دیدگاه تناسخی اشو

  • 1394/02/28 - 22:28
اشو، شخصیتی است هندی که گسترش تعالیم خود را مرهون آمریکاست. او بیش از هفت‏‌هزار سخنرانی داشت اما هیچ‌‏گاه کتابی ننوشت، تمام تعالیم او در این سخنرانی‌‏ها بیان شده‏ است. وی دارای شخصیتی شهوت‌‏ران، متکبر و مغرور بود و خود را هم‏‌طراز و یا بالاتر از مسیح می‌‏دانست. اصول اصلی تعالیم او را عشق، سم بودن نفس، نفی ذهن، درون‌‏گرایی، مراقبه و...

پایگاه جامع فرق ادیان و مذاهب_ اشو، شخصیتی است هندی که گسترش تعالیم خود را مرهون آمریکاست. او بیش از هفت‏‌هزار سخنرانی داشت اما هیچ‌‏گاه کتابی ننوشت، تمام تعالیم او در این سخنرانی‌‏ها بیان شده‏ است. وی دارای شخصیتی شهوت‌‏ران، متکبر و مغرور بود و خود را هم‏‌طراز و یا بالاتر از مسیح می‌‏دانست. اصول اصلی تعالیم او را عشق، سم بودن نفس، نفی ذهن، درون‌‏گرایی، مراقبه و چاکراها تشکیل می‌‏دهند. او با تعالیم‏ خود به رابطه مرد و زن پل زد و توانست آزادی جنسی را در اردوگاهش رواج دهد. بسیاری علت اخراج او از آمریکا را مسائل جنسی و فسادهای اخلاقی او می‌‏دانند. این مشکلات و مشکلات دیگر باعث شد تا 21 کشور جهان از پذیرش وی سر باز زنند و او به‌‏ناچار به هندوستان برگردد.[1]

درباره علت مرگ او نیز اختلافاتی وجود دارد. او تلاش می‌‏کند تا علت مرگ خود را سرطان استخوان معرّفی کند اما علائم بیماری او بیش‏تر شبیه به بیماری‌‏های دیگری مانند ایدز بود تا سرطان.[2] خدا در تعالیم او جایگاه ویژه‌‏ای ندارد و هر از گاهی به گونه‏‌ای با مسأله خداشناسی برخورد می‌‏کند. گاهی خدا در نظر او تجرب‌ه‏ای ساده است[3]، گاهی بحث درباره خدا را بی‌‏مفهوم می‏‌پندارد[4] و گاهی نیز به خود خدایی دست می‌‏یازد.[5] او بر این باور است که هندوها قدیمی‌‏ترین مردم آگاه هستند؛ آگاه‏‌ترین مردم باستانی روی زمین. اولین کسانی بودند که مذهب در ذهنشان خطور کرد. آن‌‏ها  فقط یک آرزو دارند؛ تنها یک تپش بزرگ در قلبشان: چگونه رها شوند، چگونه آگاهی کسب کنند تا از چرخه حیات (samsara) به بیرون قدم بگذارند. هندوها می‌‏گویند: ما این سفر را بارها و بارها طی کرده‌‏ایم، ما بذر شده‏‌ایم، درخت شده‏‌ایم، دوباره بذر شده‏‌ایم و دوباره درخت شده‌‏ایم، بارها و بارها.[6] او باور تناسخ خود را به‌‏خوبی در یک جمله بیان کرده است: «یک انسان الا و لابد دوباره و دوباره متولّد می‌‏شود».[7]

