ایرادات وارده بر عمر بن خطاب در کتب اهل سنت

  • 1395/05/28 - 10:30
خلیفه دوم هم بر کرسی خلافت رسول خدا (ص) تکیه زد، و خود را ولیّ مردم معرفی کرد، اما در زمان خلافتش از علوم و اسرار الهی که خدا آن را در پیامبر و جانشینان به حقش قرار داده، بی‌بهره بود. او 70 مرتبه عبارت «اگر علی نبود، عمر هلاک می‌شد»، را بیان کرد که این سؤال مطرح می‌شود، این چه ولیّ و سرپرستی است، که به علوم الهی ناآگاه می‌باشد.

پایگاه جامع فرق، ادیان و مذاهب_ خلیفه دوم هم مانند خلیفه اول بر کرسی خلافت رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) تکیه زد، و خود را ولیّ و امام مردم معرفی کرد، اما این امام (!) در زمان خلافت خود از علوم و اسرار الهی که خدا آن را در پیامبرش و جانشینان به حقش قرار داده، بی‌بهره بود و او هم‌چنین در هفتاد مرتبه عبارت معروفی را بیان کرد، که اگر علی (علیه السلام) نبود، عمر هلاک می‌شد، و سؤالی که مطرح می‌شود این است که این چگونه ولیّ و سرپرستی است، که ناآگاه به علوم الهی می‌باشد و در بسیاری از مسائل دین از افرادی مانند حضرت علی (علیه السلام) کمک می‌خواست و رای او را حتماً می‌پذیرفت. که اگر این‌طور باشد، خود یک نقص بزرگ برای او به‌حساب می‌آید و خلافت او زیر سؤال می‌رود. ما در این نوشتار کوتاه ایرادات او را که بزرگان اهل سنت در کتب خود ذکر کرده و آورده‌اند را بیان می‌کنیم.
در کتاب حلیه الاولیاء ابونعیم اصفهانی، روایتی از عمر بن خطاب وارد شده است که او در حال احتضار گفت: ای کاش گوسفند قومی بودم، مرا چاق می‌کردند، وقتی که عزیزترین قومشان نزد ایشان می‌آمد، مرا ذبح می‌کردند و نصفم را کباب و نصف دیگرم را خشک می کردند و سپس مرا می‌خوردند و آن گاه مدفوع می‌شدم و اصلاً بشر نمی‌شدم.[1]
در صحاح سته اهل سنت از ابن عباس روایت شده که وقتی رسول خدا در مرض موت خود درخواست دوات و قلم و ورق نمود، تا چیزی بنویسد که بعد از او دچار گمراهی نشوند، عمر که در آن مجلس حضور داشت، گفت: این مرد - نستجیر بالله - هذیان می‌گوید، کتاب خدا ما را کافی است، سپس سر و صدای زیادی در حضور پیامبر بین یاران و اصحاب صورت گرفت و پیامبر ناراحت شد و فرمود: برخیزید و بیرون بروید و در نزد من نزاع نکنید...[2] و هم‌چنین بعد از رحلت رسول خدا، عمر بن خطاب می‌گفت: به خدا قسم، رسول خدا نمرده و نمی‌میرد، هرکس چنین سخنی گوید، دست و پایش را قطع می‌کنم،[3] تا اینکه ابوبکر به او فهمانید و متذکر شد که خداوند در قرآن می‌فرماید: «إِنَّکَ مَیِّتٌ وَإِنَّهُم مَّیِّتُونَ.[زمر/30] ای پیامبر هم تو و هم دیگران، همه می‌میرید.» و یا باز عمر بن خطاب حدّ شرعی درباره‌ی مغیره بن شعبه را که شراب خورده بود، تعطیل کرد و اجرا نکرد.[4] او حکم خداوند در مورد متعه زنان را تغییر داد و صریحاً اعلام کرد، که اگرچه آن‌ها در زمان رسول خدا حلال بودند، ولی من آن‌ها را حرام می‌کنم و عاملین آن را عقاب می‌کنم.[5]
او در احکام الهی کم معرفت بود، طوری‌که دستور داد زن حامله و زن دیوانه‌ای را سنگسار کنند که حضرت علی (علیه السلام) وقتی جریان را فهمید، به عمر بن خطاب فرمود: بچه زن حامله در شکم زن که تقصیری ندارد، و زن مجنون هم به‌خاطر جنونش معاف از اجرای حدّ می‌شود، که در این‌جا بود که عمر گفت: «لولا علیّ لهلک عمر.[6] اگر علی نبود عمر هلاک می‌شد.» و باز او روزی در بالای منبر گفت هر کس مهریه زن خود را بیشتر از مهر سنت قرار دهد، اضافه آن را از او می‌گیرم و به بیت المال برمی‌گردانم، لذا زنی که در مجلس حضور داشت، گفت ای خلیفه: حقّی را که خدا و رسولش برای ما زنان قرار داده، به چه حقّی ما را از آن منع می‌کنی؟ خداوند می‌فرماید: «وَآتَيْتُمْ إِحْدَاهُنَّ قِنْطَارًا فَلَا تَأْخُذُوا مِنْهُ شَيْئًا.[مائده/9] چنان‌چه کابین زنی را بار طلا قرار دادید، نباید که از آنان چیزی اخذ کنید.» عمر بن خطاب که با این سخن زن مواجه گردید، چاره‌ای ندید جز این‌که بگوید: «کلّکم افقه من عمر، حتی المخدرات فی الحجال.[7] همه مردم از عمر داناترند، حتی نوعروسان در حجله.» و دیگر این‌که هر چند ابوبکر مشروعیت خلافت خود را به اجماع امت و انتخاب مردم نسبت می‌داد، ولی عمر بن خطاب انتخاب خلیفه را بر عهده شورای شش نفری قرار داد...[8] و همچنین عمر جمله «حی علی خیر العمل» را از اذان ساقط کرد و به جای آن جمله‌ی (الصلواه خیر من النوم) را در برخی اذان‌ها قرار داد...[9]

