چرا امام حسین( علیه السلام) قیام کرد؟

  • 1399/01/06 - 10:14
زمانی که خبر مردن معاویه انتشار یافت همه منتظر بودند که سرنوست حکومت به کجا می رسد. مردم بعد از رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) شاهد خلاف ها و ظلم های متعددی بودند. وظیفه امام علیه اسلام این بود که مردم را نسبت به چهره فاسد و ظالم یزید آگاه کنند.

انحراف از سنت نبوى و عدالت علوى، از زمان‌ هاي گذشته آغاز شده بود؛ اما با ظاهر فريبى معاویه، روند خود را ادامه مى‌داد. اهل‏ بيت (علیهم السلام) و صحابه پاک همچون سلمان، ابوذر، عمار و... در هر فرصتى به ابراز حق و آگاه کردن مردم مى‏‌پرداختند. اما نقطه‏‌اى از تاريخ فرا ‏رسيد، که دو طرف احساس کردند بايد حرف آخر را بزنند و کار را يکسره کنند. پس از مرگ معاويه (سال60 قمري) و روى کار آمدن يزيد، چنين موقعيتى به دست آمد. زیرا  يزيد منکر همه چيز شد و اعلام کرد: لعبت هاشم بالملک فلا خبر جاء و لا وحىٌ نزل، بنى‏‌هاشم با حکومت بازى‏ کردند و هيچ خبرى از آسمان نيامده و هيچ وحیی نازل نشده است».
حضرت حسین بن علی ( علیه السلام ) وضعيت اسفناک جامعه تحت سرپرستي يزيد و عدم بيعت خود با وي را اين گونه بيان می فرمایند:
« إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَيْهِ راجِعُونَ‏ وَ عَلَى الْإِسْلَامِ السَّلَامُ إِذْ قَدْ بُلِيَتِ الْأُمَّةُ بِرَاعٍ مِثْلِ يَزِيد
بازگشت همه ما به سوي خداست ( کنايه از اينکه مرگ در اين حال بهتر است تا بيعت با يزيد) پس بايد با اسلام خداحافظي کرد وقتي که فرمانروايي مانند يزيد، حاکم مسلمانان باشد». (1)

هنگامی که امام (علیه السلام) به سوى کوفه پیش مى رفت فرزدق (شاعر معروف عرب) را دید، فرزدق سلام کرد و گفت: «اى فرزند رسول خدا! چگونه به مردم کوفه اعتماد کردى با آن که آنان پسر عمویت ـ مسلم بن عقیل ـ و پیروانش را کشتند؟» اشک از دیدگان امام جارى شده و فرمودند:
«رَحِمَ اللهُ مُسْلِماً فَلَقَدْ صارَ إِلى رَوْحِ اللهِ وَ رَیْحانِهِ وَ جَنَّتِهِ وَ رِضْوانِهِ، أَلاَ إِنَّهُ قَدْ قَضَى ما عَلَیْهِ وَ بَقِىَ ما عَلَیْنا»
(خداوند مسلم را رحمت کند، او به سوى رَوْح و ریحان و بهشت و رضوان خداوند رهسپار شد، بدانید او به تکلیف خویش عمل کرد و هنوز تکلیف ما باقى مانده است).

سپس این اشعار را ایراد فرمودند:
«فَإِنْ تَکُنِ الدُّنْیا تُعَدُّ نَفیسَةً *** فَدارُ ثَوابِ اللّهِ أَعْلى وَ أَنْبَلُ
وَ إِنْ تَکُنِ الاَبْدانُ لِلْمُوتِ أُنْشِأَتْ *** فَقَتْلُ امْرِىء بِالسَّیْفِ فِی اللّهِ أَفْضَلُ
وَ إِنْ تَکُنِ الاَرْزاقُ قِسْماً مُقَدَّراً *** فَقِلَّةُ حِرْصِ الْمَرْءِ فِی الرِّزْقِ أَجْمَلُ
وَ إِنْ تَکُنِ الاَمْوالُ لِلتَّرْکِ جَمْعُها *** فَما بالُ مَتْرُوک بِهِ الْحُرُّ یَبْخَلُ»