اشو نیز مانند بسیاری دیگر از مدعیان معنویت‏‌گرایی و باورمندان به تناسخ، «یادآوری» را دلیلی برای اثبات تناسخ می‌‏داند. او مدّعی است به نقطه‏‌ای رسیده که می‌‏تواند از آن‌‏جا زندگی‌‏های پیشین‏ خود را ببیند. وی معتقد است چون نقطه‌‏ای که او رسیده و در آن تناسخ و زندگی‌‏های پیشین خود را می‌‏بیند، تجربه شخصی اوست، پس برهان کافی برای اثبات تناسخ خواهد بود.[8] البته به‌‏رغم این‏‌که او نیز داعیه روح‌‏باوری دارد، در برخی جملاتش درباره روح و تناسخ به‏‌گونه‏‌ای سخن می‌‏گوید که گویا روح، همان ذهن آدمی است: وقتی شب هنگام، برای خوابیدن دراز می‌‏کشید؛ وقتی خواب، آغاز به نزول بر شما می‏‌کند و تاحدودی شما را در برمی‌‏گیرد،‏‏ آخرین فکر را به ذهن‏ می‏‌آورید. سپس به خواب می‏‌روید، هنگامی که صبح برمی‌‏خیزید و آماده ترک رخت‌خواب می‌‏شوید، به اولین فکری که پس از برخاستن دارید بنگرید. نتیجه‌‏اش برایتان تعجب‌‏آور خواهد بود. آخرین فکر شب پیش، اولین فکر روز بعد می‏‌شود. به همین طریق آخرین آرزو در لحظه مرگ، اولین آرزو در هنگام تولّد می‌‏گردد. به هنگام مرگ، جسم فاسد می‌‏شود ولی ذهن به سفر خود ادامه می‌‏دهد. سن بدن شما شاید پنجاه سال باشد اما سن ذهن شما شاید پنج میلیون سال. شما تمام ذهن‏‌های خود را در طول تمام تولّدهایتان داشته‌‏اید و حتی امروز با خود دارید. ذهن شما مانند یک مخزن، تمام خاطرات تولّدهای گذشته‏‌تان ‏را در خود انباشته می‏‌کند؛ از این رو ذهن بسیار پیداست. این طور نیست که ذهن شما فقط مخزن تولّدهای انسانی باشد؛ اگر به‌‏صورت درخت‌‏ها یا حیوانات متولّد شدید... خاطرات تمام آن تولّدها هم اکنون در شما موجود است.[9]

در سخن دیگر اشو مدّعی است که انسان گمان می‏‌کند خواهد مرد؛ اما مرگ، سفسطه است. هیچ‏‌کس تاکنون نمرده و هیچ‌‏کس تاکنون متولّد نشده است. تولّد و مرگ فقط دو قسمت ماجرای زندگی جاودان هستند. نه تولّد، آغاز این ماجراست و نه مرگ، پایان آن. تو پیش از تولّد وجود داشتی و پس از مرگ وجود خواهی داشت.[10] تعریف مرگ نیز باور به تناسخِ اشو را بیش‏تر توضیح می‌‏دهد. او درباره مرگ معتقد است که در مرگ شخص، فقط بدنش را ترک می‌‏کند و بلافاصله بدن دیگری را می‌‏گیرد.[11]

نمود دیگر تناسخ باوری اشو در نفی بهشت و جهنّم تجلّی می‏‌یابد. او بر این باور است که بهشت و جهنّم، ساخته و پرداخته روان آدمی است و واقعیت بیرونی ندارد: از جهنّم نهراس! آری، نوعی از بهشت و جهنّم وجود دارد که حالتی روانی در وجود توست؛ ولی به جا و مکانی ویژه در زمین یا آسمان هیچ ربطی ندارد. این پندار را دور بینداز. دین به این مهملات ربطی ندارد.[12] وی با همین نگاه معتقد است که انسان می‌‏تواند بهشت و جهنّم را بیافریند و در همین عالم به خلق آن‏‌ها همت گمارد و آن‌‏ها را در همین زندگی تجربه کند.[13] یا در سخن دیگری می‏‌گوید: «خداوند قبلاً در مورد تو قضاوت کرده است و این چیزی نیست که قرار باشد در آینده اتفاق بیفتد؛ بلکه قبلاً اتفاق افتاده است. در مورد مسأله روز رستاخیز نگران نباش؛ به ترس نیازی نیست.... همان لحظه‏‌ای که خداوند تو را آفرید، در مورد تو قضاوت هم کرده است».[14]

