبْرَائِيلُ فَهِّمْ هَذَا الرَّجُلَ الرُّؤْيَا ] و آواز آدمي را از ميان نهر اولاي شنيدم كه ندا كرده مي گفت « اي جبريل اين مرد را از معناي اين رؤيا مطلع ساز » دانيال باب 8 شماره 20 : أَمَّا الْكَبْشُ الَّذِي رَأَيْتَهُ ذَا الْقَرْنَيْنِ فَهُوَ مُلُوكُ مَادِي وَفَارِسَ . اما آن قوچ صاحب دو شاخ كه آن را ديد پادشاهان ماديان و پارسيان مي باشد . دانيال باب 8 شماره 21 : وَالتَّيْسُ الْعَافِي مَلِكُ الْيُونَانِ وَالْقَرْنُ الْعَظِيمُ الَّذِي بَيْنَ عَيْنَيْهِ هُوَ الْمَلِكُ الأَوَّلُ . و آن بز نر ستبر پادشاه يونان مي باشد و آن شاخ بزرگي كه در ميان دو چشمش بود پادشاه اول است . « سبحان الله » • تغير آيات الله مربوط به « ذو الْقَرْنَيْنِ » به باب 8 دانيال ، دامي براي علاقمندان به « رَجْمًا بِالْغَيْبِ » ، « وَيَقْذِفُونَ بِالْغَيْبِ مِن مَّكَانٍ بَعِيد » و سخنوريِ بدون ترسي از الله است . باب 12 كتاب منسوب جعلي به دانيال وسوسه‌اي است ، شيطاني براي وهم و خيال و نظردهي موهوم و باطل كشف رمز ساعت مخفي آخرتي است بر فريب و تبعيت از موهومات و خيالبافي سازندگان و بدعت کنندگان آن است و مشوق به پشت گوش افكندن آشکار آيات « طه : 15 و 16 » « إِنَّ السَّاعَةَ آتِيَةٌ أَكَادُ أُخْفِيهَا لِتُجْزَىٰ كُلُّ نَفْسٍ بِمَا تَسْعَىٰ فَلَا يَصُدَّنَّكَ عَنْهَا مَن لَّا يُؤْمِنُ بِهَا وَاتَّبَعَ هَوَاهُ فَتَرْدَىٰ » [ يقينًا ساعت (يوم القيامة) آمدني است مي خواهم آن را مخفي دارم تا هر نفسي به آنچه تلاش كند جزا داده شود پس از آن تو را باز ندارد كسي كه به آن ايمان نمي آورد و هوايش را پيروي كرده است پس تباه شوي . ] که يقينًا مورد بازجوئي و بازپرسي الله در داوري است : « فَوَرَبِّكَ لَنَسْأَلَنَّهُمْ أَجْمَعِينَ عَمَّا كَانُوا يَعْمَلُونَ » [ پس پروردگارت شاهد است يقينًا از همگي ايشان بازپرسي مي‌فرمائيم از آنچه عمل مي كردند . ] 1. به حكمت الله ، براي آزمون عكس العمل دنيائي اشخاص نسبت به وحي كلام الله مجيد در پيشگاه داوري الله « أَحْكَمِ الْحَاكِمِينَ » نشانه‌اي بر افشاي هويت « ذو الْقَرْنَيْنِ » در قرآن نيست به توضيح آيات « النّساء : 163-165 » : « إِنَّا أَوْحَيْنَا إِلَيْكَ كَمَا أَوْحَيْنَا إِلَىٰ نُوحٍ وَالنَّبِيِّينَ مِن بَعْدِهِ وَأَوْحَيْنَا إِلَىٰ إِبْرَاهِيمَ وَإِسْمَاعِيلَ وَإِسْحَاقَ وَيَعْقُوبَ وَالْأَسْبَاطِ وَعِيسَىٰ وَأَيُّوبَ وَيُونُسَ وَهَارُونَ وَسُلَيْمَانَ وَآتَيْنَا دَاوُودَ زَبُورًا ﴿163﴾ وَرُسُلًا قَدْ قَصَصْنَاهُمْ عَلَيْكَ مِن قَبْلُ وَرُسُلًا لَّمْ نَقْصُصْهُمْ عَلَيْكَ وَكَلَّمَ اللهُ مُوسَىٰ تَكْلِيمًا ﴿164﴾ رُّسُلًا مُّبَشِّرِينَ وَمُنذِرِينَ لِئَلَّا يَكُونَ لِلنَّاسِ عَلَى اللهِ حُجَّةٌ بَعْدَ الرُّسُلِ وَكَانَ اللهُ عَزِيزًا حَكِيمًا ﴿165﴾ » [ يقينًا ما به تو وحي فرموده‌ايم همانگونه كه به نوح و پيامبران از بعد او وحي فرموده بوديم و به ابراهيم و اسماعيل و اسحاق و يعقوب و اسبأط و عيسی و ايوب و يونُس و هارون و سليمان وحي فرموده بوديم و به داود زبور را عطا فرموده بوديم ﴿163﴾ و رسولاني كه قبلا بر تو بازگوئي فرموده‌ايم و رسولاني كه بر تو بازگوئي نفرموده‌ايم و الله با موسی به تكلم خاصي تكلم فرمود ﴿164﴾ رسولاني بشارت دهنده و انذار كننده تا براي مردم حجتي بر الله بعدِ رسولان نباشد و الله به طور مطلق غالب قدرتمندي حكيم است ﴿165﴾ ] اسم و صفت معدودي از رسولان بر نشان دادن الگو و اسوه اطاعت و بندگي از وحي الله آدم ، نوح ، هود ، صالح ، ابراهيم ، اسماعيل ، اسحاق ، يعقوب ، يوسف ، لوط ، شعيب ، موسی ، هارون ، ايوب ، يونس ، ذا الکفل ، آل ياسين ، الياس ، ادريس ، لقمان ، داوود ، طالوت ، سليمان ، زکريا ، يحيی ، مريم ، عيسی و محمد « رَّسُولَ اللهِ وَخَاتَمَ النَّبِيِّينَ » در « ٱلۡقُرۡءَانَ ٱلۡعَظِيمَ » ذکر شده است و آنچه به انتخاب الله بر رسول آخرين وحي الله از پيامبران پيشين بدون ذکر نام بازگوئي شده مانند عبدالله گيرندهء وحي براي همراهي موسی عدم ذکر اسامي مؤمن به موسی از آل فرعون ، همسر مؤمن فرعون سه رسول اعزامي به قومي در سوره يس و يگانه مؤمن به آنان يا ملکه مؤمن به وحي به سليمان (حتي مؤمن نابيناي سوره عبس مورد شناسائي پيامبر به صفتش (اعمی) معرفي شده است يا ذکري از اسم همراه رسول الله در غار براي هجرت به ميان نيامده است و همچنين اسامي حواريون هيچ يک از انبياء و رسولان مانند حواريون عيسی در قرآن ذکر نشده است و ذکري از اسامي هيچ يک از مؤمنان سابقون اوليه اعم از مهاجرين و انصار نيست براي نشان دادن بندگي و عبوديت مطلق الله ولا غير فقط با پيروي مطلق از وحي الله است براي ابلاغ امانت وحي « ذِكْرٌ لِّلْعَالَمِينَ » تا قيامت است و نشان داده شده است که فقط الله با حضور مطلق و با دقتي مطلق حقيقت سخنان گذشتگان را با آياتي به وحي به رسول الله نقل قول و بيان مي فرمايد . آزموني بر نشان دادن هر شيطان صفتي بر خيالبافي و حدس و گمان براي فريب و وسوسه است آيه « فَإِذَا جَاءَ وَعْدُ رَبِّي جَعَلَهُ دَكَّاءَ وَكَانَ وَعْدُ رَبِّي حَقًّا » : دليلي يقيني و آيه عظيمي از پيغمبري « ذو الْقَرْنَيْنِ » است با وحي پيشگوئي رخدادهاي قيامتي زمين مقارن يوم القيامة (که فقط و به طور مطلق اختصاصي وحي به پيامبران) است . و در زمان رخدادهاي قيامتي زمين سد « ذو الْقَرْنَيْنِ » مشمول آيات « طه : 105 و 106 » گردد . « وَيَسْأَلُونَكَ عَنِ الْجِبَالِ فَقُلْ يَنسِفُهَا رَبِّي نَسْفًا ﴿105﴾ فَيَذَرُهَا قَاعًا صَفْصَفًا ﴿106﴾ » [ و از تو از كوه ها پرسيده‌اند پس بگو پروردگارم آن را به كوبيدني سخت درهم مي كوبد ﴿105﴾ پس آن را زمين پست و همواري وا مي گذارد ﴿106﴾ • انتساب دروغين اولين پادشاه چين به « ذو الْقَرْنَيْنِ » با توهم حل معما گونه از سابقه ذهني و زعمي و مشكوك تاريخ است با تطبيق خيالي و متوهمانه كارهاي او با تناقضاتي آشکار است که با رسالت آيات وحي شده به « ذو الْقَرْنَيْنِ » مطلقًا هيچگونه سنخيتي ندارد و علي الخصوص آيات مربوط به رخدادهاي قيامتي زمين و ابلاغ بشارت به بهشت و انذار به جهنم براي زندگي آخرتي و ابلاغي توسط « ذو الْقَرْنَيْنِ » که اختصاصي وحي به انبياء و رسولان است مطلقًا سنخیتي و ارتباطي به اولين پادشاه چين ندارد . • با توهم حل معما گونه به گمان و خيالبافي به زعم با تطبيق جنگ هاي اولين پادشاه هخامنشي ، از حركت خيالي كوروش به غرب و شرق و شمال به وهم به جاي يادآوري ذكري از عظمت و بزرگي هاي الله به شيطنت و بدعت كتاب مقدس مجعول يا بر هوا و هوس و به فخر فروشي مجهول به گذشته و استخوان هائي پوسيده بدون مجوزي از الله و بدون دليلي از الله کوروش با دروغي آشکار منسوب به « ذو الْقَرْنَيْنِ » گردد و حتی جاهلاني به توهم و خيالبافي کورش را پيغمبري معرفي نمايند « سبحان الله » که کورش پادشاه هخامنشي با نبي و رسول الله مورد راهنمائي قرآن مطلقًا سنخيتي ندارد و با آيات وحي شده به « ذو الْقَرْنَيْنِ » مطلقًا قابل تطبيق نيست . • « نشريه بخارا شماره ۴۶ آذر و دي ۱۳۸۴ گفت‌و‌گويي با باستاني پاريزي به مناسبت هشتاد سالگي او انجام داده است . ...» : « ... سال ۱۳۲۹ش/۱۹۵۰م مرحوم حسن فرامرزي مجله ثقافه‌الهند را به من داد كه مقاله كوروش « ذو الْقَرْنَيْنِ » از ابوالكلام آزاد را ترجمه كنم و كردم با مقدمه مرحوم سعيد نفيسي ، براي ورود ابوالكلام آزاد به‌ايران ــ به دعوت مصدق ــ به چاپ رسيده و نسخه‌اي از