(اگر (لذّات) دنیوى، با ارزش به شمار آید، سراى پاداشِ الهى (بهشت) از آن برتر و ارزشمندتر است و اگر بدن ها براى مرگ آفریده شده ، شهادت در زیر ضربات شمشیر در راه خدا بهتر است و اگر روزى ها به تقدیر الهى تقسیم شده، حریص نبودن در طلب روزى زیباتر است و اگر اموال و دارایى براى وا گذاشتن جمع آورى مى شود، چرا آزاد مردان (در بذل و بخشش آن) بخل بورزند؟)

طبق نقلی دیگر هنگامی که فرزدق با کاروان امام حسین (علیه السلام) برخورد کرد،امام (علیه السلام) از وضعیّت مردم کوفه سؤال کرد و فرزدق پاسخ داد:
«دلهاى مردم با تو و شمشیرهایشان بر ضدّ توست!».
امام(علیه السلام) فرمودند:
«یا فَرَزْدَقُ اِنَّ هؤُلاءِ قَوْمٌ لَزِمُوا طاعَةَ الشَّیْطانِ، وَ تَرَکُوا طاعَةَ الرَّحْمانِ، وَ أَظْهَرُوا الْفَسادَ فِی الاَرْضِ، وَ اَبْطَلُوا الْحُدُودَ، وَ شَرِبُوا الْخُمُورَ، وَ اسْتَأْثَرُوا فِی أَمْوالِ الْفُقَراءِ وَ الْمَساکینَ، وَ أَنَا أَوْلى مَنْ قامَ بِنُصْرَةِ دینِ اللّهِ وَ إِعْزازِ شَرْعِهِ وَ الْجِهادِ فِی سَبِیلِهِ; لِتَکُونَ کَلِمَةُ اللهِ هِىَ الْعُلْیا»
(اى فرزدق! اینان گروهى هستند که پیروى شیطان را پذیرفتند و اطاعت خداى رحمان را رها کردند و در زمین فساد را آشکار ساختند و حدود الهى را از بین بردند و باده ها نوشیدند و دارایى هاى فقیران و بیچارگان را ویژه خود ساختند و من از هر کس به یارى دین خداوند و سربلندى آیینش و جهاد در راهش سزاوارترم، تا آیین خداوند پیروز باشد).(2).

در نظر مردم بيعت امام (علیه السلام) و هر يک از بزرگان صحابه و تابعين با یزید پلید، به معنای پذيرش حکومت ناحق، ابطال حقيقت و عدول از تمام شرايط زعامت اسلامى و جانشينى پيامبر و کشاندن جامعه به گمراهي بود. یزید تصميم قاطع گرفته بود که با تهديد و قتل، اجازه هيچ‌ گونه فعاليت را به ديگران ندهد به طورى که پيش از انتشار خبر مرگ معاويه سعى داشت از امام حسين (علیه السلام)، عبدالله بن زبير و عبدالله بن عمر بيعت بگيرد، حتى با تهديد به قتل.

وقتى وليد استاندار مدينه، امام را به استاندارى دعوت کرد و خبر مرگ معاويه را به حضرت داد و نامه‏ اى را که يزيد براى گرفتن بيعت به او نوشته بود خواند، امام ‏فرمود:
«ما الإْمام الا الْعامل بالْکتاب و الْقائم بالْقسْط الدّائِن بدين الْحق و الْحابس نفسه‏ على ذات اللّه
امام آن است که به کتاب خدا حکم کند. عدل و داد بر پا نمايد. دين حق را گردن نهد و خويشتن را وقف رضاى خدا کند».