در جایی دیگر با نفی مسئولیت انسان، او را از هرگونه پاسخ‏گویی در معاد بری می‏‌داند: «تو مخلوق خدا هستي. اگر اشتباهی رخ بدهد، او مسئول توست نه تو. اگر تو به گمراهی روی، او مسئول است نه خودت. تو چه‌‏طور میتوانی مسئول باشی؟! اگر تو نقشه‌‏ای بکشی و غلط از آب درآيد، کسی نمی‏‌تواند بگويد خودِ نقشه مقصر بوده است».[15] بنابراين، لازم نيست از خدايی خيالی که در پايان جهان از تو بازخواست می‌‏کند که چه کرده‏‌ای و چه نکرده‏‌ای، بترسی. او قبلاً داوری کرده و تو آزاد هستی، و لحظه‏‌ای که شخص بداند به تمامی آزاد است تا خودش باشد، زندگی پويايی آغاز می‌‏شود.[16] ترس و زياده‌‏خواهی دو روی سکّه‏‌اند؛ ترس، جهنّم را آفريده است و زياده‌‏خواهی، بهشت را. آن‌‏ها  فرافکنی ترس و زياده خواهی ‏اند. [17] هستی آماده است. بهشت همين جاست و در هيچ جای ديگری نيست.[18]

عقیده به تناسخ در مکتب اشو با چندین اشکال اختصاصی روبه‌‏رو است. آن‏‌گونه که از گفتارهای وی برمی‏‌آید او تلاش دارد تا مخلوق بودن انسان و صاحب اختیار بودن خداوند را ملاکی برای نفی جهنّم و باور به تناسخ قرار دهد. با وجود این او در جایی باور به خدا را نیز ساخته ذهن می‌‏پندارد. اشکال دیگری که اشو با آن روبه‌‏رو است نداشتن درک صحیح از موجودی به نام روح است. آن‏‌گونه که روشن شد او بیش از آن‏که به روح قائل باشد، ذهن را محور تناسخ قرار داده است. هم‏چنین او نیز مانند دیگر قائلین به تناسخ، هیچ دلیل عقلی بر آن اقامه نمی‌‏کند و فقط به این‏‌که خود آن‏‌را دریافته اکتفا نموده است و سخن خود را دلیل سخن خویش قرار می‏‌دهد. ادعای جامعه‏‌شناسی دینی او نیز بدون پشتوانه دلیل است. او فقط مدعی است که ترس و زیاده‏‌خواهی باعث خلق باور بهشت و جهنّم شده و هیچ دلیل عقلی یا حتی تجربی و حسی بر آن اقامه نمی‏‌کند.[19]

پی‌نوشت:

[1]. نگرشی بر آرا و اندیشه‏‌های اشو، فعالی، محمد تقی، تهران، سازمان ملی جوانان، معاونت مطالعات و تحقیقات، 1388، ص 59.
[2]. همان، ص 60.
[3].  شورشی، اشو، تهران، نسیم دانش، 1383، ص 200.
[4]. راز بزرگ، اشو، تهران، باغ نو، 1382، ص 135.
[5]. همان، 147.
[6]. راز بزرگ، اشو، تهران، باغ نو، 1382، ص 82.
[7]. اینک برکه‏‌ای کهن، اشو، تهران، نگارستان کتاب، 1382، ص 46.
[8]. همان 46.
[9]. ضربان قلب حقيقت مطلق، تفسيری از ايشاباش اوپانيشاد، اشو، تهران، فردوسی، 1381 ، ص 342.
[10]. بیگانه در زمین، اشو، هودین، اصفهان، 1383، ص 22.
[11]. راز بزرگ، اشو، تهران، باغ نو، 1382، ص 112.
[12].  دل به دريا بزن، اشو، هودین،1379، 73.
[13]. چراغ راه خود باش، اشو، هودین. 1379، 99.
[14]. شهامت، اشو، تهران، فردوسی، 1380، ص 127.
[15]. همان، 127.
[16]. همان، 127.
[17]. با خود يکی شو، اشو، هودین، 1379، ص 90.
[18]. ضربان قلب حقيقت مطلق، تفسيری از ايشاباش اوپانيشاد، اشو، تهران، فردوسی، 1381، ص 145.
[19]. فرجام من و تو، عبدالحسین مشکانی سبزواری، نشر صهبای یقین، قم ،ص 81.

