سید باب و تزویر و تقلب

  • 1392/02/07 - 18:18
وجود نبی می باید مظهر صفا و صدق و حقیقت بوده و کوچک ترین انحراف و حیله ورزی و عوام فریبی مکر و خودستایی در رفتار و گفتار و کردار او دیده نشود. و ما اگر از همین راه بسوی شناسایی سید باب و میرزا بهاء قدم برداشته و در حرکات و گفته های آنان بررسی و تحقیق نمائیم، البته آنچه بایست بفهمیم را خواهیم فهمید.
bayan

سید باب در اولین مرتبه (پس از فوت سید کاظم رشتی که اصحاب او و تمام شیخیه در جستجوی شخص رکن رابع و باب بودند) دعوی بابیت و ذکریت نموده و در نوشته های اولیه خود (مانند تفسیر کوثر و احسن القصص) به جز این مقام مرتبه ی دیگری را ادعاء نمی نماید، و حتی اینکه: در ابتدای کتاب احسن القصص می گوید: الله قد قدر ان یخرج ذلک الکتاب فی تفسیر احسن القصص من عند محمد بن الحسن بن علی بن محمد بن علی بن موسی... علی عبده لیکون حجة الله من عند الذکر. ولی پس از اینکه مقام بابیت و رکن رابع را احراز کرده، و جمع کثیری را از شیخیه  و عده ای از مردم ساده لوح را مطیع و در حیازت خود می بیند: زمزمه ی قائمیت و دعوی مقام منتظر موعود و مهدویت می نماید.

و چون مجبور بوده است که: مهدی موعود و قائم منتظر را از عنوان شخصی بودن به معنای نوعی بر گردانیده و بر شخص خود تطبیق نماید، در این صورت منافاتی با دعوی نبوت ندیده، و خود را واسطه ی بین خلق و خالق دیده و شروع می کند به ترتیب دادن احکام جدیده و قوانین و فروعات مبتدعه و احکام مقدسه ی اسلام را بکلی منسوخ می داند.

در باب سابع از واحد ثانی بیان می گوید: و از حین ظهور شجره ی بیان الی ما یغرب قیامت رسول الله هست که در قرآن خداوند وعده فرموده بود که اول آن بعد از دو ساعت و یازده دقیقه از شب پنجم جمادی الاولی سنه (1260) که سنه (1270) بعثت می شود، اول یوم قیامت قرآن بوده... چنانکه ظهور قائم آل محمد بعینه همان ظهور رسول الله است ظاهر نمی شود الا آنکه اخذ ثمرات اسلام را از آیات قرآنیه که در افئده ی مردم غرس فرموده نماید، و اخذ ثمره اسلام نیست الا ایمان به او و تصدیق به او ....الخ.

و چون تاویلات بی معنی و عرفان بافی های خود را در قلوب پیروان خود موثر و مورد قبول می بیند: دعوی مظهریت تامه و الوهیت و ربوبیت نموده، ولاف انی انا الله میزند.

در رساله ی للثمرة (ص4) خطاب به صبح ازل می گوید: ان یا اسم الازل (ازل از جهت عدد با یحیی مساوی بوده  شماره هر دو 38 می باشد) فاشهد علی انه لا اله الا انا العزیز المحبوب... الخ.

و از طرف دیگر: برای اینکه در مقابل این همه دعوی های بزرگ، دستش از همه جا کوتاه و دلیل و برهان و معجزه ای برای اثبات مدعی خویش نداشته اشت؛ می گوید: من آیات و جملاتی مانند آیات قرآن مجید نازل می کنم.

در باب ثامن از واحد سادس گوید: فی ان من استدل بغیر کتاب الله و آیات البیان و عجز الکل عن الاتیان به مثلها فلا دلیل له و من یروی معجزة بغیرها فلا حجة له...الخ.

و چون آیات و جملات و نوشته های او سراسر مغلوط و بر خلاف قواعد علوم لغت و صرف و نحو و معانی و بیان بوده است، یک مرتبه برای دفع اعتراضات مخالفین می گوید: رعایت قواعد ادبی در مقام جمله بندی لازم نبوده، و من این گونه قیودات لفظی و ادبی را برداشته ام.

در اواخر باب اول از واحد ثانی می گوید: و اگر نکته گیری در اعراب قرائت یا قواعد عربیه میشود مردود است زیرا که این قواعد از آیات برداشته میشود نه آیات بر آنها جاری می شود و شبهه ای نیست که صاحب این آیات نفی این قواعد و علم به آنها را از خود نموده... الخ.

