ادعای پیامبری پال توئیچل

  • 1394/04/18 - 18:33
پال توئیچل در سال 1965 میلادی، با راه اندازی کارگاه‌های آموزش سفر روح در کالیفرنیا اکنکار را علنی کرد و اقدام به انتشار سری آموزش‌نامه‌هایی با نام دیسکورس نمود تا بدین طریق پیروان خود را به صورت محرمانه آموزش دهد. وی موسسۀ اکنکار را در سال 1970 میلادی به‏‌عنوان موسسه‌‏ای غیرانتفاعی به ثبت رساند. پال توانست قبل از مرگش در سال 1971 میلادی...

پایگاه جامع فرق، ادیان و مذاهب_ پال توئیچل در سال 1965 میلادی، با راه اندازی کارگاه‌های آموزش سفر روح در کالیفرنیا اکنکار را علنی کرد و اقدام به انتشار سری آموزش‌نامه‌هایی با نام دیسکورس نمود تا بدین طریق پیروان خود را به صورت محرمانه آموزش دهد. وی موسسۀ اکنکار را در سال 1970 میلادی به‏‌عنوان موسسه‌‏ای غیرانتفاعی به ثبت رساند. [1]

پال توانست قبل از مرگش در سال 1971 میلادی، شصت اثر دست‏‌نویس را کامل کند که بیش از سی‏ و پنج جلد از آن‌‏ها منتشر شده‌‌اند. سفرهای تبلیغی وی برای جذب پیروان اکنکار از شاه‌کارهای او است. وی توانست به بسیاری از نقاط دنیا سفر کرده، دربارۀ اکنکار سخنرانی نماید.

عوامل مؤثر بر ادعای پیامبری
یکم:‌ شخصیت متزلزل و ناهمگون: با توجه به به تاریخچه زندگی پال شخصیت متزلزلی داشت که از سختی‏‌های دوران کودکی او نشأت می‌‏گرفت. وی در مسیر رشد، شخصیت‌‏های گوناگونی را در خود پرورش داده بود که می‏‌توانست او را به سوی ادعای پیامبری و فرقه‏‌سازی سوق دهد.

دوم: ملاقات با سودار سینگ: سودار سینگ شخصیت دیگری است که شالوده عرفانی پال را تحت تأثیر خود قرار داده است. اولین بار پال وی را در پاریس ملاقات کرد. در آن هنگام سودار سینگ برای یافتن مریدانی صمیمی در پاریس مشغول تبلیغ و سخنرانی بود. [2] پس از آن پال به همراه خواهرش «کی دی» مدت یک سال در آشرام سودار سینگ در هند زندگی کرد. این دوره از زندگی در روحیات معنوی پال و کی دی تأثیرات فراوانی داشت؛ به گونه‌‌‌‌‌‌‌‌ای که بسیاری از تمرینات و حکمت‌‌هایی که پال در این دوره آموخته است پس از اعلام رسمی اکنکار به‏‌عنوان دیسکورس‌‏های رسمی آن مورد مطالعه قرار می‌‌گیرد.[3]

 سوم : تشویق‌‏های معشوقه: آشنایی پال‏ توئیچل با دختری به نام گیل آتکینسون که به شخصیت عجیب پال علاقه‌‌مند شده بود عرصۀ جدیدی را در زندگی‌‌اش می‌‌گشاید تا ازدواج دوم پال توئیچل شکل گیرد. پال نحوه آشنایی با گیل را این‌گونه تشریح کرده است: «ما یک‌دیگر را در یک کتابخانۀ عمومی در سال 1963 ملاقات کردیم. او در آن‌‌جا شغلی نیمه‌‏وقت داشت درحالی‏‌که من دانشجوی تمام وقت دانشگاه واشنگتن بودم...گیل در شگفت بود که این مرد نیمه مجنون کیست...».[4]

پس از نامه نگاری‌‌های طولانی دو سالانه بین پال و گیل ازدواج آن‌‏ها سر می‌‌گیرد. گیل که در رشته روان‏شناسی تحصیل کرده بود رابطه خوبی با پال برقرار می‌‌کند. سخنان گیل و تشویق‌‌های او پال را وادار به اعلام علنی اکنکار می‌‌کند. دربارۀ آشنایی‌‌اش با گیل و تأثیرات او می‌‌گوید: «تبدیل از وضعیت صخره‏ نشینی به اک بعد از ملاقات با همسر فعلی‌‌ام گیل شروع شد. او اصرار داشت که من با دانش و قابلیت‌‌هایم کاری انجام دهم... روزی من و گیل در چایناتاوان سانفرانسیسکو گردش می‌‌کردیم و بر حسب اتفاق وارد یک معبد چینی شدیم. در آن‌‌جا کاهنی به من گفت که به زودی عازم سان‏دیهگو شده، کارم را در اک آغاز خواهم کرد». [5]