آن را تقديم لغت‌ نامه نيز كردم كه بيشتر آن در آنجا نقل شده ، البته بدون نام مترجم . كتاب « ذو الْقَرْنَيْنِ » يا كوروش كبير را بعد‌ها با مقدمه مفصل كه خود در باب « كوروش در روايات ايراني » نوشته بودم بار‌ها و بار‌ها به چاپ رساندم و اخيرا چاپ نهم آن منتشر شده است ...» • با توهم حل معما گونه به گمان و خيالبافي فردوسي نيز با استراق سمع « ذو الْقَرْنَيْنِ » از اسكندر ظالم را نامزد يافته است و با استراق سمع « يَأْجُوجَ وَمَأْجُوجَ » را موجوداتي خيالي توهم نموده است . « سبحان الله » (مراجعه به بخش 36 شاهنامه فردوسي) عليرغم فرمان مقرر براي اعراب کلمات آيات قرآن غير قابل تغيير و مصوب مطلق الله و فرمان بر تبعيت مطلق رسول الله از وحي جبريل مستند به آيه « فَإِذَا قَرَأْنَاهُ فَاتَّبِعْ قُرْآنَهُ » [ پس هر زمان آن را مي خوانيم پس خواندن او (جبريل) را دنبال كن . ] (نه هيچ قرائت و خواندن ديگري را به شهادت « لَا رَيْبَ فِيهِ ») تفسیر جلالين که براي إيجاد شک و ريب و شيطنت در آيات قرآن براي اکثر کلمات وحي ، غير از اعراب مصوب و مقرر غير قابل تغير الله با عملي شيطاني اعراب هاي ديگري دروغ روايت نموده است به تبعيت از فردوسي اسکندر را ذوالقرنين توهم نموده است به توضيح آيات « الشّعراء : 221-226 » : « هَلْ أُنَبِّئُكُمْ عَلَىٰ مَن تَنَزَّلُ الشَّيَاطِينُ ﴿221﴾ تَنَزَّلُ عَلَىٰ كُلِّ أَفَّاكٍ أَثِيمٍ ﴿222﴾ يُلْقُونَ السَّمْعَ وَأَكْثَرُهُمْ كَاذِبُونَ ﴿223﴾ وَالشُّعَرَاءُ يَتَّبِعُهُمُ الْغَاوُونَ ﴿224﴾ أَلَمْ تَرَ أَنَّهُمْ فِي كُلِّ وَادٍ يَهِيمُونَ ﴿225﴾ وَأَنَّهُمْ يَقُولُونَ مَا لَا يَفْعَلُونَ ﴿226﴾ » [ آيا به شما خبر دهم شياطين بر چه كسي فرود مي آيند ﴿221﴾ بر هر دروغگوي گناهكاري فرود مي آيند ﴿222﴾ سمع را القاء مي نمايند و اكثرشان دروغگويند ﴿223﴾ و شاعرانند که گمراهان ايشان را پيروي مي كنند ﴿224﴾ آيا ننگريسته‌اي كه ‌ايشان هستند که در هر وادي بي توجه و بي هدف مي روند ﴿225﴾ و اينكه ‌ايشان مي گويند آنچه را عمل نمي كنند ﴿226﴾ ] عدم تحقق شهادت سوره العصر در زمان معرفي شدگان نشانه دقيق بر عدم شايستگي اسم آنان منتسب به « ذو الْقَرْنَيْنِ » است و معرفي هاي مختلف از يك شخص واحد مورد مثال در كلام واحد و يقيني و درست و مطلق الله و با علم اختصاصي الله که تا زندگي آخرتي بر بشر روشن نفرموده‌اند با تفسير به رأي غير مجاز و با احتمال و اگر و شايد و منطق و نظر بشري ، نمايشي از عدم باور به آيات الله و نهادينه نمودن كذبي و عوجي بر خلاف فرمان « وَلَمْ يَجْعَل لَّهُ عِوَجًا » براي بوجود آوردن اختلاف در كلام محكم و قاطع الله و براي نشان دادن منيت و تكبر و بزرگ نمائي راي شخص و ترجيح هواي نفس و خودشيفتگي و خودباوري و علاقمندي به گرفتن شرك است و بر خلاف آيه « النّحل : 74 » : « فَلَا تَضْرِبُوا لِلَّـهِ الْأَمْثَالَ إِنَّ اللهَ يَعْلَمُ وَأَنتُمْ لَا تَعْلَمُونَ » [ پس براي الله مثل هائي را مثل نزنيد يقينًا الله به طور مطلق مي‌داند و شما نمي دانيد . ] • « الشّوري : 10 » : « وَمَا اخْتَلَفْتُمْ فِيهِ مِن شَيْءٍ فَحُكْمُهُ إِلَى اللهِ ذَٰلِكُمُ اللهُ رَبِّي عَلَيْهِ تَوَكَّلْتُ وَإِلَيْهِ أُنِيبُ » [ و آنچه در آن از هر چيزي اختلاف كرده‌ايد پس قضاوتش به سوي الله است آن الله پروردگارم است بر او تكيه و اعتماد كرده ام و تسليم شده ام و به سوي او توبه مي نمايم ] آيات « الشّعراء : 151 و 152 » : « وَلَا تُطِيعُوا أَمْرَ الْمُسْرِفِينَ الَّذِينَ يُفْسِدُونَ فِي الْأَرْضِ وَلَا يُصْلِحُونَ » [ و از فرمان تجاوز كنندگان اطاعت نكنيد كساني كه در زمين فساد مي كنند و اصلاح نمي كنند . ] راهنما به « يَأْجُوجَ وَمَأْجُوجَ » است در آيه « قَالُوا يَا ذَا الْقَرْنَيْنِ إِنَّ يَأْجُوجَ وَمَأْجُوجَ مُفْسِدُونَ فِي الْأَرْضِ » صفت « مُفْسِدُونَ فِي الْأَرْضِ » و صفات « الْمُفْسِدُونَ » ؛ « الْفَاسِقُونَ » ؛ « الْمُسْرِفِينَ » ؛ « وَلَا يُصْلِحُونَ » راهنما است به شرک يکسان و همگاني طاغوت هاي شيطان صفت از رهبران مذهبي منكر و مشرك هر قومي در هر منطقه جغرافيائي سراسر زمين است موصوف به « شَيْطَانٍ رَّجِيمٍ » و « شَيْطَانٍ مَّرِيدٍ » ، « أَكَّالُونَ لِلسُّحْتِ » ، « الْمَلأُ » ، « الْمَلأُ الَّذِينَ كَفَرُواْ » ، « الْمَلأُ الَّذِينَ اسْتَكْبَرُواْ » به وصف آيه « البقرة : 205 » « وَإِذَا تَوَلَّىٰ سَعَىٰ فِي الْأَرْضِ لِيُفْسِدَ فِيهَا وَيُهْلِكَ الْحَرْثَ وَالنَّسْلَ وَاللهُ لَا يُحِبُّ الْفَسَادَ » [ و هرگاه عهده دار (طاغوت مذهبي) شود در زمين مي كوشد تا در آن فساد كند و زرع و نسل را از بين ببرد و الله فساد را دوست ندارد . ] که « مُفْسِدُونَ فِي الْأَرْضِ » در قوم « بَيْنَ السَّدَّيْنِ » مسمی به « يَأْجُوجَ وَمَأْجُوجَ » است (مانند القاب « الْأَحْبَارِ وَالرُّهْبَانِ » و « ربي » و پاپ و کاردينال و اسقف و موبد و ... و هر القابي اختصاصي به هر زباني براي رهبران مذهبي متجاوز از وحي الله در هر مذهب و ديني در سراسر زمين) « يَأْجُوجَ وَمَأْجُوجَ » نه نام قومي به زعم و خيالبافي و نه براي نسب شناسي زعمي مرتبط به قومي خيالي و نه به توهم به عنوان حل معمائي و نه به ادعاي معرب از زبان ديگري بلکه قوم « بَيْنَ السَّدَّيْنِ » به صفت « قَوْمًا لَّا يَكَادُونَ يَفْقَهُونَ قَوْلًا » مانند قوم مکه با بعث رسول الله به وصف آيه « فَمَالِ هَـٰؤُلَاءِ الْقَوْمِ لَا يَكَادُونَ يَفْقَهُونَ حَدِيثًا » [ پس براي اينان همان قوم چه شده است نمي خواهند سخني را بفهمند . ] و به عبارت « لَهُمْ قُلُوبٌ لَّا يَفْقَهُونَ بِهَا » همانگونه که طاغوت هاي مذهبي شيطان صفت مکه و قريش قوم را از تفقه و تدبر در آيات باز مي‌داشتند و تفقه و فهم وحي الله را بر مردم مكه و قريش مسدود كرده بودند يا به مانند شيطان قوم ملکه به اشاره آيات « النّمل : 24 » : « وَجَدتُّهَا وَقَوْمَهَا يَسْجُدُونَ لِلشَّمْسِ مِن دُونِ اللهِ وَزَيَّنَ لَهُمُ الشَّيْطَانُ أَعْمَالَهُمْ فَصَدَّهُمْ عَنِ السَّبِيلِ فَهُمْ لَا يَهْتَدُونَ » [ ملكه و قومش را يافتم به جاي الله به خورشيد سجده مي كردند و شيطان (طاغوت مرجع تقليد مذهبي شيطان صفت قوم) اعمالشان را برايشان تزئين و آراسته مي كرد پس ايشان را از راه باز مي داشت پس ايشان هدايت نشده بودند . ] « النّمل : 43 و 44 » : « وَصَدَّهَا مَا كَانَت تَّعْبُدُ مِن دُونِ اللهِ إِنَّهَا كَانَتْ مِن قَوْمٍ كَافِرِينَ قِيلَ لَهَا ادْخُلِي الصَّرْحَ فَلَمَّا رَأَتْهُ حَسِبَتْهُ لُجَّةً وَكَشَفَتْ عَن سَاقَيْهَا قَالَ إِنَّهُ صَرْحٌ مُّمَرَّدٌ مِّن قَوَارِيرَ قَالَتْ رَبِّ إِنِّي ظَلَمْتُ نَفْسِي وَأَسْلَمْتُ مَعَ سُلَيْمَانَ لِلَّـهِ رَبِّ الْعَالَمِينَ » [ و او را مانع مي شد و باز مي داشت آنچه به جاي الله بندگي (عبادت بنده وار) مي كرد يقينًا ملکه است که از قوم كافران شده بود به او گفته شد به قصر داخل شو پس همين که آن را ديد آن را ميانه آب دريا تصور كرد و ساق‌هايش را آشكار ساخت گفت يقينًا آن است که كاخي صيقل داده شده از شيشه است گفت پروردگارم يقينًا من به خودم ظلم كرده بودم و من به همراه سليمان به (وحي) الله پروردگار (تعليم دهندهء وحي الله به) انسان ها تسليم گرديده ام . ] قوم « بَيْنَ السَّدَّيْنِ » به « ذو الْقَرْنَيْنِ » اعلام نمودند توسط مفسداني مسمی به « يَأْجُوجَ وَمَأْجُوجَ » از تفقه در باره وحي الله باز داشته شده‌اند