بنا به نقل يعقوبى و خوارزمى، يزيد صريحاً به وليد نوشته بود: «اگر حسين و ابن زبير از بيعت خوددارى کنند، گردن شان را بزند و سرهاي شان را نزد او بفرستد».
امام در جواب وليد فرمود: اينکه در پنهانى و خلوت بيعت کنم، براى تو کافى نخواهد بود؛ مگر آن که آشکارا بيعت کنم و مردم آگاه شوند.
وليد گفت: آرى!
فرمود: تا بامداد صبر کن.
مروان گفت: به خدا سوگند! اگر حسين در اين ساعت بيعت نکند و از تو جدا شود، ديگر بر او قدرت نخواهى يافت، او را حبس کن و نگذار از اين جا خارج شود؛ مگر آن که بيعت کند يا گردنش را بزن!
امام فرمود: واى بر تو! آيا به کشتن من امر مى‏ کنى ؟ چه قدر پست
سپس رو به وليد کرد و فرمود: « ما خاندان نبوت و معدن رسالتيم. محل آمد و شد فرشتگان و محل فرود رحمت خدا هستيم. خدا با ما (فيض وجود را) آغاز کرده و با ما به پايان مى ‏رساند. يزيد فاسق، فاجر، شرابخوار، قاتل بى‌گناهان و متجاهر به فسق و فجور است. کسى مانند من با مثل او بيعت نمي‌کند؛ ولى بامدادان خواهيم ديد، که کدام يک از ما سزاوار و شايسته بيعت و خلافت است».

وقتى امام از نزد وليد بيرون رفت، مروان گفت: «خلاف گفته من عمل کردى. به خدا ديگر چنين فرصتى به دست تو نخواهد افتاد».
وليد گفت: «واى بر تو! به من مى‏ گويى دين و دنياى خود را از دست بدهم! دوست ندارم، که مالک دنيا باشم و حسين را کشته باشم. آيا حسين را بکشم براى اين که مى ‏گويد: بيعت نمى‏ کنم! کسى که خون حسين را بريزد و در روز قيامت خدا را ملاقات کند، ميزان عملش سبک است. خدا روز قيامت به او نظر نمى‏ کند. به او رحمت ننمايد و براى او عذابى دردناک هست!». (3)

آنقدر ابراز علاقه و محبت رسول خدا به فرزندان دخترش زهرای مرضیه ( سلام الله علیها) و به خصوص امام حسین (علیه السلام) در بین مردم گوش به گوش شده بود که شخصی همچون ولید فاسد هم جرأت تعرض به امام را نداشت .

اينجا امام حسين (علیه السلام ) بايد تصميم جدى خود را بگيرد. هنر حضرت در اين بود که «حقانيت» خود را با پاسخ به دعوت کوفيان، با تدبير و «عقلانيت» پيش برد، به گونه‏ اى که بر همگان اتمام حجت شد. نهضت خود را با «مظلوميت» آميخته کرد، تا چهره ظالمان هر چه منفورتر در طول تاريخ باقى بماند و محو نشود.

امام حسین (علیه السلام) در شب جمعه سوم ماه شعبان وارد مکه شد و باقیمانده ماه شعبان و ماه رمضان و شوّال و ذى القعده را در مکّه ماند.
در آن ایّام «عبدالله بن عمر» نیز در مکّه بود. او که قصد مراجعت به مدینه را داشت نزد امام (علیه السلام) آمد. و گفت: اى اباعبدالله! خدا تو را رحمت کند. از خدایى که بازگشت تو به سوى اوست، پروا کن! تو از دشمنى و ستم مردم این دیار نسبت به خاندان خویش آگاهى، این مردم، یزید بن معاویه را به زمامدارى پذیرفته اند، من مى ترسم که مردم به جهت زر و سیم به او (یزید) گرایش پیدا کنند و تو را به قتل برسانند و به خاطر تو افراد زیادى کشته شوند. من از رسول خدا (صلى الله علیه وآله) شنیدم که مى فرمود: «حسین کشته خواهد شد و اگر او را به قتل رسانند و تنهایش گذارده، یارىش نکنند، خداوند تا روز رستاخیز آنان را خوار مى کند!» و من مصلحت مى بینم تو نیز همانند سایر مردم با یزید سازش کنى! و همچنان که پیش از این در برابر معاویه شکیبایى ورزیده اى اکنون نیز صبر پیشه ساز، تا خداوند بین تو و این گروه ستمگر داورى کند!

امام حسین (علیه السلام) در پاسخ او فرمود: «أَباعَبْدِالرَّحْمنِ! أَنَا أُبایِعُ یَزیدَ وَ اَدْخُلُ فی صُلْحِهِ،وَ قَدْ قالَ النَّبِىُّ (صلى الله علیه و آله) فیهِ وَ فی أَبیهِ ما قالَ؟!»
(اى اباعبدالرحمن! آیا من با یزید بیعت کنم و با وى از در سازش در آیم با آن که پیامبر(صلى الله علیه وآله) درباره وى و پدرش آن سخنان را فرمود؟!!).

در ادامه عبدالله بن عمر گفت: «اى اباعبدالله! از تصمیمى که گرفته اى، دست بردار و از همین جا به مدینه بازگرد و با این گروه از درِ سازش در آى و از زادگاه و حرم جدّت رسول خدا دور مشو! و به دست این گروهى که بهره اى از ایمان ندارند بهانه مده! و اگر بناى بیعت ندارى، تا وقتى که مخالفت علنى نکردى، با تو کارى ندارند. امید است یزید بن معاویه ـ که خدا لعنتش کند ـ مدّت زیادى عمر نکند و خداوند تو را از شرّ وى کفایت کند».

امام حسین (علیه السلام) فرمود: «أُفٍّ لِهذَا الْکَلامِ أَبَداً ما دامَتِ السَّماواتُ وَ الاَرْضُ! أَسْأَلُکَ بِاللّهِ یا عَبْدَاللّهِ أَنَا عِنْدَکَ عَلى خَطَأ مِنْ أَمْری هذا؟ فَإِنْ کُنْتُ عِنْدَکَ عَلى خَطَأ فَرُدَّنی فَإِنّی أَخْضَعُ وَ أَسْمَعُ وَ أُطیعُ»; (براى همیشه تا آن گاه که آسمان و زمین پابرجاست، نفرین بر این سخن باد!. اى عبدالله (ابن عمر)! تو را به خدا سوگند مى دهم! آیا به نظر تو من در تصمیم خود اشتباه مى کنم؟ اگر من در اشتباهم، بگو که من مى شنوم و مى پذیرم).

عبدالله بن عمر گفت: «نه به خدا سوگند! خداوند هرگز فرزند دختر رسول خدا را در اشتباه نمى گذارد، و هرگز یزید بن معاویه ـ که خدا لعنتش کند ـ با تویى که پاک و برگزیده خاندان پیامبرى، در امر خلافت هم پایه نیست، ولى مى ترسم که این چهره زیباى تو را آماج شمشیرهاى خود قرار داده و از این امّت برخوردى را که انتظارش را ندارى ببینى. پس به مدینه برگرد و اگر دوست نداشتى که بیعت کنى، هرگز بیعت مکن ولى در خانه ات بنشین (و پرچم مخالفت بلند نکن!)».