و چون خواسته است تفوق بیان خود را بر قرآن مجید اثبات کند ناچار در مقام معرفی کردن مقام اعجاز آیات خود ، خود را گم کرده و بودن تامل و اندیشه کردن، به کلامی که بسی مسخره آمیز و خنده آور است تکلم می نماید.

در سوره (52) از احسن القصص گوید: و ان کنتم فی ریب مما قد انزل الله علی عبدنا هذا فاتوا باحرف من مثله و ادعوا الذین قد زعمتم من دون ذکر الله- اگر در نوشته های باب شک دارید چند حرف مانند حروف کتاب های آنرا بیاورید.

و چون خود را در مقام بحث و احتجاج و معارضه ی با دانشتمندان و علمای زمان عاجز می دید، تنها چاره خود را در این دیده است که محو کتاب های علمی و فلسفی را لازم دانسته و تدریس و تحصیل علوم متنوعه و مطالعه ی کتب غیر بیان را تحریم کند، و از این راه چشم و گوش گوسفندان ساده لوح خود را بسته و ششدانگ دل های آنان را به تصرف خود آورد.

در سوره (27) از احسن القصص می گوید: یا معشر العلماء ان الله قد حرم علیکم بعد هذا الکتاب التدریس فی غیره.

و در باب سادس از واحد سادس بیان گوید: فی حکم محو کل الکتب کلها الا ما انشئت او تنشئی فی ذلک الامر...الخ- در اینست که همه کتاب ها باید محو بشود مگر آنچه در پیرامون دین باب نوشته می شود.

و بالاتر از این، جناب سید برای این که پیروان خود را تطمیع کرده و مخالفین را ارعاب و تخویف و انذار نماید، جان و مال و دارائی غیر اهل بیان را در اختیار اهل بیان گذاشته و در باب خامس از واحد خامس بیان می گوید: فی بیان حکم اخذ اموال الذین لا یدینون بالبیان و حکم رده ان دخلوا فی الدین... الخ- در اینست که باید اموال کسانی که با دین بیان متدین نیستند اخذ بشود و اگر زود داخل این دین شدند به خودشان مرجوع می شود... الخ.

پس شما به دقت در آیات و جملات مذکوره تدبر نموده و ببینید آیا پیغمبری که مبعوث می شود ممکن است حرف های متناقض و اظهارات متخالفی داشته باشد؟ آیا نماینده ای که از جانب سلطانی بر انگیخته می شود می تواند در روزهای اول خود را به عنوان نمایندگی معرفی کرده و پس از استقرار و پا بر جا شدن اظهار نماید که من خود همان سلطانم؟ آیا نویسنده ی عاقل یا شاعری که دیوان شعری دارد ممکن است بگوید که تمام شعراء اگر اتفاق نموده و پشت به پشت هم بدهند نخواهند توانست نظیر چند حرف یا چند کلمه از کتاب مرا بنویسند و یا بگویند؟ و آیا این سخن در مورد سخره و خنده قرار نخواهد گرفت؟ و آیا شخصی که می خواهد جمعیتی را تربیت و اصلاح نماید جایز است بگوید که شما لازمست در مرتبه ی اول همه کتاب خانه ها و مجموعه های علمی و ملی و دینی خود را بسوزانید و آثار علمی خود را محو و نابود سازید و از علوم و دانش های متداوله ی جهان اعراض نمائید و تنها به حرف های من گوش بدهید؟ آیا پیغمبری که از جانب پروردگار جهان مبعوث می شود می تواند بندگان خدا را از هر گونه حقوق و اموال و دارائی محروم نموده و مالکیت و اختیار و زندگی را مخصوص پیوران خود قرار بدهد؟ (1)

اینست سخنان نادرست و باطل سید باب و این هم بهائیان هستند که آیین خود را پیشرفته تر از دین مبین اسلام میدانند.

 

1- محاکمه  و بررسی باب و بهاء صفحه ی 141 تا 145

دیدگاه‌ها

کتاب خدا مثل طبیعت خداست و علوم ریاضی اقلیدسی در آن کار نمی کند. این ایرادات در مقایسه با آثار بشری است ولی اگر آثار حضرت باب با قرآن و ائمه اطهار مقایسه شود رفع شبهه حاصل است.

افزودن نظر جدید

CAPTCHA
لطفا به این سوال امنیتی پاسخ دهید.
Fill in the blank.