و به کنار نهاده شده‌اند و پس از تسليم به فرامين الله ابلاغي توسط « ذو الْقَرْنَيْنِ » مانند أصحاب کهف تنها راه بر عدم بازگشت به شرك را جدائي و دور ماندن از دسترسي « يَأْجُوجَ وَمَأْجُوجَ » (طاغوت هاي شيطان صفت مذهبي قوم) اعلام نمودند به خواست و برنامهء الله به سبب شايستگي به تسليم به وحي الله‌ ايجاد سدي همطراز دو كوه همچون ديواري غيرِ قابل عبور را در مقابل « بَيْنَ السَّدَّيْنِ » براي مسدود شدن دائمي راه نفوذ « يَأْجُوجَ وَمَأْجُوجَ » و دور شدن هميشگي از شرک و فساد را با « ذو الْقَرْنَيْنِ » در ميان نهادند که راهنما است طاغوت هاي مذهبي شيطان صفت مسمی به « يَأْجُوجَ وَمَأْجُوجَ » متوهماني دنيا خواه و با تکبر شيطان صفتانه اشراف مأبانه به حرامخواري و چپاول از مطيعان مقلد بودند به برنامهء « وَشَارِكْهُمْ فِي الْأَمْوَالِ وَالْأَوْلَادِ وَعِدْهُمْ وَمَا يَعِدُهُمُ الشَّيْطَانُ إِلَّا غُرُورًا » و فقط براي ابلاغ فرامين شيطاني طاغوت هاي مراجع تقليد مذهبي (و دريافت وجوهات به اصطلاح شرعي به حرامخواري عظيم) به قوم « بَيْنَ السَّدَّيْنِ » رفت و آمد مي کردند امثال سامري و هامان و قارون و ابي لهب نمونه‌أي براي مشابهين تا قيامت ، متکبريني به زعم تافته‌اي جدا بافته بازدارنده از تفقه در وحي الله و مقابله كننده با راه الله با قدرت و ثروت باد آورده از حرامخواري به روش هميشگي مورد اشاره آيات « النّحل : 63 » : « تَاللهِ لَقَدْ أَرْسَلْنَا إِلَىٰ أُمَمٍ مِّن قَبْلِكَ فَزَيَّنَ لَهُمُ الشَّيْطَانُ أَعْمَالَهُمْ فَهُوَ وَلِيُّهُمُ الْيَوْمَ وَلَهُمْ عَذَابٌ أَلِيمٌ » [ به شهادت الله يقينًا از قبلِ تو به سوي امت ها (پيروان بر نظر اشخاص « حِزْبُ الشَّيْطَانِ ») فرستاديم پس شيطان (طاغوت متولي مذهبي مرجع تقليد شيطان صفت) براي ايشان اعمالشان را زينت مي داد پس او است امروز ولي ايشان شده است و براي ايشان عذاب دردناكي است . ] « الانعام : 71 » : « قُلْ أَنَدْعُو مِن دُونِ اللهِ مَا لَا يَنفَعُنَا وَلَا يَضُرُّنَا وَنُرَدُّ عَلَىٰ أَعْقَابِنَا بَعْدَ إِذْ هَدَانَا اللهُ كَالَّذِي اسْتَهْوَتْهُ الشَّيَاطِينُ فِي الْأَرْضِ حَيْرَانَ لَهُ أَصْحَابٌ يَدْعُونَهُ إِلَى الْهُدَى ائْتِنَا قُلْ إِنَّ هُدَى اللهِ هُوَ الْهُدَىٰ وَأُمِرْنَا لِنُسْلِمَ لِرَبِّ الْعَالَمِينَ » [ بگو آيا به غير الله بخوانيم آنچه به ما نفعي ندهد و به ما ضرري نرساند و به اعقابمان (الْجَاهِلِيَّةِ الْأُولَىٰ) برگردانده شويم بعدِ زماني كه الله ما را هدايت فرموده است همچون كسي كه شياطين او را ربوده‌اند و شيفته كرده‌اند در زمين فرومانده است براي هر يک ياراني است هر يک را مي‌خوانند به سوي هدايت به سوي (تقليد از) ما بيا « عَبَدَ الطَّاغُوتَ » بگو يقينًا فقط هدايت الله است كه آن راهنمائي است و فرمان يافته‌ايم تا فقط به پروردگار انسان ها تسليم شويم . ] « الأحزاب : 64-68 » : « إِنَّ اللهَ لَعَنَ الْكَافِرِينَ وَأَعَدَّ لَهُمْ سَعِيرًا ﴿64﴾ خَالِدِينَ فِيهَا أَبَدًا لَّا يَجِدُونَ وَلِيًّا وَلَا نَصِيرًا ﴿65﴾ يَوْمَ تُقَلَّبُ وُجُوهُهُمْ فِي النَّارِ يَقُولُونَ يَا لَيْتَنَا أَطَعْنَا اللهَ وَأَطَعْنَا الرَّسُولَا ﴿66﴾ وَقَالُوا رَبَّنَا إِنَّا أَطَعْنَا سَادَتَنَا وَكُبَرَاءَنَا فَأَضَلُّونَا السَّبِيلَا ﴿67﴾ رَبَّنَا آتِهِمْ ضِعْفَيْنِ مِنَ الْعَذَابِ وَالْعَنْهُمْ لَعْنًا كَبِيرًا ﴿68﴾ » [ يقينًا الله كافران را لعنت فرموده است و براي ايشان سعير را فراهم فرموده است (بيابان بي آب و علف به شدت سوزان : سقر ، سعير ، جحيم ، جهنم) ﴿64﴾ جاودان در آن تا ابد دوستي نمي يابند و نه ياوري ﴿65﴾ در روزي وجوهشان (بزرگان طاغوت مذهبي شيطان صفت ، از قول مقلدين سَادَتَنَا وَكُبَرَاءَنَا و مقلدين) در آتش دگرگون شود مي گويند اي كاش الله را اطاعت مي كرديم و (وحي) رسول را اطاعت مي كرديم ﴿66﴾ و گويند پروردگارما يقينًا ما از پيشوايانمان و بزرگانمان اطاعت كرديم پس ما را از راه گمراه كردند ﴿67﴾ پروردگارما به ايشان دو برابر از عذاب را برسان و بر ايشان لعنت كبيري را لعنت فرما ﴿68﴾ ] « فصّلَت : 29 » : « وَقَالَ الَّذِينَ كَفَرُوا رَبَّنَا أَرِنَا الَّذَيْنِ أَضَلَّانَا مِنَ الْجِنِّ وَالْإِنسِ نَجْعَلْهُمَا تَحْتَ أَقْدَامِنَا لِيَكُونَا مِنَ الْأَسْفَلِينَ » [ و کساني که کفران كرده بودند گويند پروردگارما به ما بنمايان كساني که از جن و انس ما را گمراه مي كردند ايشان را زير پايمان قرار دهيم تا از پست ترين شوند . ] 2. قاموس كتاب مقدس در لغت مأجوج نوشته : « مراد از جوج و مأجوج دشمنان دين مسيحي معرفي شده است » كه اشاره به مفسدان شيطان صفت مذهبي دشمن « عبدِ الله عيسی » مشرکاني از زمان پولس مسمی به « يَأْجُوجُ وَمَأْجُوجُ » تا قيامت و دشمنان هر پيامبري است طبق آيه « انعام : 112 » : « وَكَذَٰلِكَ جَعَلْنَا لِكُلِّ نَبِيٍّ عَدُوًّا شَيَاطِينَ الْإِنسِ وَالْجِنِّ يُوحِي بَعْضُهُمْ إِلَىٰ بَعْضٍ زُخْرُفَ الْقَوْلِ غُرُورًا وَلَوْ شَاءَ رَبُّكَ مَا فَعَلُوهُ فَذَرْهُمْ وَمَا يَفْتَرُونَ » [ و آن چنان براي هر پيامبري شيطان هاي انس و جن را دشمناني مقرر فرموده‌ايم بعضشان به سوي بعضي سخنان پوچ و باطلي را براي فريب مي رسانند و اگر پروردگارت مي خواست آن را انجام نمي‌دادند پس ايشان را واگذار و آنچه افتراء مي زنند . ] همچون بدعت گزاران شرک در همهء آئين ها و مذاهب بر نظر اشخاص و دروغگوياني به وصف « يَأْجُوجُ وَمَأْجُوجُ » بدعت گزاران شرك در مسيحيت با بت نمودن عيسی و بت نمودن سنبل صليب به دروغ ادعا مي کنند که عيسی کشته شده و به صليب کشيده شده است تا « نعوذ بالله » او را از انبياي کذبه قلمداد کنند (زبان حال انتشار دهندگان روايت و حديث در باطن و منافقانه) و الله آن را صريحاً و به طور مطلق تکذيب فرموده است . « النّساء : 157 و 158 » : « وَقَوْلِهِمْ إِنَّا قَتَلْنَا الْمَسِيحَ عِيسَى ابْنَ مَرْيَمَ رَسُولَ اللهِ وَمَا قَتَلُوهُ وَمَا صَلَبُوهُ وَلَـٰكِن شُبِّهَ لَهُمْ وَإِنَّ الَّذِينَ اخْتَلَفُوا فِيهِ لَفِي شَكٍّ مِّنْهُ مَا لَهُم بِهِ مِنْ عِلْمٍ إِلَّا اتِّبَاعَ الظَّنِّ وَمَا قَتَلُوهُ يَقِينًا ﴿157﴾ بَل رَّفَعَهُ اللهُ إِلَيْهِ وَكَانَ اللهُ عَزِيزًا حَكِيمًا ﴿158﴾ » : [ و قولشان” ما مسيح عيسی بن مريم رسول الله را كشتيم “ و عيسی را نكشتند و او را به صليب نكشيدند و بلکه بر ايشان مشتبه شد و يقينًا كساني كه در بارهء‌ او اختلاف كرده‌اند از آن در شكيند براي ايشان از دانشي (وحي) به آن جز پيروي از گمان نيست و يقينًا او را به قتل نرسانيدند ﴿157﴾ بلكه الله او را به پيشگاه مبارکش (بهشت) رفيع فرمود و الله به طور مطلق غالب قدرتمندي حكيم است ﴿158﴾ ] كه ضمير « هِمْ » در « وَقَوْلِهِمْ » اشاره است به تمام افترا زنندگان قبل و بعد آيه با افتراي قتل و به صليب كشيدن دروغين عيسی رسول الله در هر زمان و مکاني تا رسيدن قيامت مسمی به « يَأْجُوجُ وَمَأْجُوجُ » که همواره الله جملگي رسولانش را از شر شيطان هاي دشمنان آنان رهانيده است مستند به آيه « المجادلة : 21 » : « کَتَبَ اللهُ لَأَغْلِبَنَّ أَنَا وَرُسُلِي إِنَّ اللهَ قَوِيٌّ عَزِيزٌ » [ الله مقرر فرموده است كه يقينًا من غلبه فرمايم و رسولانم يقينًا الله به طور مطلق قوي غالبي قدرتمند است . ] « غافر : 51 » : « إِنَّا لَنَنصُرُ رُسُلَنَا وَالَّذِينَ آمَنُوا فِي الْحَيَاةِ الدُّنْيَا وَيَوْمَ يَقُومُ الْأَشْهَادُ » [ يقينًا ما رسولانمان و كساني را كه‌ ايمان آورده‌اند در زندگي دنيا ياري مي‌فرمائيم و در روزي كه شاهدان بر مي خيزند . ] « الصّافات : 171-173 » : « وَلَقَدْ سَبَقَتْ كَلِمَتُنَا لِعِبَادِنَا الْمُرْسَلِينَ إِنَّهُمْ لَهُمُ الْمَنصُورُونَ وَإِنَّ جُندَنَا لَهُمُ الْغَالِبُونَ » [ و يقينًا فرمان ما به بندگانمان رسولان گذشت به اينكه يقينًا ايشان به نفعشان مورد ياريند و يقينًا لشكريان ما به نفعشان پيروزند . ] « يونُس : 103 » : « ثُمَّ نُنَجِّي رُسُلَنَا وَالَّذِينَ آمَنُوا كَذَٰلِكَ حَقًّا عَلَيْنَا نُنجِ الْمُؤْمِنِينَ » [ سپس پيغمبرانمان و كساني را كه‌ ايمان آوردند نجات مي‌فرمائيم آن چنان حقي بر عهده ما است مؤمنين را نجات فرمائيم . ] « الرّوم : 47 » : « وَكَانَ حَقًّا عَلَيْنَا نَصْرُ الْمُؤْمِنِينَ » [ و حقي شايسته بر عهده ما ، ياري به مؤمنين است . ] « آل عمران : 55 » : « إِذْ قَالَ اللهُ يَا عِيسَىٰ إِنِّي مُتَوَفِّيكَ وَرَافِعُكَ إِلَيَّ وَمُطَهِّرُكَ مِنَ الَّذِينَ كَفَرُوا وَجَاعِلُ الَّذِينَ اتَّبَعُوكَ فَوْقَ الَّذِينَ كَفَرُوا إِلَىٰ يَوْمِ الْقِيَامَةِ ثُمَّ إِلَيَّ مَرْجِعُكُمْ فَأَحْكُمُ بَيْنَكُمْ فِيمَا كُنتُمْ فِيهِ تَخْتَلِفُونَ » [ زماني الله فرمود اي عيسی يقينًا من تو را مي ميرانم و تو را به سويم رفيع مي فرمايم و از كساني كه (به وحي) كفران نموده‌اند تو را پاك مي فرمايم و كساني كه از تو پيروي كرده‌اند در روز قيامت فوق كساني كه كفران نموده‌اند مقرر فرموده ام و ارجاع شما به من است پس بين شما حكم مي فرمايم در آنچه در آن اختلاف مي كرديد ] رخدادهاي قيامتي زمين همزمان است با انتهاي شيطنت « يَأْجُوجُ وَمَأْجُوجُ » يا هر طاغوت مذهبي شيطان صفت بر هر مذهبي در سراسر زمين است با کوتاه شدن دست آنان از حرامخواري است : « الانبياء : 95 و 96 » : « وَحَرَامٌ عَلَىٰ قَرْيَةٍ أَهْلَكْنَاهَا أَنَّهُمْ لَا يَرْجِعُونَ ﴿95﴾ حَتَّىٰ إِذَا فُتِحَتْ يَأْجُوجُ وَمَأْجُوجُ وَهُم مِّن كُلِّ حَدَبٍ يَنسِلُونَ ﴿96﴾ » [ و حرام است بر قريه‌اي كه ‌ايشان را هلاك فرموده‌ايم که ‌ايشان باز نگردند ﴿95﴾ تا زماني كه به وسيله يَأْجُوجُ وَمَأْجُوجُ مورد استيلا واقع شود و فتح و گشوده شود و ايشان از هر پشته‌اي به تندي روند ﴿65﴾] « يس : 31 و32 » : « أَلَمْ يَرَوْا كَمْ أَهْلَكْنَا قَبْلَهُم مِّنَ الْقُرُونِ أَنَّهُمْ إِلَيْهِمْ لَا يَرْجِعُونَ ﴿31﴾ وَإِن كُلٌّ لَّمَّا جَمِيعٌ لَّدَيْنَا مُحْضَرُونَ ﴿32﴾ » [ آيا ننگريسته اند از مردمان قبلشان چه بسيار هلاك فرموديم اينكه هلاک شدگان به سوي نجات يافتگان بر نمي گشتند و نيستند جملگي جز جميعًا به پيشگاه مبارک (داوري) ما حاضر شده‌اند . ]

سلام، مهم این نیست که دقیقاً چه کسی سد را ساخت بلکه مهم اینه که یک انسان درستی، چنین سدی را برای نجات مردم ساخت تا از آزار قوم ستمکار رهایی یابند و این موعظه ای است که بیان شده تا من و شما پند بگیریم خودِ موعظه مهمه نه اینکه چه کسی سد را ساخت

اسکندر مقدونی ذوالقرنین نیست چون اسکندر از غرب به شرق لشگر کشید و به غرب لشکر نکشید ولی کوروش اول به غرب لشکر کشید بعد به شرق لشکر کشید و بعد به شمال که به منطقه اذربایجان و گرجستان رسید ودر آنجا چشمه های گل آلود دید اگه باور نداری اگه بری یکی از آیات تورات که به کوروش لقبی داده شده است که اگر آن لقب را به عربی برگردانیم به ذوالقرنین تبدیل میشود که نشان می‌دهد ذوالقرنین همان کوروش است

اسکندر ذوالقرنین نیست. کوروش هم نیست. مسیر حرکت کوروش در منابع تاریخی، مبهم و متناقض هست. دلایلی هم وجود داره که نشون میده کوروش ذوالقرنین نیست. در قسمت 1 و 2 توضیح داده شد.

