نقد استدلال به یک آیه قرآن برای اثبات ادعای علی‌محمد

  • 1394/08/10 - 13:47
یکی از شبهاتی که بهائیان پیرامون نسخ اسلام بیان می‌کنند و در آن به آیه‌ای از قرآن تمسک و استدلال می‌کنند آیه سوره حج است که خداوند می‌فرماید: «وَیَسْتَعْجِلُونَکَ بِالْعَذَابِ وَلَنْ یُخْلِفَ اللَّهُ وَعْدَهُ ۚ وَإِنَّ یَوْمًا عِنْدَ رَبِّکَ کَأَلْفِ سَنَةٍ مِمَّا تَعُدُّونَ (حج/47)». گلپایگانی از بزرگان بهائیت در کتاب فرائد خود این آیه را چنین معنی می‌کند: «شتابزده از تو می‌خواهند، هیچگاه خداوند خلف وعده نمی‌کند و یک...

پایگاه جامع فرق، ادیان و مذاهب_ یکی از شبهاتی که بهائیان پیرامون نسخ اسلام بیان می‌کنند و در آن به آیه‌ای از قرآن تمسک و استدلال می‌کنند آیه سوره حج است که خداوند می‌فرماید: «وَیَسْتَعْجِلُونَکَ بِالْعَذَابِ وَلَنْ یُخْلِفَ اللَّهُ وَعْدَهُ ۚ وَإِنَّ یَوْمًا عِنْدَ رَبِّکَ کَأَلْفِ سَنَةٍ مِمَّا تَعُدُّونَ (حج/47)». گلپایگانی از بزرگان بهائیت در کتاب فرائد خود این آیه را چنین معنی می‌کند: «شتابزده از تو می‌خواهند، هیچگاه خداوند خلف وعده نمی‌کند و یک روز در پیش خداوند به اندازه هزار سال به شمارش شماست». و در توضیح می‌گوید: «مردم در زمان رسول الله، با شتاب زیاد عذاب می‌خواستند، چنانچه آیات بسیاری گواه این مطلب است. در این آیه خداوند در پاسخ آنان می‌فرماید عذاب شما در روز قیامت است و او پس از هزار سال خواهد آمد؛ و چون دویست و شصت سال که تاریخ وفات حضرت امام حسن عسكري (علیه‌السلام) است به آن بیفزائیم، می‌شود هزار و دویست و شصت که همان روز دعوت و بعثت علی‌محمد خواهد بود. پس او پیغمبر است و با آمدن او قیامت اسلام بر پا شده است. و اما پاسخ: این سخن از چند جهت غلط و نادرست است:
- بنابراین معنائی که گلپایگانی کرده، بایست مبدأ هزار سال را از زمان نزول این آیه گرفت، نه از روز وفات حضرت امام حسن عسکری (علیه‌السلام)، گرچه روز وفات ایشان روز اتمام دین اسلام باشد. زیرا وعده نزول عذاب بر شتاب کنندگان ربطی به روز اتمام دین اسلام ندارد. و بنابراین مبنا هزارسال بعد از نزول این آیه تقریباً سال ۱۰۰۹ هجری می‌شود که با زمان ادعای علی‌محمد شیرازی بیش از دویست سال فاصله دارد.
- در سال (هزار و دویست و شصت) چه عذابی بر شتاب کنندگان در زمان پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله) که مرده بودند نازل شد؟ اگر منظور عذاب دنیوی است، آنان در آن تاریخ (تاریخ ادعای علی‌محمد شیرازی) در دنیا نبودند و اگر منظور عذاب اخروی است، آن هم به آمدن علی‌محمد نیازی نداشت زیرا هر کافر و بی‌کیشی با مرگ دچار عذاب اخروی می‌گردد.
- اگر از طرف گلپایگانی دفاع کرده و بگوئیم منظور از معذبین، آن شتاب کنندگان نیستند که در صدر اسلام مرده و از بین رفته‌اند، بلکه مراد آیه هر کافری که در مرام و مسلک و راه و روش با آنان شریک باشد، و چنین اشخاص در دوره علی محمد باب هم زیاد بودند؛ پس می‌پرسیم مراد از اینکه با رسیدن سال 1260 و بعثت علی‌محمد و نسخ اسلام، مشرکین و کفار (معذب) می‌شوند چیست؟ اگر منظور کشته شدن، زندان رفتن، در به در شدن و منفور شدن در انظار مردم و ملت است پس باید گفت گروندگان به باب معذب شدند نه منکرین او. و اگر منظور از عذاب همان نپذیرفتن و کافر بودن به اوست چنانچه بهاء می‌گوید: «بهشت شنیدن نغمه دلربا و نگاه کردن به جمال بی مثال من می‌باشد و جهنم دوری از حضور و محروم ماندن از فیض لقای من است». اینکه دیگر مدت هزار ساله و وعده روی یخ نمی‌خواست، و بسیار بی‌معنی می‌باشد، هزار سال صبر برای چه؟ آیا توجیه عقلی دارد؟ اگر این‌چنین بود باید آیه می‌گفت: منظور از عذاب که به شما وعده دادیم، همین کفر و شرک و انکار شماست. زیرا به گمان اینان همانگونه که انکار و دوری از حضور باب و بهاء عذاب و جهنم است، انکار هر پیغمبری چنین است آنان هم که منکر فرموده‌های پیغمبر اسلام بودند. اگر بناست این آیه مبارکه قرآن از معنی حقیقی خود منسلخ شود و به دلخواه هر کسی تفسیر گردد، پس بهتر است معنی شود که آمدن باب و بهاء همان عذابی است که آن روز وعده داده شده. اما معنی حقیقی آیه مبارکه: باید دانست دین مقدس اسلام مانند سایر ادیان حقه گذشته چون به جهانیان وعده پاداش نیکوکاران و کیفر عذاب تیره دلان و بدکاران را داد و با صراحت کامل از آمدن روز رستاخیز و قیامت سخن گفت و تعالیم و احکام خود را بر این پایه استوار کرد. کفار و مشرکین برخی از روی تعجب و شگفتی و بسیاری به منظور تمسخر و استهزاء درباره روز رستاخیز و چگونگی آن و هنگام آمدن و محل وقوعش بارها به پیغمبر اسلام رجوع نمود با شتاب و عجله آمدن چنین روز و نزول آنچنان عذاب را از وی درخواست می‌کردند و در جواب آنان این آیه نازل شد. و این آیه هیچ ربطی به آنچه گلپایگانی (مبلغ بهائی) به آن اشاره کرده ندارد.