امام(علیه السلام) فرمود: «هَیْهاتَ یَابْنَ عُمَرَ! إِنَّ الْقَوْمَ لا یَتْرُکُونی وَ إِنْ أَصابُونی، وَ إِنْ لَمْ یُصیبُونی فَلا یَزالُونَ حَتّى أُبایِعَ وَ أَنَا کارِهٌ، أَوْ یَقْتُلُونی، أَما تَعْلَمُ یا عَبْدَاللّهِ! أَنَّ مِنْ هَوانِ هذِهِ الدُّنْیا عَلَى اللّهِ تَعالى أَنَّهُ أُتِىَ بِرَأْسِ یَحْیىَ بْنِ زَکَرِیّا(علیه السلام) إِلى بَغِیَّة مِنْ بَغایا بَنی إِسْرائیلَ وَ الرَّأْسُ یَنْطِقُ بِالْحُجَّةِ عَلَیْهِمْ؟! أَما تَعْلَمُ أَبَا عَبْدِالرَّحْمنِ! أَنَّ بَنی إِسْرائیلَ کانُوا یَقْتُلُونَ ما بَیْنَ طُلُوعِ الْفَجْرِ إِلى طُلُوعِ الشَّمْسِ سَبْعینَ نَبِیّاً ثُمَّ یَجْلِسُونَ فی أَسْواقِهِمْ یَبیعُونَ وَ یَشْتَرُونَ کُلُّهُمْ کَأَنَّهُمْ لَمْ یَصْنَعُوا شَیْئاً، فَلَمْ یُعَجِّلِ اللّهُ عَلَیْهِمْ، ثُمَّ أَخَذَهُمْ بَعْدَ ذلِکَ أَخْذَ عَزیز مُقْتَدِر; اِتَّقِ اللّهَ أَبا عَبْدِالرَّحْمنِ، وَ لا تَدَعَنَّ نُصْرَتی وَ اذْکُرْنی فی صَلاتِکَ... یَا ابْنَ عُمَرَ! فَإِنْ کانَ الْخُرُوجُ مَعی مِمّا یَصْعَبُ عَلَیْکَ وَ یَثْقُلُ فَأَنْتَ فِی أَوْسَعِ الْعُذْرِ، وَ لکِنْ ... اجْلِسْ عَنِ الْقَوْمِ، وَ لا تَعْجَلْ بِالْبَیْعَةِ لَهُمْ حَتّى تَعْلَمَ إِلى ما تَؤُولُ الاُمُورُ».

(هیهات! اى فرزند عمر! این گروه مرا رها نخواهند کرد هر چند مرا بر حق دانند، و اگر هم مرا بر حق ندانند باز رهایم نخواهند کرد تا به اکراه هم شده بیعت نمایم یا مرا به قتل رسانند. اى عبدالله بن عمر! آیا نمى دانى از نشانه هاى پستى دنیا نزد خدا این است که سر «یحیى بن زکریا» را براى زن بدکاره اى از زنان بنى اسرائیل بردند با این که سر بریده علیه آنان به روشنى سخن مى گفت؟! اى اباعبدالرحمن آیا نمى دانى که قوم بنى اسرائیل از طلوع فجر تا طلوع آفتاب هفتاد پیامبر را کشتند و آن گاه (با خیالى آسوده) در بازارها نشسته و به خرید و فروش خود پرداختند آن چنان که گویى هیچ کار خلافى مرتکب نشده اند؟! خداوند نیز در کیفرشان شتاب نفرمود تا آن که پس از فرصتى، آنان را با صلابت و قدرت به کیفر رساند (و در هم کوبید).
اى اباعبدالرحمن! از خدا بترس! و دست از یارى من بر مدار . . .
اى فرزند عمر! اگر براى تو همراهى با من دشوار و سنگین است، پس معذور و مرخصى! ولى... از این گروه کناره بگیر و در بیعت شتاب مکن تا ببینى کار به کجا مى انجامد!).

این گفتگو به خوبى نشان مى دهد که امام (علیه السلام) برخلاف پندار کج اندیشان از همان آغاز تصمیم نهایى خود را گرفته بود، و تسلیم شدن در برابر یزید و حکومت خود کامه بنى امیّه را که بر محو آثار اسلام مى کوشیدند، خطرى عظیم براى اسلام مى دانست. آرى تصمیم گرفته بود تا پاى جان بایستد و تسلیم نشود، حتّى طبق صلاحدید افرادى همچون ابن عبّاس یا عبدالله بن عمر حاضر نبود در خانه بنشیند و سکوت اختیار کند، و شاهد و ناظر خشکیدن درخت تنومند اسلام به وسیله آفت عظیمى همچون حاکمان بنى امیّه باشد.
حضرت سید الشهدا (علیه السلام) مى خواست سایه این درخت بارور همچنان بر سر مسلمانان جهان باشد، هر چند آبیارى آن با خون پاکش صورت پذیرد.