تولیدی

دیدگاه‌ها

سلام. اگر منظورتون از کشتن حیوانات ذبح کردن است خب این از بی اطلاعی شماست در مورد ذبح در اسلام. ما در دینمان یک دستوراتی داریم به نام حقوق حیوان که بابی در فقه اسلامی است. اگر کسی به مسافرت می رود باید قبل از خودش غذای حیوان را بدهد.... پیغمبر اکرم می فرماید حرام است کسی روی حیوان بنشیند و با رفیقش صحبت کند. باید پیاده شود، برای اینکه حیوان اذیت می شود.... حرام است کسی به صورت حیوان سیلی و یا شلاق بزند.... ذبح حیوان در شب حرام است. روز باید باشد. چون شب وقت استراحت حیوان است.... (گوشت حرام نمی شود ولی کار قربانی حرام است) از حقوق حیوان این است که شب برای استراحت حیوان است.... اگر کسی با چاقویی که تیز نیست حیوانی را سر ببرد، اذیت کردن حیوان است و قطعاً حرام است.... اما نفس ذبح حیوان عمل خشنی نیست. به هرحال گوشت حیوان غذای انسان است و همه دنیا این کار را انجام می دهند پس ذبح حیوان یک عمل خشن حساب نمی شود. دین فراوان می گوید که به حیوان رئوف باشید، جلوی حیوان دیگر، حیوانی را سر نبرید، آب بدهید، اینها دستوات انسانی است که دین می گوید. شما توی هیچ آیین و مکتبی این حقوق را نمی‌بینید.//// و همچنین دیگر شبهات دیگرتون هم به همین صورت است. یعنی از بی اطلاعی شماست که میشود شبهه براتون. وگرنه اگر تحقیق کنید میشود یک سوال جواب داده شده. اساسا هر شبهه ای از شبهات همان شبهات گذشته است که بارها عالمان دینی جواب دادند کافیه یه سرچی در مورد بقیه شبهاتتون بکنید برای هرکدوم ده تا مقاله و بیشتر هم وجود داره.... به نظر من گمراهان هر از چند گاهی آبدیت میکنند این شبهات رو برای جوانی که تازه به دوران رسیده یا کسی که اصلا این شبهات به گوشش نخورده تا بشنود و بعدش آیا دنبال جوابش برود یا نرود. حوصله داشته باشد یا نداشته باشد. محقق باشیم

اولاًکل دنیااین کاررانمیکنند.ثانیاًاگرکل دنیاهم این کاررابکننددلیل براین نیست که کاردرستی است.ثالثاًانسان بدون گوشت حیوان هم میتواندزندگی عادی اش راداشته باشد.رابعاًمحمدِشماگفته همه ی این کارهای انسانی رادرحق حیوان انجام دهیدتانهایتاًباچاقوی تیزسرش راببرید؟اینست منطق وانسانیت شما؟سربریدن حیوان کارخشنی نیست؟اولین دستورمکتب بودااینست که هیچ موجودزنده ای رانبایدآزاردهیدویاذبح کنیدوهمچنین درآیین زرتشت.چرامیگوییدهیچ آیینی اینگونه نیست؟

سلام دوباره. برادر من تمام ادیان قربانی حیوانات را جایز دونستند هم یهود هم مسیحیت هم زرتشت هم بودا و..... اما چون شما از زرتشت و بودا گفتید برای این دو فقط مثال می آورم. شما در ترجمه و شرح وندیداد، هاشم رضی، ج ۲، ص ۶۱۳ میخونید در آیین زرتشت قربانی وجود دارد و اون به این طریقه که با یک چوب و چماق میزنن توی سر گاو تا بمیره./// اما در مورد بودا؛ در قدیم یکی از مناسک اونها قربانی بوده و تا جایی که به افراط هم کشیده شده و به دیگر حیوانات هم مثل اسب رسیده (داریوش شایگان، ادیان و مکتب‌های فلسفی هند، ص 86-87) البته الان گروه های مختلف این کیش کارها رو انجام نمیدهند ولی بعضا پیدا میشه در این فرقه هفتاد دو ملت که این کار رو انجام میدن./// اما در مورد اینکه این کار خشنی است قبلا هم گفتم در پیام بالا ایچنین نیست برید بالا دوباره بخونید... البته این از احساسات لطیف تفریطی شماست...... ما میگیم نه افراط نه تفریط..... اگر اینجور باشه بارکشیدن روی خر یا اسب و سوارکاری هم خشن است..... یا اینکه گفتید انسان میتواند گوشت نخورد بله میتواند نخورد ولی چی بخوره اونوقت؟ لابد گیاه؟ خب گیاه هم جان دارند و شما وقتی که اون رو قطع میکنی و نوش جان میکنی داری خشونت در حق اون انجام میدی.... دلتون میاد گیاهان رو قطع کنید؟

من دیگرجوابی نمیدهم.فقط یک جمله میگویم شماکه سوادنداریدچراسایت میزنید؟اصلاًداری کلاًپرت وپلامیگی.شماقبل ازفهمِ شخصیِ دین، آنرابعنوان دین حق وکامل پذیرفته اید.باتعصب براین پیش فرض،چگونه میشودباشماسکولاربحث کرد؟خودتون حافظ خودتون باشیدچونکه هیچ خدایی نمیتواندوجودداشته باشدکه حافظ تان باشدکه اگروجودمیداشت بایدحافظ کودکان بی گناه فلسطین ومیانماروعراق وسوریه میبود.حال آنکه باتوجه به دیدن این مناظروبرخورداری ازقدرت مطلقه هیچ کاری جهت جلوگیری ازاین ظلم هانکردکه اگرمن خدابودم باتمام این قدرتهایی که به اونسبت داده میشودقدرمسلّم جهان بهتری خلق میکردم.والسلام

جناب ایمان دست از لجبازی بردارید. چون باعث سیاه شدن قلب میشه. یک زمانی که حسین (ع) رو سر بریدند عده‌ای همین حرف شما را زدند که چرا خدا مانع نشد؟ خوب این حرف از روی ناپختگی و عدم درک صحیح بود. انسان خیلی ضعیف تر از اونی هست که بخاد قدرت و علم خدا رو درک کنه. اما با گذر زمان روشن شد که نقشه خدا چی بود. خدایی که مالک همه جانها و مالها و همه زمینها هست. از اشو هم دفاع نکنید چون نه برای دنیای شما و نه برای آخرت شما سودی نداره. دفاع از کافر و بالا بردن یک مشرک در حد یک معلم معنوی، جز فلاکت و ذلت چیزی برای انسان در پی نداره

سلام ایمان. چرا به جای جواب علمی، سخن پراکنی می‌کنید؟؟// در مورد خدا حافظی گفتید خب بفرمایید بروید کسی جلوتون رو نگرفته// در مورد خدا و حافظ جان کودکان چیزهایی گفتید؛ این واقعا دیگه از جهل شماست. چون اولا: اگر خدا جلوی کارهای اشخاص رو بگیره همین خود شما میگویید همه چیز جبر است و خدا ظالم است چون به انسان اختیار نداده. ثانیا: همین هایی که ظالم هستند از همین ایل و تبار هستند یعنی برگرفته از افکار سکولار و بودایی هستند. کشتار کودکان میانمار توسط بودایان انجام می شود، کسانی که در پیام قبلی شما آن‌ها را بهتر دانستید. یا افکار سکولار است که کودکان یمنی را به آتش و خون کشیده است اگر دین در ذهن فرد سکولار مداخله می‌کرد هرگز اجازه نمی داد سلاح به عربستان و... بفروشد و بر سر مردم بی‌گناه بریزند الان همین حکومت های سکولار است که پا روی انسانیت گذاشته اند و سیاستشان را از دیانتشان جدا کرده و میلیاردها دلار به دولت سعودی سلاح می فروشند و از جنایت های او دفاع می‌کنند. پس مشکل از تفکر است نه دیانت.// ببینیم، تامل و فکر کنیم، بعد سخن به میان آوریم. موفق و سربلند باشید

با پیش زمینه فکری و عقیدتی نمیتوان اندیشه آزاد داشت. رهایی ممکن نیست

سلام شاهرخ. توی همین نیم خط شما پیش زمینه فکری و عقیدتی موج میزنه بعد شما می‌خواید من از اعتقاداتم صحبت به میان نیارم؟ گرچه من سعی دارم دین را به عنوان یک ابزار مقایسه ای به کار گیرم.// حالا گیرم من از اعتقاداتم استفاده کردم به چه دلیل شما اندیشه آزاد را در خلاء فکری محصور کرده اید؟؟ یعنی انسان نمیتونه دو عقیده را کنار هم بسنجد؟

گاهی اوقات بی ادبی همچین هم بد نیست، بهتره شما خفه خون بگیرین تا درباره اوشو نظر بدین

درباره نظر آقای منصور: خفه خون اشتباه هست. درستش خفقون هست. خفقون هم عامیانه خفقان هست. اما بعد... به نظرم همیشه همین بوده: منتقدین با سند و مدرک نظرات اوشو رو نقد کردند و موافقین اوشو هم فقط واکنش های احساسی و عصبی نشون دادن. التماس تفکر

سلام. تشکر سامان عزیز از یادرآوریتون.