پی‌نوشت:

[1]. حلیه الاولیاء، ابونعیم اصفهانی، دارالفکر، بیروت، لبنان، (1421ق)، ج1 ص137، رقم132، کلماته فی الزهد و الورع.
[2]. صحیح بخاری، بخاری، داراحیاء التراث العربی، بیروت، لبنان، کتاب المرضی...، ج7 ص9.
[3]. الدرالمنثور، سیوطی، کتابخانه آیت الله نجفی مرعشی، قم، ایران، ج2 ص377.
[4]. الکامل فی التاریخ، ابن اثیر، دار صادر، بیروت، لبنان، (1420ق)، ج2 ص228.
[5]. صحیح مسلم، مسلم نیشابوری، دار احیاء التراث العربی، بیروت، لبنان، ج3 ص38.
[6]. تفسیر کبیر، فخر رازی، دار احیاء التراث العربی، بیروت، لبنان، ج21 ص22.
[7]. مجمع الزواید، هیثمی، دارالفکر، بیروت، لبنان، (1412ق)، ج4 ص284.
[8]. تاریخ یعقوبی، یعقوبی، دارالعراق، دمشق، سوریه، تحقیق ابراهیم آیتی، ج2 ص169.
[9]. سیره حلبیه، حلبی، دارالکتب العلمیه، بیروت، لبنان، ج2 ص305.

تولیدی

دیدگاه‌ها

سلام علیکم. اجرتون با امیرالمومنین ع. وقتی حرف حق میزنید و از ولایت امیرالمومنین ع دفاع میکنید، دل پسرش امام زمان عج را شاد میکنید، خدا خیرتون بده، پیامبر ص فرمود خیر، علی ابن ابیطالب ع است.

شما اهل تشیع چرا فقط بە نظریات خودتون اهمیت میدهید و مینویسید؟ و بە نظر اهل سنت هیچ توجهی ندارین؟

سلام برادر گرامی. اینجا نظریات علما و بزرگان و مطالب کتب معتبر اهلسنت آورده شده نظریات شیعه نیست. ای کاش علما اهلسنت این کتب را برای مردم تفسیر کرده و توضیح میدادند.علمای اهلسنت برای توجیه خودشون میگن این احادیث ضعیف هست اگر این احادیث ضعیف هست پس در کتاب صحیح چکار میکند. اگر کتاب ضعیف هست چطور خواهر قرآن نامیده شده. خیلیاز عزیزان با مراجعه احادیث کتب صحیح شیعه شدن. چرا علما احادیثی که به صررشان است را بیان نمیکنند. چون موقعیتشون به خطر می افتد. درست مثل بیان قرآن کریم درمورد بزرگان ادیان قبل که برای حفظ قدرت و نفوذ خود حقیقت دین و پیامبر جدید را کتمان کرده و او را تکذیب میکردند

افزودن نظر جدید

CAPTCHA
لطفا به این سوال امنیتی پاسخ دهید.
Fill in the blank.