باسلام. شما در مقاله‌تان از منابع تاریخی اسلامی که از فردی کوروش‌نام یاد کرده‌اند سخنی نیاوردید. آیا متن موضوع در کُتب مروج الذهب سده۳ ، اًثارالباقیه، مختصر تاریخ الدُول سده۷، بحساب شما نمی‌آید یا حدیثی که طبری مورخ معروف و ثعلبی و ابوالفتوح رازی و سیوطی از پیامبر اسلام درباره کورس نقل کرده‌اند. که فارغ از صحت و سقم منابع و سلسه راویان همین که نام کوروش مورد اشاره است بر وجود شخصیت و آثار اقدامات منسوب به‌وی این واقعیت که کوروش‌نامی از دل تاریخ این سرزمین برآمده‌ را اشاره دارد. اینکه نام کوروش در متون ادبی پارسی نیست هم جای بحث‌است و بگردید که هست ودر این مختصر نمیگنجدلیکن خیلی روشن است کوروش به نمایندگی از یک تمدن بزرگ دشمنان بزرگی داشته که خواهان محوشدن نامش بوده‌اند همچنانکه قریش به دنبال حذف نام خاتم پیامبران. که در مورد کورش تاحدودی موفق بوده‌اند و اراده الهی درباره محمد(ص) آنگونه نبوده. این گفتار در اثبات وجود یقین در بحث ذوالقرنین بودن کوروش نیست و صرفا در مورد عدم جامع بودن مقاله شماست که همه حقایق و واقعیات را در بررسی احتمالات نیاورده‌اید. شما در رد یک نظریه تاریخی میتوانید بگویید احتمالاّ. چراکه تاریخ همیشه آنچنانکه باید نوشته و به آیندگان منتقل نشده. ضمن اینکه با درکنار هم نهادن نظرات متفکران قدیم و پژوهندگان جدید، صحت نظریه ذوالقرنین بودن کوروش بر نبودنش می‌چربد که اگر صحیح باشد و کوروش همان دارای دوشاخ باشد باید به دنبال پاسخ سؤالهای دیگری برویم مثل اینکه چرا سد فققاز تا یوم الحساب یا روز ظهور منجی نپاییده. یا چرا به کوروش کشتار انسانها نسبت داده‌شده. اینگونه‌است که مقاله شما مشکوک به مغرضانه بودن می‌گردد که امیداست اشتباه کرده‌باشم

هر دلیلی بر ذوالقرنین بودن کوروش بیاورید، اسکندر و یا دیگر شاهان، در آن دلیل، بر کوروش مقدم هستند. درباره نام کوروش در منابع ایرانی در همین سایت توضیح دادیم. برای نمونه از آثار الباقیه گفتید. ابوریحان در این کتاب، از نگاه خودش، کوروش را جزو پادشاهان ایران نمیداند. ولی از نگاه غربی‌ها چرا. بعد هم در بحث ذوالقرنین، از کوروش حتی جزو گزینه های احتمالی ذوالقرنین هم نام نمی‌برد. میگویید «کوروش... دشمنان بزرگی داشته که خواهان محوشدن نامش بوده‌اند». خوب نام 5 نفر را ذکر کنید که در دوران باستان خواهان محو شدن نامش بودند. منتظرم... نام ببرید. (به نظر من خود ایرانی‌ها تمایلی به حفظ نام کوروش نداشتند که اگر داشتند، هیچ گاه نامش محو یا کمرنگ نمیشد)

نکته دیگری که شما معتقدید اینکه ذوالقرنین چند هزار سال پیش از کوروش بوده. سند شما چیست؟ دقت سند شما چقدراست. باور خودتان به سندتان چگونه‌است. اگر قرار است نظری را رد کنید این شمایید که باید ادله‌ی متقن بیاوردید. بحث بر سر اینکه ذوالقرنین دقیقا کی‌بوده به خودی خود مهم نیست اما مصادره به‌مطلوب کردن دفاع جانانه میطلبد و رد مصادره‌اش هم حرکتی جهادی لازم دارد. و حقیقت اینکه این مطالب هست. حالا شما کم‌وبیش فرضیاتی قریب به واقع در مورد کورش می‌بینید اما مثلا چه بگویید از تُرک یا کُرد پنداشتن حضرات ابراهیم تا محمدصلوات الله علیهم از سوی پان ترکیسم. و پان‌کُردیسم

دلیل اینکه ذوالقرنین چند صد سال و بلکه چند هزار سال قبل از کوروش بوده را توضیح دادیم. یک دلیلش این: ذوالقرنین و خضر همدوره بودند. بعداً ذوالقرنین از دنیا رفت ولی خضر، چند سال یا شاید چند صد سال یا چند هزار سال بعد، به دیدار موسی (ع) رفت و موسی (ع) هم حدوداً 700-800 سال قبل از کوروش بود. یک محاسبه ساده نشان میدهد که فاصله ذوالقرنین با کوروش، چند صد سال و بلکه بیش از هزار سال و بیشتر بوده.

صفحه‌ها

افزودن نظر جدید

CAPTCHA
لطفا به این سوال امنیتی پاسخ دهید.
Fill in the blank.