در سال 1964 گیل و پال با هم ازدواج کردند. سال اول زندگی مشترکشان با مشکلات فراوانی همراه بود؛ اما آن‌‏ها این دوره را با مهاجرت به سان‏دیه‏گو پشت سر گذاشتند. گیل در این زمان عقیده داشت که پال باید اک را علنی کند. اصرارهای وی نتیجه داد و باعث شد پال اکنکار را علنی نماید.

چهارم: مطالعات پال: «علاقه پال توئیچل به مطالعه بسیار عجیب و غریب است. او در طی زندگی خود کتاب‌‌های بی‏‌شماری را مطالعه کرد. سیر مطالعات او هیچ محدوده‌‌ای نداشته و در تمام زمینه‌‌ها دست به مطالعات شگرفی ‌زده است: «در آن برهۀ زمانی من حجم عظیمی از کتاب‌‏ها را مطالعه کرده بودم. هر شب حدود بیست کتاب از کتاب‌‌خانه می‌گرفتم و شب بعد آن‏‌ها را با یک دستۀ تازه عوض می‌‌کردم».[6]

با دقت در کتاب‌‌های پال، تأثیرات وی را از مطالعاتش به وضوح می‌‏توان دریافت تناقض‌‌هایی هم که در نوشته‌‌های او وجود دارد به همین دلیل است. آن‌‏گونه که پال خود گفته است، برای نوشتن کتاب‌‌هایش ابتدا فصول آن را معین می‏‌کرده و سپس به جمع‌‏آوری داده‌‌ها می‌‌پرداخته است. مطالعات سریع و سطحی وی باعث شده است با برخورد به هر مطلب جالبی، آن‏‌را با کم‌‏ترین مناسبت، درون فصول از پیش تعیین شده جای دهد. عمیق نبودن مطالعات وی را می‌‏توان از مطالعاتی که بر کتاب‌‌های فارسی داشته است به اثبات رساند. وی با مطالعۀ نه چندان دقیق مثنوی معنوی، با دیدن چند اصطلاح عرفانی مورد نظرش آن‏‌چنان برانگیخته می‌‌شود که این کتاب را اولین کتاب جهان‏‌بینی اک معرفی می‌‌کند، درصورتی‌‏که وی اگر به مطالعه دقیق مفاهیم و عناوین مثنوی می‌‌پرداخت، هرگز آن را جهان‏بینی اک معرفی نمی‌‌کرد. روشن است که مثنوی معنوی مشتمل بر مفاهیم بلند عرفان اسلامی است و در سراسر آن، شریعت‌‌مداری و دین‌‏مداری اسلامی به چشم می‌‌خورد. جالب این‌‌که مطالعات وی آن‌چنان سطحی بوده است که پنداشته مثنوی معنوی و «نوای نی» هر یک کتابی جداگانه از این عارف فقیه اسلامی است درحالی که «نوای نی» که با مطلع «بشنو از نی چون حکایت می‌‌کند» آغاز می‌‌شود، خود مطلع کتاب مثنوی معنوی است.

موارد بسیار دیگری وجود دارد که تأثیرات مطالعات متنوّع اما سطحی را بر روی پال نشان می‌‌دهد. سطحی بودن مطالعات پال، هم از تناقض‌‌ها و برداشت‌‌های نادرست او از نظریات دانشمندان پیداست و هم از این که وی خود اعتراف کرده که هر شب بیش از بیست جلد کتاب مطالعه می‏‌کرده است. انسان‌ه‏ای اهل مطالعه با روش‌‌های تند خوانی نیز از انجام این کار عاجزند؛ چه این‌‌که در یک شب اگر انسان ده ساعت هم به مطالعه بپردازد توفیق ورق زدن صفحات بیست جلد کتاب را نیز نخواهد داشت. روش نویسندگی پال نیز بسیار جالب است. او ابتدا دوازده فصل برای کتابش مشخص نموده، آن‏گاه مطالب مطالعه شده را با کم‏ترین مناسبتی درون فصل‌‏ها جای می‌‏دهد. به همین دلیل تمام کتاب‌‏های او دوازده فصل دارند.