اذا خاطبهم الجاهلون قالوا سلاما. سلام منصور. ما از اول از تمام عزیزان مخالف این نوشته، خواستیم که با دلیل و مدرک اثبات کنند که ما در اشتباهیم و اینقدر ادعا نکنند. شما هم اگر دلیلی دارید ارائه کنید وگرنه سکوت کنید.

آقا چرا اطلاعات غلط میدی هرچی که دوست داشتیو درباره اشو نوشتی معلومه خیلی ترسو هستی وگرنه نمیای اعتقادات و تنفر خودت رو اینجوری در قالب اشو بیان کنی البته انتظار بیشتری هم نباید داشت دو نفر میان و به خاطر بزدلی مثل شما تنفر کورکورانه یاد میگیرن وقتی خودت ازکسی خوشت نمیاد دیگه سعی نکن همه دنیا تورو قبول داشته باشن هیچ توصیف دیگری ازشما نمی توانم بکنم جز: ترسوی بزدل

سلام آقای شجاع!!! این مطلب بالا، همه با رفرنس تهیه و نوشته شده است اگر اشکالی دارید لطفا با سند ارائه دهید و بگید اینجا به این دلیل اشتباه است. سخن پراکنی رو همه میتونن انجام بدهند آقای ناشناس

میدونی دروغت کجا قشنگه ؟ اونجا که میگی خودش سعی داره مرگشو سرطان جلوه بده اما بیشتر شبیه ایدز بوده ...... به ایدزو ایناش کاری ندارم فقط موندم خودش که مرده جحوری داره سغی مبکنه بگه رگم چی بوده .... کمتر اراجیف سر هم کنید

بهشت وجهنم هم درعمل تناسخ انجام میشود.. امانه به آن شکلی که فکرمیکنیم...بعبارتی بنده الان اگرزندگی خوبی دارم زندگی قبلیم بدتربوده وزندگی حال من برگرفته اززندگی قبلیم هست وبالعکس وهمین میتونه بهشت وجهنم باشه...

ایمان جان حرفات کاملااا منطقیه منتهی درک حقیقت و پذیرفتنش گاهی برای همه راحت نیست این عینک ایدئولوژی برداشتن و جنگیدن با تفکرانی که یک عمرر تو مدرسه کردن تو سر ماها به این راحتی ها نیست لذت بردم از متن و حرف هاتون

پذیرفتن تفکراتی که رسانه‌های استعماری با ابزارهای رسانه‌ای تو سر شمت کردن کار راحتی هست؟

درود به دوستان عزیز.من تقریبا بیشتر کتابهای اشو رو خوندم و باید اقرار کنم تولد من از زمانی اتفاق افتاد که با این شخصیت بزرگ اشنا شدم واقعا در من تحولی عظیم بوجود اورد و از خرافات جدا کرد من کتابهای اشو رو به تمامی آزاد اندیشان پیشنهاد میکنم تغییر شهامت میخواد پس شجاع باشید

