مسلمان شدن یک زرتشتی

  • 1392/12/06 - 11:56
عطار نیشابوری، ادیب فرهیخته ی ایرانی، داستان جالبِ مسلمان شدن یک ایرانی زرتشتی، به دست یک مسلمان را بیان می کند. در «الهی نامه»، داستان مسلمان شدنِ یک زرتشتی را بیان نموده است. عطار حکایت را از آن جایی آغاز می‌کند که حسن در بصره بود و همسایه‌ای زرتشتی داشت. حسن در بصره استاد جهان بود * يكي همسايه گبرش ناتوان بود مگر هفتاد سال آتش پرستي * گرفته بود پيشه جهل و مستي

پایگاه جامع فرق، ادیان و مذاهب_ فریدالدین عطار نیشابوری، ادیب ایرانی در قرن ششم هجری [1] در «الهی نامه»، داستان مسلمان شدنِ یک زرتشتی را بیان نموده است. عطار حکایت را از آن جایی آغاز می‌کند که حسن در بصره بود و همسایه‌ای زرتشتی داشت.

حسن در بصره استاد جهان بود  *  يكي همسايه گبرش ناتوان بود
مگر هفتاد سال آتش پرستي  *  گرفته بود پيشه جهل و مستي

روزگار گذشت. مرد زرتشتی به بیماری سختی مبتلا شد. حسن از شنیدن خبر بیماریِ همسایه‌ی زرتشتی اش غمگین شد. لذا به عیادت او رفت.

چو بيماری او از حد برون شد  *  حسن را درد او در دل فزون شد
به دل گفتا ببايد رفت امروز  *  عيادت كرد و پرسيدش در آن سوز

حسن به منزلِ مرد زرتشتی رفت و او را در وضع ناخوشایندی دید. صورت مرد زرتشتی از دود آتش سیاه گشته، موی سرش ژولیده و بدنش برهنه بود. حسن با دیدن حال و روز همسایه‌ی زرتشتی، درد و غمش دوچندان شد و چون او را در حال مرگ یافت، وی را به اسلام و پذیرش دین محمد (صلی الله علیه و آله) فراخواند. حسن دید که در خانه ی مرد زرتشتی، آتشی برافروخته است، او پس از اینکه مرد زرتشتی را به اسلام دعوت کرد، به او گفت که اکنون بنگر من که پیرو حق (اسلام) هستم، چگونه آتش بر جسم من آسیب نمی‌رساند. حسن دستش را در آتش نهاد و پس از لحظاتی آن را سالم از آتش بیرون آورد :

تو كآتش می پرستی روزگاريست  *  بسوزد آخرت وين طرفه كاريست
ولي من كز دل و جان حق پرستم  *  در آتش می نهم اين لحظه دستم
بگفت اين و در آتش برد دستی  *  كه در موئيش زان نامد شكستي
چو دست شيخ ديد آن گبر فرتوت  *  زدست شيخ شد حيران و مبهوت

مرد زرتشتی با دیدن این حالت، شگفت زده شد و رو به حسن بصری چنین گفت :

حسن را گفت شيخا اين چه حالست؟  *  كه اكنون مدت هفتاد سالست
كه من آتش پرستی پيشه دارم  *  كنون از حق بسی انديشه دارم
دراين معرض كه جان برلب رسيدست  *  دل تاريك را صبحی دميدَست
چه سازم چاره ی كارم چه دانی  *  كه بسياری نماندم زندگانی

مرد زرتشتی از حسن بصری راه هدایت طلبید. حسن نیز او را دگربار به اسلام دعوت کرد:

زبان بگشاد شيخ و گفت ای پير  *  مسلمان شو تو را اين است تدبير

همسایه ی زرتشتی نیز شهادتین بر زبان جاری نمود و اسلام آورد. اشهد ان لا اله الّا الله و اشهد انّ محمداً رسول الله ...

اندک زمانی گذشت. حسن بصری همسایه ی زرتشتیِ تازه مسلمان را در عالم رؤیا دید:

حسن گفتش كه هان چونی در اين دار  *  چنين گفت او چه می پرسی ببين كار
سراي من بهشت جاودان كرد  *  بفضل خويش ديدارم عيان كرد

مرد زرتشتیِ تازه مسلمان به برکت اسلام آوردنش در بهشت آسوده بود و حسن نیز از هدایت گردیدن همسایه دلشاد گرد.[2] 

 

 

پی نوشت :

[1]. ادوارد براون، تاريخ ادبيات ايران از فردوسى تا سعدى، ترجمه: فتح الله مجتبائى و غلام حسين صدرى افشار، انتشارات مرواريد، تهران، چاپ چهارم 1367، ج ‏2 ، ص 192-197
[2]. عطار نیشابوری، الهی نامه ، داستان حسن بصری و همسایه‌ی زرتشتی

بازنشر

دیدگاه‌ها

سلام متن خوبی بود ! خوبه حسن بصری یه آدم معمولی بود وقتی معمولی هاش اینن دیگه باید بریم بدونیم که بزرگان چی بودن. این داستانی که عطار نیشابوری تعریف کرده مربوط به قرت اول هجری هست چون حسن بصری جزو تابعین بود یعنی همون قرن اول هجری زندگی می کرد. این یعنی کمش خیلی از زرتشتی ها بین مسلمونها زندگی می کردن و با اختیار خودشون مسلمون شدن. البته البته نمیخام جنایات عمری ها رو مخفی کنمها . نه !!! اون سر جاش !