قیام امام حسین(علیه السلام) در کلام اهل سنت نیز مورد بررسی قرار گرفته که نمونه ای از این نظرها را در پایان ذکر می نماییم (4 )

1 . ابوالحسن اشعری (متوفای 324 ق)، پیشوای مکتب اشاعره، می گوید:
«چون ستمگری یزید از حد گذشت، امام حسین علیه السلام با یاران خود علیه بیداد او قیام کرد و در کربلا به شهادت رسید.» (5)

2 . آلوسی، (متوفای 1270 ق)، که مرجع و مفتی اهل سنت عراق بود، در «تفسیر روح المعانی » ذیل آیه شریفه «فهل عسیتم ان تولیتم . . . ان تفسدوا فی الارض و تقطعوا ارحامکم اولئک الذین لعنهم الله . . .» (محمد/26) از احمد بن حنبل - پیشوای مذهب حنابله - نقل می کند که:
پسرش از وی درباره لعن یزید سؤال کرده، او جواب گفت: «کیف لایلعن من لعنه الله فی کتابه; چگونه لعن نشود کسی که خدا او را در کتابش لعنت کرده است؟ !»
عبدالله پسر احمد بن حنبل پرسید: من کتاب خدا را خواندم ولی لعن یزید را ندیدم؟
احمد بن حنبل در پاسخ، آیه شریفه «فهل عسیتم . . .» را خواند و آنگاه گفت: «ایّ فساد و قطیعة اشدّ مما فعله یزید; چه فساد و قطع رحمی از فسادی که یزید مرتکب آن شده، بالاتر است؟ !» (6)

3 . شیخ عبدالله علائلی هم می گوید:
«هرکس در زندگی، دو روز دارد: روز زنده شدن و روز مرگ; ولی تو ای حسین! تنها یک روز داشتی . روز زنده شدن و حیات; زیرا تو هرگز نمردی، تو جان شیرین خود را بر سر عقیده پاک و هدف بزرگ و آرمان مقدس خویش نهادی، به همین دلیل تا حق و حقیقت و اسلام در جهان زنده است، تو هم زنده ای .» (7)

4. آلوسی بعد از نقل آن سخنان می گوید:
«در لعن یزید توقف نیست چون اهل کبائر و دارای اوصاف خبیثه بود و بر [مردم] مدینه ظلم و تعدی کرد و حسین علیه السلام را کشت و به اهل بیت اهانت کرد .» (8)

5 .شیخ عبدالله علائلی (متوفای 1996 م)، دانشمند و نویسنده اهل سنت (به گفته خود ایشان وجه تسمیه علایلی بدان جهت است که شجره خانوادگی آنان به امام علی بن ابیطالب علیه السلام می رسد)، با تحلیل اوضاع زمان یزید، سکوت را بر هیچ دیندار و آزاده ای جایز نمی داند . اما در این میان، کسی که از همه بیشتر مسئولیت داشت و در اعتراض به وضع ناهنجار آن عصر از شایستگی بیشتری برخوردار بود، امام حسین علیه السلام بود .
قیام حسین علیه السلام خواست همه مسلمانان بوده است; این قیام انعکاس و طنین گسترده ای به جای گذاشت و تا آنجا پیش رفت که تخت سلطنت امویان را به لرزه درآورد و سرانجام به نابودی کشاند . (9)