پنجم: تأثیرات آیین لاما و ربازار تارز: شبه آیین اکنکار را از دو جهت می‌‏توان به آیین لاما نسبت داد: یکی به جهت شباهت‌‌های عمیق و فراوانی که در آموزه‌‌های این دو آیین وجود دارد. دوم به جهت اعتراف اکیست‌‏ها به انشعاب اکنکار از لاماییسم و علاقۀ شدید مخترع اکنکار به ربازارتارز تبتی.

مترجم کتاب‌‌های پال توئیچل دربارۀ خاستگاه اکنکار می‌‌نویسد: «اکنکار به صورت بارزی از درون سه مکتب رشد پیدا کرده است: آناهد یوگا، صوفیسم(که همین عرفان خودمان است) و لاماییسم. لاماییسم به‌‏عنوان مکتب‏ الاسرار در کوهستان‌‏های تبت حفظ شده است. پال توئیچل از طریق ربازار تارز که خود یک لاما است ره یافته.»[7] علاوه بر شباهت‌‌های محتوایی بین آیین لاما و شبه‏‌آیین‏ اکنکار، گونۀ دیگری از شباهت نیز وجود دارد. «ربازار تارز» به‏‌عنوان شخصیت رؤیایی مخترع اکنکار ظهور کرده است. دراندیشۀ پال توئیچل ربازار تارز به‌‏عنوان یک لاما تأثیر زیادی داشته است.

پی‌نوشت:

[1]. اکنکار حکمت باستانی برای عصر حاضر، کرامر، تاد و منسون، دوگ، 1376، ترجمه مهیار جلالیانی، دنیای کتاب، ص 8.
[2]. نسیمی از بهشت، استایگر، براد ، 1379، ترجمه هوشنگ اهرپور، تهران، نگارستان کتاب و زرین، ص 79.
[3]. همان ، ص 82.
[4]. همان ، ص 104.
[5]. همان ، ص 102.
[6]. همان ، ص 104.
[7]. اکنکار کلید جهان‏های اسرار، توئیچل، ترجمه هوشنگ اهرپور،چ دوم، تهران، نگارستان کتاب، 1382، ص 47.
برای اطلاع بیشتر مراجعه کنید به: سودای دین داری، عبدالحسین مشکانی سبزواری، نشر صهبای یقین، قم، ص 84.

تولیدی

دیدگاه‌ها

بنظر بنده هر شخصی و هر دینی بتونه انسان را به خودش نزدیکتر بکنه و با اصل وجودی آشنا کنه ارزش مطالعه و بررسی را داره.همه چیز در درون است.عرفای ما هم مثل بایزید بسطامی و ابوالحسن خرقانی و مولانا و سهروردی و و و....به این موضوع اشاره کرده اند البته بصورت رمزی و سمبلیک...انسان کافیه به نور درون برسه که سحرگاهان از ساعت سه الی شش صبح امکان باز شدنش است و به محض باز شدن باید ازش عبور کرد و وارد سرزمین حکمت یا سرزمین دل شد و ادامه مسیر و و و...الی آخر.....مابقی مسایل بازی بیش نیست....لا اله الا الله

سلام پیمان جهان. نظر شما محترمه. ولی آیا شیطان پرستی و سلوک کابالا یا سلوک بت پرستی و بودا و هندو و.... انسان رو به خودشناسی دعوت میکنن؟ آیا اصل شناخت وجود برای نزدیک شدن به خداست یا خود؟؟؟!!!