اوشو یک شهوتران بود که همه حرف‌هاش بر اساس تأمین نیاز جنسی بود. نه شجاعت جنگیدن داشت و نه عزم ترقی معنوی جهان. ببینید اگر یک پورن استار، بیاد حرف‌های فلسفی سر هم کنه، مطمئناً روی یک عده اثر کاذب میگذاره. رفتار اوشو در همین راستا بود. البته پورن استار نبود، ولی همه چیز را در پورن و رقص خلاصه میکرد. یعنی لذت جویی جسمانی محض. یعنی حیوانیت محض. پیروان اوشو در زندگی به چی رسیدند؟ کدوم چشمه حقیقت براشون آشکار شد؟ برای رشد تعالی انسان چه کردند؟ کتابهای اوشو در تیراژ میلیونی به زبان‌های مختلف ترجمه و چاپ و منتشر شد. با کدوم هزینه؟ یقین داشته باشید که اوشو، بخشی از پروژه استعمار هست. مافیای بی نظمی جهانی، اوشو رو عَلَم کردند و اون رو دوشیدند وقتی کارشون تموم شد اون رو کشتند (من قبول دارم که اوشو به دست امریکا کشته شد. ولی نه به سرنوشت بزرگان جبهه مقاومت. بلکه به سرنوشت صدام). کسی که در آثار و اندیشه‌های اوشو غرق بشه نمیتونه انسان مجاهد با یک قلب پر از فیض باشه. چون اوشو خودش اینطور نبود. خودش پاک زندگی نکرد. همه فکر و ذکرش، سکس و رقص و نگاه کردن به اندام شاگردانش (خانمها) بود. یقین داشته باشید امروز هم فکار اوشو بازیچه استعمار هست. چرا بیشترین آثار اوشو (که هندی بود) در خاورمیانه منتشر شده؟ چون جریان استعمار میخاد جوانان ما وارد عرصه شهوترانی محض بشن که نتونن در برابر صهیونیزم و مافیای بی نظمی جهانی بایستند. که نتونن کشور خودشون رو بسازن. این نظر من هست.

درضمن مرگ اشو توسط دولت امریکا انجام شده که به مرور زمان و به صورت تدریجی این اتفاق افتاد که به این عمل مرگ بیولوژی میگن نه سرطان بوده نه ایدز بوده چون دنیا تاب و تحمل حقیقت را نداشت یکی مثل اشو بایستی کشته میشد تا مردم به حقیقت دست پیدا نکنن و همیشه دولت مردان و سیاست مداران بتونن مردم را در جهل و نادانی نگه دارن دقیقا مثل کشته شدن سقراط

اقای سامان عزیز معلومه که جناب عالی حتی یه کتاب اشو رو هم مطالعه نکردین بعد میاین میگین که تمام صحبتهای اشو حول محور سکس بوده اگه شما کتاب از سکس تا فرا آگاهی رو خونده بودی این حرفو نمیزدی چون اوشو کسی بود که به فرا آگاهی یا خدا رسیده بود دیگه لذت سکس در مقابل اون ناچیز بود بعد میگین که پیروان اشو به کجا رسیدن من خودمو نام میبرم که قبل از اشو یک انسان افسرده و نا امید بودم که تقریبا همیشه به فکر خودکشی بودم و هیچ کدوم از ابزار های دینی مذهبی نتونست منو نجات بده با وجود اینکه من قبلا یک انسان معتقد به دین اسلام و مذهب شیعه بودم این اشو بود که منو از منجلاب فکر به گذشته و اینده رها کرد و به من مدیتیشن را یاد داد که همین یک مورد تنها کافی بود که حتی از مرگ هم نترسم و شاید هم به پیشواز مرگ هم بروم دیگه چی میخوای بشم اقای سامان ایا چیزی بهتر از این هم داریم. ولی اگه منظور شما اینه که مصب خاصی داشته باشیم نه من از قول تمام همفکرانم بهت قول میدم هیچکدوممون کاره ایی نشدیم ولی آگاه شدیم

افکار اوشو مثل مواد مخدر می‌مونه. یک آرامش کاذب و دیگر هیچ. خود اوشو اون قدر ادعای آگاهی و آرامش نداشت که طرفدارانش ادعا دارند.

اشو یک انسان عاقل بود و شما یک جاهل در یک کلام تو میمونی

تمام مرام و مسلک اوشو خلاصه شده بود در شهوترانی و رقص. اوشو آخرش هم در اثر ایذر مرد و طرفدارانش هم یک عده کودن شهوتران بودند که جز زندگی حیوانی، خوردن و خوابیدن و... هیچ درکی از زندگی نداشتند و ندارند. مرگ نزدیک هست و انسان باید خودشو نجات بده.

صفحه‌ها

افزودن نظر جدید

CAPTCHA
لطفا به این سوال امنیتی پاسخ دهید.
Fill in the blank.