تولیدی

دیدگاه‌ها

بالاخره راجع به یک روز مساوی است با هزار سال توضیح خودتان را ندادید که منظور چه بوده؟

ممنون از نظر شما نزد خدا یک روز، چون هزار سال از سالهای شماست. (آیه اشاره دارد که چنین خدایی که زمان کم و زیاد نزد او یکسان است ، هرگز بیم از بین رفتن فرصت و فوت وقت را ندارد، و به همین دلیل هم در عذاب کسانی که عذاب فوری از پیامبر می‌خواستند عجله نمی‌کند) و به ایشان مهلت می دهد که درجات شقاوت خود را تکمیل کنند و آنگاه در روزی که اجلشان سر برسد، آنها را با عذاب خود مؤاخذه می نماید.

نزد خدا یک روز، چون هزار سال از سالهای شماست (آیه اشاره دارد که چنین خدایی که زمان کم و زیاد نزد او یکسان است، هرگز بیم از بین رفتن فرصت و فوت وقت را ندارد، و به همین دلیل هم درعذاب کسانی که عذاب فوری از پیامبر می‌خواستند عجله نمی کند) و به ایشان مهلت می‌دهد که درجات شقاوت خود را تکمیل کنند و آنگاه در روزی که اجلشان سر برسد، آنها را با عذاب خود مؤاخذه می‌نماید. در مورد جمله ان یوما عند ربک کالف سنة مما تعدون ، علاوه بر تفسیر بالا (یکسان بودن یک روز و هزار سال در برابر قدرت خدا،) تفسیرهاى دیگرى نیز ذکر کرده اند. از جمله اینکه : ممکن است شما براى انجام دادن کارى یکهزار سال وقت لازم داشته باشید اما خداوند در یکروز (بلکه کمتر) آن را انجام مى دهد، بنابراین مجازات او مقدمات زیادى نمى خواهد. دیگر اینکه یک روز از ایام آخرت ، همانند یکهزار سال در دنیا است (و پاداش و کیفرش نیز به همین نسبت افزایش مى یابد) لذا در روایتى مى خوانیم : ((ان الفقراء یدخلون الجنة قبل الاغنیاء نصف یوم ، خمسماة عام : تهیدستان قبل از ثروتمندان به نصف روز - پانصد سال - وارد بهشت مى شوند))

من نیز این استدلال بهائیان را خوانده ام. با توجه به ایه شریفه 5 سجده، چند سوال برای من مطرح هست در این قضیه: 1- اینکه در قرآن آمده است الله یدبر الامر من السماء الی الارض. آیا منظور از این امر همان دین و تشریع است؟ اگر نیست چیست؟ 2- ثم یعرج یعنی چه؟ یعنی بازگشت و یا تعالی؟ 3- الیه فی یوم کان مقداره الف سنه مما تعدون: اتمام این هزار سال کی بوده؟ منظورم این است که الله عزو جل چه چیز را تدبیر کرد و چه چیزی بوده که به سوی او عروج کرده بعد هزار سال قمری. هر چه فکر می کنم به جائی نمی رسم. 4- چرا از اسمان به زمین تدبیر می شود؟ یعنی از بالا به پائین؟