درود بر شما. موبدی و مفتی با هم درباره دینشان و موضوع اتش و خاک بحث میکردند. ( به علت طولانی بودن متن قسمت های اولش را ننوشتم) مفتی گفت : هرچه هست، باید بپذیری که جسم انسان بی توجه به اینکه مرده است یا زنده،‌ از خاک است چون جسم مرده گرمایی ندارد تا بگوییم آتشی درون اوست پس همان به که بگوییم از خاک سرد است.موبد گفت : مراد از این خاک چیست؟ خاک کجاست؟مفتی گفت : مگر نمیبینی؟ خاک زیر پایت است. روی زمین است.موبد گفت : زیر آن چیست؟ مفتی گفت : همه اش خاک است همه زمین خاک است و ما همه از همین زمین هستیم چه حیوانات و چه گیاهان و چه ما انسانها. پس ما هم از خاکیم چون زمین خاک است. موبد گفت : بلی زمین از خاک است اما آیا نمیتوانیم بگوییم که زمین خود از آتش است؟ آیا این زمین مثل همان انسان گرمایی در درون خود ندارد؟ نمیتوانیم بگوییم که زمانی آتش بوده و سپس خاک ایجاد شده است؟ مفتی گفت : معلوم است چه میگویی؟ مگر دیوانه شدی؟ خداوند زمین را آفریده است به همین شکل. نه آتش بوده و نه چیز دیگری. گرمایی هم اگر دارد از خورشید است و در کشور ما به دلیل همان خورشید زمینش هم گرم است اما در بعضی نقاط کشور شما زمین جز سرما چیزی ندارد.این مناظره و جدل طبق معمول و آنچه رسم بود با برتری دین نو و فلسفه نو به پایان رسید. و مدتها گذشت تا کشف گردید که در زیر این توده خاک سرد، آتشی آرمیده است و مرکز زمین یکپارچه آتش است و نشانش همان آتش فشان هاست و نهایتا کشف شد که زمین و همه سیارات زمانی بخشی از خورشید بودند و یکپارچه آتش و هیچ خاکی وجود نداشت و پس از انفجار بزرگ بود که گلوله های آتشین جدا شد و باز هم زمین یکپارچه آتش بود و میلیونها سال طول کشید تا آتش به خاک و آب و هوا تبدیل شد...

آفرین به عطار که حقیقت رو گفت .

سلام متن قشنگی بود اما در جواب دوستم باید بگم که شیخ حسن بصری ادم معمولی نبود بلکه اولیا بود که از دوران صفوی به بعد که شیعه به وجود امد هیچ عالم شیعه ای در حد شاگردی ایشان هم نبوده خواهشا شان و منزلت اولیا رو مثل شان خودتون تا این حد پایین نیارید

سلام. قصد قضاوت ندارم، اما از لحن کلامتان پیداست که سنّی هستید و گرایشات صوفی گری هم دارید. در پاسخ باید بگویم که منابع اصلی قرنها پیش از صفویه به وجود آمد و در عصر زندگانی پیامبر نیز برخی از صحابه به شیعیان علی مشهور بودند. شیعیان آل بویه و ... قرنها پیش از صفویه در ایران حکومت داشتند. پس این عبارت که «شیعه از دوران صفوی به وجود آمد» ادعای مضحکی است. چه اینکه آثار شیعه و تاریخ بزرگان شیعه هزار سال پیش از صفویه هم بوده است. حتی منابع متقدم سلفیگری، عده بسیاری را به رافضی بودن (شیعه بودن) منسوب میکردند. حسن بصری شخصیتی در صدر اسلام بود. اما بزرگان شیعه در ولایت علی بن ابیطالب (که حصن خداوندی است) بسیار برتر از حسن بصری بودند.

البته منابع اهل سنت برخی حسن بصری را به تدلیس و دست بردن در الفاظ حدیث متهم کردند (از جمله ذهبی و صفدی و ابن سعد) ولی معلوم نیست که این اتهامی که اهل سنت به حسن بصری زده اند درست باشد.

افزودن نظر جدید

CAPTCHA
لطفا به این سوال امنیتی پاسخ دهید.
Fill in the blank.