مسیر دست یابی به خدا از مسیر شناخت خود انسان می گذرد. بودا و هندو هم تذهیب نفس را مطرح می کنند و به کرامت انسانی ارج می نهند شاید البته در سطوح کاملا متعالی نباشه آموزه های آنها ولی هیچگاه زیبنده نیست که همواره خود را بر حق بدانیم و بر آرا و دیدگاه دیگران خط بطلان بکشیم. بنده هم با توضیحات آقای پیمان موافق هستنم. توضیحات ارائه شده در مقاله فوق تنها دیدگاه شخصی نویسنده هستش که کاملا جانبدارانه و مغرضانه مطرح شده است. درس اول خدا شناسی این هست که همه انسان ها آفریدگار خدا هستن و هیچ قومی بر دیگری رجحان ندارد. بهتر رجوع کنیم به درون خودمان تا مکاتب بر جای مانده از گذشتگان. اسلام و مسیحیت و غیره هر کدام زیبایی هایی در دل خود دارند که متولیان آنها که همانا پیامبران باشند اینقدر خودشان را بر ح نمیدیدند که اکنون ما داریم برایشان سینه چاک میکنیم. کلام حق یعنی آرامش، خوبی، انسانیت، مودت، مهربانی و اخوت هر مسلکی که ما را یک گام به این مراتب نزدیک کند شایسته تصدیق و اگر از این معیارها دور کند سزاوار تقبیح می باشد حتی اگر از جانب ادیان بوده باشد. مگر نه این است که ادیان خود ساخته داعشی ساخته و پرورده همین رویکرد جانبدارانه می باشند. بیایید یاد بگیریم به آرای دیگران احترام بگذاریم و هنر شنیدن رو در خود تقویت کنیم. اطمینان داشته باشید که اگر کلامی وحیانی و خدایی باشد خود قدرت کشندگی خواهد داشت و انسان نیز از میان تمام آرای غلط می تواند کلام خدا را از کلام سخیف بازشناسد. پس اگر سخنی دارای درون مایه حق و حقانیت است باید اجازه عرضه داده شود چرا که اگر گیرایی نداشت خود به خود ناچار است که از اذهان انسان ها رخت بربندد و به فراموشی سپرده خواهد شد.

سلام امیر. اینکه انسان از شناخت خود به شناخت خدا میرسد درست. اینکه نباید انسان خودش و مکتبش را برتر بداند در مرحله اول . اما شما یک نکته ای که در نظر ندارید « هدف» است. هدف در بودا چیست؟ در هندو؟ در اکنکار؟ و... چیست؟ وقتی هدف اشتباه باشد، هدف نادرست باشد چه سودی دارد؟ آیا انسان با هدف اشتباه ولو با درون نگری آیا به خداشناسی میرسد؟

کجا ادعای پیامبری کرده؟ این دلایلی که شما آوردین به ادعای پیامبری ربطی نداره. دوم اینکه بودا هم ادعای پیامبری نکرده و خودش صریحا گفته نه من پیامبرم و نه دینی آوردم. فقط با یک روش مراقبه به درون نگری میپردازد و مشکلات روحی را برطرف می کند. سوم اینکه همون خداشناسی هم با خودشناسی بدست میاد. تا رذایل اخلاقی و مشکلات روحی شما برطرف نشه به خدا نمیتونید نزدیک شوید. اگر بدون درون نگری (مراقبه) پیش برید حتی اگر به خدا نزدیک هم شوید در یک بزنگاه رذایل اخلاقی و عقده های درونی (که از اونها غافل شدید و سراغ خدا رفتید) قد علم می کنند و شما را زمین میزنند. شما نیاز نیست بخدا نزدیک شوبد شما خودتون را از بدیها پاک کنید نور خدا وارد دلتون میشه. به قول مولانا دیو چو بیرون رود فرشته درآید و چهارم اینکه هدف باید داشت هدف شخص با هر دین یا مسلکی میتواند پیدا کردن قدرت روحی یا کشف و کرامات باشه و یا فنای فی الله و تقرب بخدا. امام صادق میفرمایند اگر کسی خودش را ریاضت دهد برای رسیدن به کرامات به کرامات میرسد اکر کسی خودش را ریاضت دهد برای رسیدن به خدا به خدا میرسد.

بنده هم با نظرات پیمان و امیر و محمد کاملا موافق هستم و هرکسی باید از درون خودش به خدا برسد . هرکسی باید «من حقیقی» خوبش را که همان روح الهی است ، را در وجودش بیدارکند و آن با خاموشی ذهن و «من دهنی» صورت میگیرد و این یک حقیقت است که هر فردی از راه خودش به خدا میرسد .

سلام نازنین. اساسا بحث این نیست که از طریق درون میشه به خدا رسید. بله ما هم قبول داریم و در دین ما هم آمده کسی که خودش رو بشناسه خداش رو شناخته. اما منظور ادعاهای توئیچل است و مکتبی که راه انداخته... مطلب بالا را بخوانید. پس بحث با دوستان این است که نسخه پال توئیچل انسان رو به هدفی غیر از اهداف متعالی خواهد رساند.... یعنی هر به خود رسیدنی لازمش شناخت خدا نیست و گاهی اوقات انسان در شناخت خود می ماند و خودپرستی میشود هدف او. و این هم گمراهی است چون هدف شناخت و بنده خود شدن نیست بلکه شناخت خدا و بنده شدن خدا هدف است و این سیره اولیای الهی است.

افزودن نظر جدید

CAPTCHA
لطفا به این سوال امنیتی پاسخ دهید.
Fill in the blank.