باید به چند نکته توجه کنید: 1. مراد از امر دین نیست، امر به معنای تدبیر الهی است. 2. معنای یدبر: تدبیر کردن و سامان دادن به وضع جهان هستی است، نه فرستادن و انزال، 3.امر در قرآن به امور تکوینی اطلاق می‌شود نه تشریعی (تکوین به معنای فرمان آفرینش و خلقت)، 4. به عنوان مثال در سوره قمر آیه 50، سوره مؤمنون آیه 27، سوره اعراف آیه 54، سوره ابراهیم آیه 32، سوره نحل آیه12، سوره روم آیه25، سوره جاثیه آیه 12، أمر به معنای تکوینی می‌باشد، 5: ترجمه کردن کلمه یعرج به معنای نسخ، صحیح نیست، بلکه مراد اینست: در روزي كه به اندازه هزار سال درازي اوست اين تدبير به سوي او برمي گردد. يعني بساط تدبير و اراده امور جهان طبيعت و ماده برچيده مي شود 6: در هیچ تفسیری از قرآن از قدیم تا حال، این نوع ترجمه و تفسیر (معنای مطلوب بهائیان برای اثبات پیامبر دروغین خود) نیامده است، 7: فاصله ادیان گذشته با یکدیگر در هیچ مورد یکهزار سال نبوده است (فاصله میان ظهور نوح با حضرت ابراهیم بیش از 1600 سال ، فاصله ابراهیم با موسی کمتر از 500 سال، فاصله حضرت موسی و مسیح 1500 سال، فاصله میان حضرت مسیح و پیامبر اسلام 570 سال بوده است)، 8: ضمیر مقداره به أمر برنمی‌گردد بلکه به یوم برمی‌گردد. جواب سوال سوم اینکه (یدبر) فعل مضارع است و فعل مضارع دلالت بر گذشته نمی‌کند تا شما بگویید چه چیز را تدبیر کرده، علاوه بر یکسان بودن یک روز و هزار سال در برابر قدرت خدا، ممکن است منظور این باشد که شما براى انجام دادن کارى یکهزار سال وقت لازم داشته باشید اما خداوند در یکروز (بلکه کمتر) آن را انجام مى دهد، دیگر اینکه {یک روز از روزهای آخرت، همانند یکهزار سال در دنیا است} (و پاداش و کیفرش نیز به همین نسبت افزایش مى یابد) لذا در روایتى مى خوانیم : ((ان الفقراء یدخلون الجنة قبل الاغنیاء نصف یوم ، خمسماة عام : تهیدستان قبل از ثروتمندان به نصف روز - پانصد سال - زودتر وارد بهشت مى شوند)) جواب سؤال آخر: مراد از اینکه، از آسمان به زمین امر تدبیر می‌شود این نیست که خداوند جایگاهی در آسمان دارد بلکه منظور از آسمان، بلند مرتبگی جایگاه خداوند است، همانطور که تمام انبیای الهی و معصومین موقع دعا، دستان خود را به طرف آسمان بلند می‌کردند که برای تعظیم جایگاه خداوند بوده است و این معنی را نمی‌دهد که نعوذبالله خداوند در آسمان ساکن است، اگر بخواهیم یک مثال عامیانه بزنیم: هرگاه شخصی وارد مجلسی می‌شود، برای احترام گذاشتن، به او گفته می‌شود بفرما بالای مجلس، در صورتی که آن خانه و مجلس از لحاظ ، ارتفاع بالا و پایین ندارد.