6 . ابن خلدون هم می گوید:
«نمی توان گفت: یزید هم در کشتن امام حسین علیه السلام اجتهاد کرد، پس بی تقصیر است; چون صحابه ای که با امام حسین علیه السلام در قیام شرکت نکرده بودند، هرگز اجازه قتل حضرت را نداده بودند . این یزید بود که با امام جنگید . این عمل یزید، نشانه فسق اوست و حسین علیه السلام در شهادتش ماجور است در حالی که یزید از عدالت به دور بوده و حسین علیه السلام علیه یک حاکم ظالم قیام کرده بود .» (10)

7 . ابن روزبهان می نویسد:
«آن حضرت در میان امواج شدت و بلا، شربت شهادت نوشیده و در کربلا دفن شد . حادثه ای غم انگیزتر و مصیبت بارتر و دردناک تر از این، در تاریخ اسلام رخ نداده است! نفرین به اندازه علم خدا بر هر کسی که در جنگ علیه آن حضرت حاضر شده و در آن شریک و بدان راضی بوده است .» (11)

8 . مولوی محمد شهداد حنفی در باره قیام سیدالشهدا علیه السلام می نویسد:
«در راه آنچه آن را حق می دانست، جان خود را تسلیم جان آفرین کرد ولی تسلیم باطل نشد . با آن که یار و یاورانی به حد کافی نداشت، علیه باطل با تمام قدرت و شهامت، ایستادگی کرد تا این که به مقام شهادت عظمی نائل آمد .» (12)

9 . دکتر طه حسین (متوفای 1973 م)، ادیب، نویسنده و ناقد معاصر اهل سنت، معتقد است:
«از آنجا که حسین از یک سو، مسئول حفظ دین و از سوی دیگر، آزاده و قهرمان است، هرگز در قبال بیعت خواهی یزید، سر تسلیم فرود نخواهد آورد . پس برای رسیدن به هدف خود، باید به هر کار مشروعی دست می زد . بنابراین، برای احتراز و دوری از امر بیعت، به کوفه روی آورد و شهادت را بر بیعت با یزید که به نوعی تایید ستم های او بود، ترجیح داد .» (13)

پی‌نوشت:

[1] عوالم (امام حسين)، ص 175.
[2] تاریخ ابن عساکر (شرح حال امام حسین(علیه السلام))، ص 163 و بحارالانوار، ج 44، ص 374.
[3] بحار الانوار، 44/325.
[4] الفتوح ، ج 5، ص 72.
[5] مقالات الاسلامیین و اختلاف المصلحین، ص 45 .
[6] مجله بصائر، ش 28، به نقل از «مقتل الحسین » ، ص 30 .
[7] زندگی امام حسین (ع)، سیدهاشم رسولی محلاتی، ص 152 .
[8] سرور شهیدان امام حسین (ع)، ص 44 .
[9] وسیلة الخادم الی المخدوم، ص 161 .
[10] مقدمه ابن خلدون، ص 415 .
[11] علی و فرزندانش، ترجمه محمدعلی شیرازی، ص 456 .
[12] برترین هدف در برترین نهاد، ترجمه دکتر محمد مهدی جعفری، ص 88 .
[13] واقعه كربلا،  97-99. .

تنظیم و تدوین

دیدگاه‌ها

لعنة الله علی القوم الظالمین سلام بر حسین

ها من ناصرا ینصرنی لبیک یاحسن، لبیک یاحسن، لبیک یاحسن، لبیک یاحسن، لبیک یاحسن، لبیک یاحسن، لبیک یاحسن، لبیک یاحسن، لبیک یاحسن، لبیک یاحسن، لبیک یاحسن، لبیک یاحسن، لبیک یاحسن، لبیک یاحسن، لبیک یاحسن، لبیک یاحسن، لبیک یاحسن، لبیک یاحسن، لبیک یاحسن، لبیک یاحسن، لبیک یاحسن، لبیک یاحسن، لبیک یاحسن، لبیک یاحسن،

افزودن نظر جدید

CAPTCHA
لطفا به این سوال امنیتی پاسخ دهید.
Fill in the blank.