تشکر از پاسخدهی

نظر علامه طباطبائی(رحمه الله) در مورد ایه شریفه: الله یدبر الامر من السماء الی الارض... اين آيه تتميم بيان اين معنا است كه فرمود: تدبير امر موجودات قائم به خداى سبحان است، و اين خود قرينه است بر اينكه مراد از كلمه (امر) در آيه، شأن است، نه امر در مقابل نهى. و كلمه (يدبر) از تدبير است، و تدبير از ماده (دبر) است كه به معناى دنباله و عقب چيزى است، و تدبير اين است كه چيزى را پشت سر چيزى قرار دهى، و يا دستورى را به دنبال ديگر قرار دهى، و در آيه مورد بحث برگشت مى كند به اينكه خداى تعال ى وجود حوادث يكى پس از ديگرى را مانند سلسله زنجيرى كه پشت سرهم و متصل ما بين آسمان و زمين باشد قرار مى دهد، همچنان كه در جاى ديگر فرمود: (و ان من شى ء الا عندنا خزائنه و ما ننزله الا بقدر معلوم ) و نيز فرمود: (انا كل شى ء خلقناه بقدر). (ثم يعرج اليه ) - اين جمله از اين جهت كه بعد از جمله (يدبر الامر من السماء الى الارض ) قرار گرفته، خالى از اين اشعار نيست، كه كلمه (يدبر) معناى تنزيل را متضمن است، و معنايش اين است كه او تدبير امر مى كند، در حاليكه نازل كننده است، و يا او نازل كننده است در حاليكه مدبر است، از آسمان تا زمين را، و بعيد نيست منظور از اين امر همان امرى باشد كه در آيه (فقضيهن سبع سموات فى يومين و اوحى فى كل سماء امرها) آمده است. و در جمله (ثم يعرج اليه ) اشعار است به اينكه مراد از سماء مقام قربى است كه زمام همه امور بدانجا منتهى مى شود، نه آسمان كه به معناى جهت بالا و يا ناحيه اى از نواحى عالم جسمانى است، براى اينكه قبلا فرمود: (تدبير امر مى كند از آسمان تا زمين ) آنگاه فرمود: (سپ س به سوى او عروج مى كند)، پس معلوم مى شود عروج به سوى او از همان طريقى است كه از آن نازل شده، و در آيه غير از علوى كه به تعبير سماء آمده و پايينى كه از آن به ارض تعبير كرده، و نزول و عروج چيز ديگرى نيامده پس قهرا نزول از سماء و عروج به سوى خدا را مى فهماند كه مراد از سماء، مقام حضور است، كه تدبير امر از آن مقام صادر مى شود. و يا مراد اين است كه موطن و محل تدبير امور زمينى، آسمان است، و خدا كه محيط به هر چيز است تدبير زمين را از آن موطن نازل مى كند، كه البته اين معناى دوم به فهم نزديك تر است، چون جمله (و اوحى فى كل سماء امرها) با آن سازگارتر است. (فى يوم كان مقداره الف سنه مما تعدون ) - معنايش چه به احتمال اول و چه دوم اين است كه خداى تعالى تدبير مذكور را در ظرفى انجام مى دهد كه اگر با مقدار حركت و حوادث زمينى تطبيق شود با هزار سال از سالهايى كه شما ساكنان زمين مى شماريد برابر مى گردد، چون مسلم است كه روز، شب، ماه و سالى كه ما مى شماريم بيشتر از عمر خود زمين نيست. و چون مراد از سماى عالم، قرب و حضور است، و اين عالم از حيطه زمان بيرون است، ناگزير مراد از آن، ظرفى خواهد بود كه اگر با مقدار حركت و حوادث زمينى تطبيق شود هزار سال از سالهايى كه ما مى شماريم خواهد شد. و اما اينكه اين مقدار آيا مقدار نزول و مكث و عروج است يا مقدار نزول و عروج رويهم است، بدون مكث، و يا مقدار هر يك از اين دو است، و يا تنها مقدار خود عروج است، البته بنا بر اينكه كلمه (فى يوم ) قيد باشد براى (يعرج اليه ) به تنهايى، احتمالاتى است كه آيه (تعرج الملائكه و الروح اليه فى يوم كان مقداره خمسين الف سنه ) مويد احتمال اخير است، چون مدت مذكور را تنها مدت عروج معرفى مى كند. آنگاه بنا بر فرضى كه ظرف هزار سال قيد عروج باشد، آيا منظور از عروج، مطلق عروج حوادث به سوى خدا است، يا تنها عروج آنها در روز قيامت است، و مقدار هزار سال هم طول مدت قيامت است، و اگر در آيه سوره معارج مقدار آن را پنجاه هزار سال خوانده، چون مربوط به كفار است، تا به خاطر كفرشان مشقت بيشترى بكشند، ممكن هم هست بگوييم مقدار هزار سال مربوط به يكى از مواقف روز قيامت است، و مقدار پنجاه هزار سال مقدار و طول مدت پنجاه موقف است. از اين هم كه بگذريم احتمالات ديگرى در خصوص هزار سال است، كه آيا تحديدى است حقيقى، و يا مراد صرف زياد جلوه دادن مدت است، همچنان كه در آيه (يود احدهم لو يعمر الف سنه ) نيز منظور همين است، يعنى مى خواهد بفرمايد دوست مى دارند بسيار زياد عمر كنند، نه خصوص عدد هزار، ليكن اين احتمال از سياق آيه بعيد است. به طورى كه ملاحظه فرموديد آيه شريفه احتمالهاى زيادى را تحمل مى كند، و با همه آنها مى سازد، و ليكن از همه آنها نزديك تر به ذهن اين است كه كلمه (فى يوم ) قيد باشد براى (ثم يعرج اليه ) و مراد از روز عروج امر، يكى از پنجاه موقف از مواقف روز قيامت باشد (و خدا داناتر است ).

افزودن نظر جدید

CAPTCHA
لطفا به این سوال امنیتی پاسخ دهید.
Fill in the blank.